۱. شکوفایی علوم در تمدن اسلامی

۱. ریاضیات

 در جریان نهضت ترجمه، آثار بسیاری از ریاضی‏دانان یونانی به عربی برگردانده شد و به سرعت ریاضی‏دانان اسلامی از سطوح دانسته‏های ریاضی‏دانان یونان گذشتند، بر آثار آنان شرحهای بسیاری نوشتند و بسیاری از دانسته‏های آنان را توسعه بخشیدند. مهم‏ترین اثر ریاضی به زبان یونانی که در این دوران به عربی ترجمه شد و بر آن شرحهای بسیاری نوشته شد کتاب اصول نوشته اقلیدس بود. اما این مهم‏ترین نقش ریاضی‏دانان مسلمان در تکوین دانش ریاضی نبود. نقش دَرهم آمیزنده ریاضیات اسلامی بین مکتبهای ریاضی شرق و غرب، یعنی بین ریاضیات یونان و هند، از ارزنده‏ترین دستاوردهای ریاضیات اسلامی [و نوآوری در این زمینه] برای نوع بشر به حساب می‏آمد. این نقش بسیار مهم ریاضیات اسلامی بود که توانست دانسته‏های ریاضیات هندسی، و از همه مهم‏تر، شیوه عدد نویسی دهدهی را با دیگر مفاهیم ریاضی طرح شده در یونان در هم آمیزد و از آن صورت واحدی درآورد و به غرب ارائه دهد. با آنکه ریاضیات یونانی در چند شاخه، از جمله مثلثات و علم کُره‏ها، پیشرفت فراوانی کرده بود، اما نبودِ یک روش عدد نویسی ساده مانع پیشرفت علم اعداد در یونان شده بود. به طور کلی دستاوردهای ریاضی‏دانان اسلامی را در شاخه‏های گوناگون دانش ریاضیات چنین می‏توان عنوان کرد: اصلاح دستگاه عددنویسی هندی با تکمیل حساب دستگاه اعشاری آن، از جمله ابداع کسرهای اعشاری؛ به وجود آوردن مفاهیم جدید در تئوری اعداد؛ به وجود آوردن علم جبر؛ کشفیات مهم و جدید در دانش مثلثات و نیز علم کره‏ها و ابداع روشهای گوناگون برای یافتن پاسخهای عددی معادلات درجه دو و سه. مسلمانان از طریق کتاب محمد بن موسی خوارزمی با نام الجمع و التفریق بالحساب الهند با شیوه عددنویسی هندی آشنا شدند. این کتاب خوارزمی کهن‏ترین کتابی است که درباره علم حساب در عالم اسلام نوشته شده است. امروزه فقط ترجمه لاتین آن باقی مانده است. نقش خوارزمی را از این دید نیز باید بررسی کرد که این کتاب نخستین کتاب حساب نیز هست که از عربی به لاتین ترجمه شد و  مغرب زمین کنونی در علوم مربوط به ریاضیات و رایانه، برای نشان دادن هر روش معین در محاسبه پدیده‏ها، اسم خوارزمی را به شکل تحریف شده آن، یعنی به صورت «الگوریتم» به آن اطلاق می‏کند. خوارزمی در پدید آوردن دانش جبر نیز نقش فراوانی داشت. اگر چه پیش از دانشمندان اسلامی موضوع علم جبر در یونان وجود داشت و دانشمندان یونانی بسیاری همچون فیثاغورس، ارشمیدس و دیوفانتوس در آثار خود به حل مسائل جبری نزدیک شده بودند، اما دانشمندان مسلمان با کاربرد منطقی و تنقیح آرای دانشمندان یونانی پایه‏گذار این علم به شمار می‏آیند. بر این اساس، علم جبر در نزد دانشمندان اسلامی تعمیم اعمال علم حساب به اعداد، و تحقیق در روابط حاکم بین اعداد به حساب آمد، با کاربرد حروف به جای اعداد. مهم‏ترین دستاورد علم جبر نیز به دست آوردن مقادیر مجهول به وسیله معادله‏مند کردن این مقادیر و حل این معادلات بود. بی‏دلیل نیست که نخستین و یکی از مهم‏ترین آثار دانشمندان اسلامی و علم جبر، کتاب محمد بن موسی خوارزمی الجبر و المقابله نام دارد، زیرا در این نام، روح کلی حاکم بر علم جبر نهفته است که در آن «جبر» به کار بردن یک جمله منفی در یک طرف معادله برای حل آن و «مقابله» استفاده از جملات مثبت در حل معادلات به حساب می‏آید. دانشمندان اسلامی جبر را به صورت یک علم و به روشی علمی بررسی کرده‏اند. این دسته از ریاضی‏دانان اسلامی از خوارزمی آغاز و با دستاوردهای خیام، ماهانی، ابوکامل شجاع بن اسلم، ابوالوفای بوزجانی، خجندی، ابوسهل کوهی و… ادامه پیدا می‏کند. طبقه بندی معادلات جبری، به ویژه معادلات درجه اول و دوم و سوم، یکی از مهم‏ترین گامهای دانشمندان اسلامی برای منظم کردن علم جبر و تعبیر «علم» بخشیدن به آن است. به ویژه نقش خیام در حل معادلات درجه سوم، به عنوان کسی که برای نخستین بار به تحقیق در حل این گونه معادلات پرداخت بسیار در خور توجه است. در عین حال، ریاضی‏دانان اسلامی نخستین کسانی نیز بودند که جبر را به علم هندسه وارد کردند و از طریق معادلات جبری به حل مسائل هندسی پرداختند. تأثیر و عمق نفوذ نقش ریاضیات اسلامی در تبیین دانش جبر در مغرب زمین، بیش از هر چیز، بر اساس اطلاق این نام (جبر) در غرب پیداست. جبر در غرب Algebra، صورت لاتین شده نام عربی آن، نامیده می‏شود.  مدتی پس از خوارزمی، ابوالحسن احمد بن ابراهیم اقلیدسی، ریاضی‏دان دمشقی الاصل، کسرهای اعشاری را در کتاب خود درباره ریاضیات هندسی، با نام الفصول فی الحساب  الهندسی ابداع کرد. یکی دیگر از گامهای بسیار مهم مسلمین در حوزه علم اعداد طرح اعداد منفی بود. برای نخستین بار در عالم اسلام ابوالوفا بوزجانی در بخش دوم از رساله بسیار مهم خود، کتاب فی ما یحتاج الیه الکتّاب و العمّال من علم الحِساب اعداد منفی را ابداع کرد. در دیگر بخشهای دانش ریاضی، از جمله مثلثات و هندسه نیز دانشمندان اسلامی آرای گران‏بهایی از خود به یادگار گذاشتند. در این بخشها، دانشمندان اسلامی افزون بر بسط روابط حاکم بر مثلثات یونانی، خود به یافته‏های جدیدی نیز رسیدند، یکی از این یافته‏ها در کتاب شکل القطاع از خواجه نصیرالدین طوسی متبلور می‏شود. در این کتاب، طوسی به درستی و زیرکی از تقابل دو بخش از علم مثلثات سود جسته است، یکی نقش جدولهای مثلثاتی در تبدیل زوایا و اندازه‏های زاویه‏های شکلهای هندسی و دیگر، مفروضات برآمده از مثلثات یونانی. در تبیین شکلهای هندسی، خواجه در شکل القطاع با استفاده از کوشش دانشمندان پیش از خود در بسط و گسترش جدولهای مثلثاتی به تبیین بسیار دقیقی از روابط حاکم بر زوایا در اشکال هندسی پرداخته است. نمونه برجسته این دقت و گسترش مثلثات، به ویژه در حوزه علم کره‏ها که خواجه نصیر نیز چند بخش از کتاب شکل القطاع خود را بدان اختصاص داده، تبدیل مختصات هندسه سه بعدی به هندسه دو بعدی است. این کار به ویژه در ساخت انواع اصطرلابها حایز اهمیت است.  دوره تاریخ ریاضیات اسلامی، از سده دوم هجری تاکنون، ریاضی دانان بسیاری را به تاریخ علم جهان هدیه داده است.

۲. نجوم

 در زمینه نجوم اسلامی، دانسته‏های دانشمندان اسلامی از ترجمه آثار نجومی یونانی و به ویژه نوشته‏های بطلمیوس آغاز شد و با نوشتن شرحهایی بر نوشته‏های او ادامه یافت. به دنبال آن، ایرادهایی بر نوشته‏های بطلمیوس گرفته شد و به طرح نظریه‏های نجومی خلاف نظر بطلمیوس انجامید. این نظریه‏های دانشمندان اسلامی به نظریه‏های «پیش کوپرنیکی» مشهور شده‏اند، زیرا سده‏ها پیش از طرح ایرادهای دانشمند لهستانی، کوپرنیک بر تئوری نجومی بطلمیوس وضع شدند. مهم‏ترین دانسته‏های نجوم اسلامی چه در بخش نظری آن و چه در زمینه داده‏های رصدی، از طریق ترجمه مهم‏ترین کتاب نجومی بطلمیوس، مجسطی به دست آمد. دست کم  سه ترجمه و شروح متعددی بر مجسطی را در جهان اسلام می‏شناسیم. مطالعه مجسطی در عالم اسلام باعث به وجود آمدن مکتبی شد که عمده کار آن رصد ستارگان و تهیه جدولهای نجومی، که به آنها زیج گفته می‏شود، بود. تعداد زیجهایی که در جهان اسلام از سده دوم تا دوازدهم هجری نوشته شد به بیش از ۲۲۰ عنوان می‏رسد. در هر کدام از این زیجها، ستاره‏شناسان اسلامی کوشیده‏اند هر چه دقیق‏تر به مشخصات نجومی ستارگان پی ببرند و در نتیجه این کوششها داده‏های نجومی دقیق‏تری به دست آمد. یکی از مهم‏ترین این داده‏های نجومی تعیین طول سال شمسی بود. رصدهای فراوان ستاره شناسان اسلامی برای به دست آوردن طول سال شمسی باعث شد روشهای متعددی نیز برای اِعمال کبیسه در انواع گاهشماریهای طرح شده در جهان اسلام طراحی و پیشنهاد شود. بر اساس تئوری زمینْ‏مرکزی بطلمیوس، که نسل اول ستاره‏شناسان اسلامی آن را پذیرفتند، زمین در مرکز جهان قرار داشت و خورشید و ماه و چهار سیاره دیگر در دایره‏هایی دور زمین می‏چرخیدند. اما دو سیاره نزدیک به زمین در این تئوری، یعنی عطارد و زهره، بر اساس رصدهای پیشینیان در درجاتی معین از خورشید دور می‏شدند و مسیر ۳۶۰ درجه را بر روی دایرة البروج طی نمی‏کردند. در تئوری زمینْ‏مرکزی بطلمیوس چنین تصور می‏شد که این دو سیاره بر روی خطوطی خاص که از مرکز خورشید خارج شده و مرکز آنها را در بر می‏گرفت، هماهنگ با خورشید به دور زمین حرکت می‏کنند. این روش باعث شده بود مسیر ظاهری این دو سیاره در آسمان تقریبا با چرخش آنها در عالم واقعیت هماهنگ شود، اما رصدهای دقیق ستاره‏شناسان اسلامی بذر تردید را در این تئوری کاشت. از مهم‏ترین این رصدها، نوشته‏های ابن‏سینا در شرحی است که بر مجسطی نوشت و در سده هفتم هجری در بازنویسی‏ای که خواجه نصیرالدین طوسی از مجسطی تهیه کرد وارد شد. بر اساس این نوشته طوسی، ابن‏سینا نوشته است که سیاره زهره را همچون خالی بر سطح خورشید دیده است. این نوشته ابن‏سینا تردیدهایی بسیار اساسی در تئوری زمینْ‏مرکزی بطلمیوس به وجود آورد، زیرا بر اساس این نظریه دیده شدن زهره بر سطح خورشید، یعنی عبور آن از سطح خورشید غیر ممکن است. از اینجا خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان شارح مجسطی ایرادی مهم بر نظریه زمینْ‏مرکزی بطلمیوس وارد کرد، و آن موضوع ترتیب چرخش ستارگان به دور زمین بر خلاف نظر بطلمیوس است. این تردید را طوسی در شرقی‏ترین قلمرو عالم اسلام، و هم‏زمان با او، بطروجی اشبیلی، ستاره‏شناس مسلمان اندلسی، در غربی‏ترین نقطه همین تمدن، یعنی  در اسپانیای اسلامی، مطرح کردند. [به جز خواجه نصیرالدین، دانشمندان مسلمان چون ابن‏هیثم، ابوریحان بیرونی، اشبیلی و ابن‏شاطر ایرادهای اساسی بر این فرضیه وارد کردند.] …امروزه، تقریبا اثبات شده است که کپلر و کوپرنیک پایه‏گذاران مهم‏ترین کشف نجومی عالم، با عنوان مدل خورشید مرکزی منظومه شمسی، در ارائه آرای خود تحت تأثیر دانشمندان اسلامی و از همه مهم‏تر خواجه نصیر بوده‏اند… .

۳. فیزیک و مکانیک

 دانش مکانیک نزد مسلمانان «علم الحیل» خوانده می‏شد. علم حیل، دانش یا شناخت ابزارهای شگردساز در اصطلاح پیشینیان بود که بر اساس آن، معرّف آشنایی با انواع وسایلی بود که هر یک کاری انجام می‏دادند. هر چند برخی از اندیشه‏هایی که در کتابهای مربوط به حیل آمده است در خاور دور و ایران ریشه دارد، به یقین مهندسی اسلامی را می‏توان دنباله سنت خاورمیانه و مدیترانه دانست. مصریان و رومیان در مکانیک پیشرفتهای فراوانی کرده بودند، اما سهم یونانیان از همه بیشتر بود. در دوره خلفای بزرگ عباسی در بغداد، بسیاری از آثار یونانی و گاهی سریانی به عربی ترجمه شد. بررسی و برآورد توان مهندسان مسلمان کار ساده‏ای نیست، ساختن و سوار کردن وسایل به توانایی در هندسه مسطحه و حساب و اندازه‏گیری مساحتها نیاز داشت، هر چند سوار کردن ابزار معیار منسجمی نداشت، اما علت کامیابی مهندسان مسلمان در ساخت ابزارهای نوین، چون مجسمه‏ای با حرکات خودکار و فواره‏های مکانیکی این بود که آنان در طرح این ابزار از دانش تجربی استاتیک (ایست‏شناسی) استفاده می‏کردند و نیز می‏توانستند قطعات لازم را از موادی که داشتند ببُرند، شکل بدهند و سوار کنند.  نخستین مهندسان عالم اسلام سه برادر به نامهای احمد و محمد و حسن، فرزندان موسی بن شاکر، مشهور به بنوموسی، بودند. کتاب الحیل بنوموسی نخستین اثر مدوّن شناخته شده در زمینه مکانیک در جهان اسلام به شمار می‏رود. در این کتاب، یکصد دستگاه شرح داده شده‏اند که بیشتر آنها به صورت خودکار و با استفاده از خواص مکانیکی سیالات کار می‏کنند. این وسایل شامل انواع فواره‏های خودکار، ساعتهای آبی، انواع بالابرهای آب و چرخهای چاه، آفتابه‏های خودکار و وسایلی مانند این هستند. نکته جالب در مورد پژوهشهای این سه برادر  آن است که آنان پانصد سال پیش از اروپا، و برای نخستین بار، میل‏لنگ را در حوزه دانشهای فنی به کار برده‏اند.  دیگر مهندس مشهور اسلامی و نامدارترین مکانیک مسلمان، جَزَری است. او در نیمه دوم سده ششم یا آغاز سده هفتم هجری در شهر آمِد یا دیار بکر امروزی می‏زیست. کتاب مشهور او در مورد مکانیک، کتاب فی معرفة الحیل الهندسیة یا الجامع بین العلم و العمل النافع فی صناعة الحیل نام دارد که جامع علم و عمل است، یعنی هم کتابی نظری و هم عملی به شمار می‏رود. او مقام رئیس الاعمال، به معنی «رئیس مهندسان»، را نیز داشته است؛ در هنر رسم فنی مهارت داشت؛ همچنین در تشریح مطالبی که در ذهن داشته و در وصف آسان و ساده دقیق‏ترین و پیچیده‏ترین ابزارها استاد بوده است. کتاب وی بهترین نوشتار درباره ابزارهای مکانیکی و هیدرولیکی در سده‏های میانه است و در آن، واقعا بین علم و عمل، مباحث نظری و راههای عملی را مطرح کرده است. ابوالفتح عبدالرحمان خازنی، دیگر مکانیک‏دان و فیزیک‏دان اسلامی است. او در شهر مرو به دنیا آمد و در دستگاه سلجوقیان به امور علمی پرداخت. مشهورترین اثر وی میزان الحکمه (نوشته حدود ۵۱۵ق) و از مهم‏ترین کتابهای علم الحیل است. مکانیک آبگونه‏ها (هیدرولیک)، ایستاب‏شناسی (هیدرواستاتیک)، به ویژه دیدگاههای وی درباره گرانیگاه، تعادل اجسام، وزن مخصوص، چگالی سنجی، بالابرها، ترازوها، زمان‏سنجها و فنون ساختن و به کار بستن ابزارهایی در این زمینه، جملگی نشان دهنده تبحر او در حوزه دانش میکانیک به شمار می‏رود. از دیگر دانشمندان مسلمانِ در این زمینه، ابن‏هیثم بصری، جیانی قُرطبی، و البته ابوریحان بیرونی، را می‏توان نام برد. پژوهشهای ابوریحان بیرونی در به دست آوردن وزن مخصوص پنج مادّه کانی، امروزه آن چنان به معیارهای قرن بیستمی ما نزدیک است که تعجب همگان را برمی‏انگیزد.

۴. طب و علوم وابسته

 علم طب از نخستین دانشهایی است که بین مسلمانان رواج یافت. اهمیت این علم به حدی بود که علم ابدان در ردیف علم ادیان شمرده می‏شد. نکته‏ای که به ویژه به عنوان مهم‏ترین عامل در بررسی دانش پزشکی در حوزه تمدن اسلام باید بدان توجه شود، خاصیت بومی  شدن زود هنگام پزشکی در اسلام است. شکی نیست که کلی‏ترین دانسته‏های نظری پزشکی به ویژه از راه ترجمه آثار دانشمندان یونانی و از همه مهم‏تر بقراط و جالینوس به دست مسلمانان رسید. اما بسیاری از مسائلی که پزشکان مسلمان در خصوص بیماران خود با آن رو به رو بودند، به سرزمینهای اسلامی و شرایط خاص آن اختصاص داشت که در نوشته‏های یونانی از آن ذکری به میان نیامده بود. بدیهی است که به صرف عدم ذکر این موارد در آثار پیشینیان، پزشکان اسلامی نمی‏توانستند به آنها بی‏اعتنا باشند. بنابراین، رویکردی ویژه درباره این موارد پدید آمد. بیماریهایی که در بخشهای گوناگون الحاوی، نوشته رازی بررسی شده، بسیار بیشتر از آن چیزی است که در آثار جالینوس، بقراط و دیگر پزشکان یونانی آمده است. یکی دیگر از نکات مهم و برجسته در تاریخ پزشکی اسلامی، کتاب قانون ابن‏سیناست. در همه دوران پزشکی غرب، هیچ کتابی که چنین جامع و مانع و دانشنامه گونه مبادی و موضوعات پزشکی را دربرگرفته باشد، به وجود نیامده بود. بی‏دلیل نبود که قانون به سرعت و پس از ترجمه آن به لاتین، مورد توجه دانشمندان و پزشکان غرب قرار گرفت، و به عنوان کتاب درسی در دانشکده‏های پزشکی تدریس شد. اما نوآوری در حیطه پزشکی اسلامی در این حد نیز متوقف نماند. مهم‏ترین دستاوردهای پزشکی اسلامی هنگامی به وجود آمد که چند تن از پزشکان اسلامی توجه خود را به ناهماهنگی آرای جالینوس با آنچه خود بر اثر تجربه به دست آورده بودند منعکس کردند. یکی از نخستین ایرادهای دانشمندان اسلامی بر جالینوس را ابونصر فارابی مطرح کرد. او در رساله خود با عنوان الرد علی الجالینوس فیما نقض علی ارسطاطالیس لأعضاء الانسان به طور کلی ترتیب ساختاری اعضای بدن انسان را بین آرای جالینوس و ارسطو مقایسه کرده و با توجه به آرای خود، حق را به ارسطو داده است. احتمالاً این نگرش فارابی منشأ همان انتقادهایی شد که پس از او ابن‏سینا از جالینوس مطرح کرد. رازی نیز در مقام پزشکی بزرگ، جامع نگر و صاحب نظر، به آرای جالینوس در پزشکی ایرادهایی مهم وارد کرد. مهم‏ترین نقد رازی بر آرای جالینوس هنگام طرح دیدگاههای خود درباره دیدن، شنیدن و رسیدن پرتوهای نوری از جسم به چشم ارائه شده است. رازی فرایند دیدن را درست برعکس آرای جالینوس بسته به پرتوهایی می‏دانست که به چشم می‏رسند نه آن گونه که جالینوس گفته بود با پرتوهایی که از چشم ساطع می‏شود. در ادامه این انتقاد، ابن‏سینا نوشته‏های جالینوس در این زمینه را مشتی نوشته‏های آشکارا مهمل نامید. اما  مهم‏ترین نقد آرای پزشکی جالینوس را در جهان اسلامی، که مایه شهرت و افتخار برای پزشکی اسلامی به شمار می‏رود، ابن‏نفیس دمشقی، پزشک سده ششم هجری، مطرح کرد. ابن‏نفیس پزشکی تجربه‏گرا و اهل نظر بود که یکی از بزرگ‏ترین کشفیات پزشکی اسلامی را صورت داد. از این رو او در قرون گذشته بین نویسندگان اسلامی به جالینوس عرب (اسلامی)، همان لقبی که در مراجع مختلف به رازی نیز داده‏اند، مشهور شده است. ابن‏نفیس در دو اثرش، شرح تشریح قانون، شرحی که بر کتابهای اول تا سوم قانون نوشته شده است، و شرح قانون، شرحی که به طور کلی بر موضوعات طرح شده در قانون نوشته، کشف خود موسوم به گردش ریوی خون را شرح داده است. تنها در سده بیستم بود که دانش جدید با این کشف مهم ابن‏نفیس آشنا شد. بر اساس نظر جالینوس در مورد گردش خون، خون از راه شریان وارد بطن راست قلب شده و از راه منافذی که بین بطنهای راست و چپ قلب وجود دارد به بطن چپ وارد شده و در بدن می‏چرخیده است، اما ابن‏نفیس نوشت که خون از بطن راست و از راه ورید به ریه رفته و پس از آنکه در ورید با هوا آمیخته شد از راه وریدی دیگر به بطن چپ رفته و از آنجا در سراسر بدن پخش می‏شود. بی‏شک، ابن‏نفیس این اطلاعات را از راه تشریح بدن انسان به دست آورده است. این کشف او سه سده پیش از آنکه میگل سروتو، پزشک ایتالیایی سده شانزدهم، آن را شرح دهد، به طور آشکار و روشن توضیح داده شد. بنابراین، لازم است در انتساب این کشف به سروتو تردید کرد. حتی درباره این موضوع که سروتو از راه ترجمه‏های لاتین آثار پزشکی اسلامی با آرای ابن‏نفیس آشنا شده یا اینکه خود به توارد، این موضوع را دوباره کشف کرده، بحثهای بسیاری در تاریخ پزشکی جهان پیش آمده است. باری کنار هم قرار دادن آرای ابن‏نفیس، فارابی، ابن‏سینا و چند پزشک دیگر نشان می‏دهد پزشکی اسلامی بسیار جدی به دنبال طرح مدلی غیر جالینوسی از پزشکی بوده است.  در شاخه‏های علوم وابسته به پزشکی، مهم‏ترین سهم در ارائه پژوهشهای اصیل و مبتکرانه متعلق به چشم‏پزشکی است. چشم‏پزشکان اسلامی افزون بر بسط آرای پزشکان و چشم‏پزشکان یونانی در مورد بیماریهای چشم و راههای درمان آنها، خود بیماریهای متعددی را شناسایی و راههای درمان آنها را ارائه کردند. انواع جراحیهای چشم، برداشتن آب مروارید با بیرون کشیدن مایع جمع شده از قرنیه و طرح انواع داروهای گیاهی، معدنی و حیوانی برای چشم از جمله این نوآوریهاست. از بین چشم‏پزشکان اسلامی نیز سهم دو تن بیش از همه چشمگیر است، یکی حنین بن اسحاق، مؤلف العشر مقالات فی العین و دیگری  علی بن عیسی مؤلف تذکرة الکحالین. هر کدام از این دو کتاب منشأ نوآوریهای بسیاری در زمینه چشم‏پزشکی شد و نویسندگان آنها در زمره بزرگ‏ترین چشم‏پزشکان اسلامی درآمدند. باید اذعان کرد اروپا تنها پس از گذشت هفت سده از رواج چشم‏پزشکی در اسلام توانست از مجموعه دانسته‏های چشم‏پزشکان اسلامی گذر کند. در زمینه گیاه‏شناسی و گیاه داروشناسی نیز وضع کمابیش به همین گونه است. مهم‏ترین اثر یونانی که در این زمینه به دست گیاه‏شناسان اسلامی رسید، کتاب الحشائش، نوشته دیوسکوریدس، نویسنده اهل آسیای صغیر در سده اول میلادی بود. این کتاب به قلم حنین بن اسحاق و چند تن دیگر از مترجمان نهضت ترجمه به عربی ترجمه شد. در سراسر این کتاب، تقریبا خواص دارویی پانصد گیاه مطرح شده است، در حالی که تنها در بخش مربوط به گیاهان دارویی کتاب الحاوی نوشته رازی تقریبا خواص دارویی هفتصد گیاه بررسی شده است. این تعداد در دیگر اثر مهم گیاه‏شناسی اسلامی، که نشانه بسیار مهم آشنایی پزشکان اسلامی با داروشناسی است، یعنی کتاب الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، نوشته ابن‏بیطار به ۱۴۰۰ فقره رسیده است؛ یعنی نزدیک به سه برابر بیش از آنچه در کتاب دیوسکوریدس، ذکر شده است. این گسترش سریع و بی‏سابقه در شمار گیاهان، نشان می‏دهد پزشکان و داروشناسان و البته گیاه‏شناسان اسلامی بسیار بیش از آنچه پیرو دیوسکوریدس به شمار آیند، خود به دنبال نوآوری و شناسایی خواص دارویی گیاهان بوده‏اند.

۵ . کیمیا و شیمی

 مقوله کیمیاگری برآیند علم و فن و جادو بود که تدریجا شکل اولیه شیمی را به خود گرفت. موضوع کیمیاگری، تبدیل مواد در حضور عامل روحانی بود که غالبا «حجر الفلاسفه» نامیده می‏شد. کیمیا یکی از انواع علوم مخفی بود که اصطلاحا به آنها «کُلّهُ سرّ» برگرفته از حرف اول نام پنج علم کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا گفته می‏شد. در کیمیا، از مادّه‏ای بحث می‏شد که با به کار بردن آن تبدیل فلزات پست چون آهن و مس به زر و سیم ممکن می‏شد. آن ماده را کیمیاگران «اکسیر» می‏نامیدند. در کیمیای اسلامی که به سرعت پس از ظهور اسلام، در سده نخست هجری، پیدا شد و سنتی پیوسته تا زمان حال دارد، متون فراوانی در دست است که در دوازده سده گذشته نوشته شده و در همه مراحل این صنعت بحث می‏کند. مهم‏ترین این مجموعه از آنِ جابر بن حیّان است که نه تنها در جهان اسلام، بلکه در مغرب  زمین نیز بزرگ‏ترین حجت در کیمیا به شمار می‏رود. با ظهور جابر، کیمیا در نزد مسلمانان از صورت «صنعت زر خرافی» به صورت «دانش تجربی آزمایشگاهی» درآمده است. جابر به تقطیر مایعات خالص مانند آب و شیره و روغن و خون، و مانند آن می‏پرداخت و چنین می‏پنداشت که هر بار که آب را تقطیر می‏کند، ماده‏ای تازه بر ماده خالص پیشین افزوده می‏شود، تا عدد این تقطیر به هفتصد برسد. به نظر او دست یافتن به اکسیر از طریق جوشاندن و تقطیر طلا در مراحل خلوص گوناگون تا هزار بار مقدور بود. شمار آثاری که نویسنده آنها نام جابر دارد چندان فراوان است که درباره درستی انتساب برخی از آنها با جابر بن حیان تردید شده است. به نظر بعضی از دانشمندان غربی و پژوهشگران درباره جابر، تعدادی از این رسائل را پیروان فرقه اسماعیلیه و در سده چهارم هجری نوشته‏اند. پس از جابر، دیگر کیمیاگر مشهور دوره اسلامی بدون شک محمد بن زکریای رازی است. رازی پیش از آنکه به تحصیل پزشکی بپردازد کیمیاگر بوده است و نقل شده که بر اساس تجربه‏های بیش از حد و سخت کیمیایی دید چشمان او کاهش یافت و به همین سبب، مأیوسانه دست از کار کیمیا کشید. رازی خود را شاگرد جابر می‏شمرد و حتی عنوان بیشتر نوشته‏های کیمیایی او مانند عناوین مجموعه جابری است ولی کیمیای جابری بر پایه تفسیر و تأویل باطنی طبیعت به عنوان کتاب تکوین بوده است که در تشیع و تصوف یکی از ارکان اعتقادی است. با به کار بردن این روش تأویلی معنای باطنی اشیای هر علم جابری و به ویژه کیمیا، هم بر جنبه نظری و نمودها مربوط می‏شده است و هم به معنی رمزی و باطنی آنها. رازی، با انکار تأویل روحانی، از جنبه رمزی کیمیا چشم‏پوشی کرده و آن را به صورت شیمی درآورده است. بر این اساس، کتابهای کیمیایی رازی در اصل نخستین کتابهای علم شیمی است. کتاب سرّ الاسرار که مهم‏ترین اثر کیمیایی رازی است در واقع کتابی شیمی است که با اصطلاحات کیمیا بیان شده است. در این کتاب، ذکر فرایندها و آزمایشهایی از شیمی به میان آمده که خود رازی آنها را انجام داده است و می‏توان آنها را با اشکال برابر آن اعمال در شیمی جدید همچون تقطیر و تکلیس و تبلور و غیره مطابق دانست.

۶ . فلسفه

 فلسفه از واژه یونانی الاصل و مشتق از فیلاسوفیا یعنی دوستدار حکمت است. و آن علم شناخت مبدأ و معاد آفرینش بر پایه استدلال عقلانی است.  در جهان اسلام، فلسفه بر دو بخش تقسیم می‏شود:

. منطق

 منطق، دانش قواعد درست اندیشیدن و درست استدلال کردن و نتیجه گرفتن است. مسلمانان طی سده‏های نخستین اسلامی راه و روش منطقی خاص خود را داشتند. این روش منطقی را آشکارا می‏توان در علم کلام و اصول فقه دریافت. در این نوع منطق، مسلمانان با آن که از منطق ارسطویی الهام می‏گرفتند به ندرت تحت تأثیر آن بودند. به طور مشخّص علم اصول فقه، منطق فقها به شمار می‏آمد که بر ساخته مسلمانان بود. متکلمان نیز تا سده پنجم کمتر از منطق ارسطویی استفاده می‏کردند و روش منطقی خاص خود را داشتند. برای  نخستین بار در جهان اسلام ابن‏مقفع، دانشمند ایرانی، به ترجمه عربی معقولات و عبارات و قیاس مبادرت ورزید و مترجمان دیگر هم رسائل منطقی را ترجمه کردند. کندی، فارابی، ابن‏سینا، بهمنیار بن مرزبان و حکیم لوکَری در این زمینه فعالیت کردند. ولی بوعلی سینا با اینکه در کتاب شفا استخوان بندی منطق ارسطو را دست نزد و به طور کامل آن را شرح داد، در کتابهای دیگر خود در این روش منطقی (روش ارسطو) دخل و تصرف بسیار کرد. او در دیباچه کتاب منطق المشرقین تأکید کرده که همچنان بر سنت مشائیان وفادار مانده است. خواجه نصیرالدین طوسی نیز در منطق بررسی بسیار کرد و کتابهای متعددی را از جمله اساس الاقتباس، شرح منطق اشارات، تعدیل المعیار، التجرید فی المنطق، در این زمینه نگاشت. او منطق را هم علم و هم ابزار می‏دانست، علم شناخت معانی و کیفیت آنها و کلید ادراک و فهم دیگر علوم تلقی کرده است. با ظهور صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) در سده یازدهم، فعالیت فکری و عقلی در تمدن اسلامی به اوج خود رسید. ملاصدرا در فصول مقدماتی کتاب الاسفار، به پیروی از مشائیان، علوم را تقسیم کرده و از منطق نیز سخن رانده است. روش منطقی او شباهت بسیاری به روش منطقی ابن‏سینا دارد.

۸ . تاریخ و تاریخ‏نگاری

 فرهنگ عرب جاهلی اساسا شفاهی بود و بر همین منوال نیز از نسلی به نسل دیگر منتقل می‏شد. تا پیش از ظهور اسلام و تأکید آموزه‏های قرآنی بر عبرت گرفتن از سرگذشت اقوام پیشین، اعراب جاهلی درک درستی از پیوستگی زمان به منزله مفهومی تمدنی نداشتند. اما مهم‏ترین مایه ترغیب مسلمانان به تاریخ‏نگاری و تاریخ‏آموزی همانا آموزه‏های قرآن و حدیث بود. بنابراین، ابتدای پیدایش دانش تاریخ و تاریخ‏نگاری را نزد اعراب باید از همان ابتدای ظهور اسلام دانست. مسلمانان در مطالعات تاریخی خود، با تأثیر از آموزه‏های قرآن و حدیث نخست به موضوع سیره و مغازی پیامبر پرداختند و پس از آن متوجه دیگر موضوعاتِ تاریخ‏نگاری شدند. از نخستین مورخان مسلمان باید از ابومِخْنَف (م ۱۵۷ق) نام برد. او مؤلف تاریخهای تک موضوعی متعددی است که بخشهایی از آن در تاریخ طبری آمده است. ابن‏اسحاق (م ۱۵۰ق) نیز نخستین کسی است که به نگارش سیره نبوی دست زد. کتاب او، جز بخشهایی که در تاریخ طبری نقل شده، مستقیما به دست ما نرسیده، اما همه آن در سیره  ابن‏هشام آمده است. واقدی (م ۲۰۹ق) کتابی معروف به نام المغازی درباره جنگهای پیامبر(ص) نوشته است. ابن‏سعد، شاگرد واقدی، نیز کتاب الطبقات را مشتمل بر شرح احوال پیامبر(ص)، صحابه و تابعین نوشت. در سده سوم، بلاذری(م ۲۷۹ق) دو اثر پرارزش تاریخی به نامهای فتوح البلدان و انساب الاشراف از خود به جای گذاشت. در نیمه دوم همین سده، طبری (م ۳۱۰ق)، بزرگ‏ترین مورخ این دوره، کتاب عظیم تاریخ الامم و الرسل و الملوک را نگاشت. در سده پنجم، چند مورخ بزرگ وجود داشتند: ابن‏مِسکِوِیه مؤلف تجارب الامم، عُتبی مؤلف تاریخ یمینی که آن را برای سلسله غزنوی نگاشت و خطیب بغدادی مؤلف تاریخ بغداد. در سده ششم، اسامة بن منقذ (م ۵۸۴ق) الاعتبار را، که به نوعی شرح حال به شمار می‏رود، نوشت و عمادالدین اصفهانی (م ۵۸۹ق) نصرة الفتره را در تاریخ سلجوقیان نوشت. در سده هفتم، با مورخان بزرگی رو به رو هستیم: ابن‏اثیر (م ۶۳۲ق) که از مشهورترین مورخان عرب زبان است و کتابهای الکامل فی التاریخ و اُسدُ الغابة را نگاشت. دیگر مورخ بزرگ این سده ابن‏خلکان است که رساله مهم وفیات الاعیان را نگاشت که فهرست‏گونه‏ای از تذکره رجال و تاریخ ادب است. در سده هشتم، ابن‏ابی‏زرع (م ۷۲۷ق) کتاب مهم خود روض القرطاس را در تاریخ مغرب و ابوالفدا کتاب المختصر فی اخبار البشر را تألیف کرد. در سده نهم، تقی‏الدین فاسی تاریخ مکه را نوشت. در همین سده، مقریزی مهم‏ترین اثر خود، الخطط و الآثار، را درباره تاریخ و جغرافی مصر نگاشت. در سده یازدهم نیز، مقَرّی کتاب نَفح الطیب را در تاریخ اسپانیا به نگارش درآورد. [هر یک از این کتاب‏ها، از شیوه‏ای نو و ابتکاری برخوردار هستند و درجه‏ای بالاتر از کتابهای قبل خود را دارا هستند.] مهم‏ترین دوره تاریخ نگاری در ایران و به زبان فارسی، دوره مغول یعنی از سده هفتم به بعد است. در این دوره شاهد رستاخیزی در نگارش کتابهای تاریخی به فارسی هستیم. مهم‏ترین کتابهای تاریخی این دوره، تاریخ جهانگشای جوینی نوشته عطاملک جوینی، طبقات ناصری نوشته عثمان بن محمد جوزجانی (تألیف ۶۵۸ق)، نظام التواریخ نوشته عبداللّه بن عمر بیضاوی، جامع التواریخ نوشته رشیدالدین فضل اللّه همدانی، تاریخ بناکتی تألیف فخرالدین داود بناکتی، تاریخ گزیده تألیف حمداللّه مستوفی، تجزیة الامصار یا تاریخ وصاف نوشته شرف‏الدین عبداللّه وصاف شیرازی و مجمع الانساب تألیف محمد بن علی شبانکاره‏ای است. [در هر کدام از این کتابها، شیوه‏های جدیدی از ارائه مطالب و تحلیل آنها مورد تجربه قرار گرفته  است.] مجد و عظمت تاریخ نگاری به زبان فارسی در دوره تیموری و ترکمانان نیز ادامه یافت. از آثار این دوره می‏توان مجمع التواریخ السلطانیه نوشته حافظ ابرو، ظفرنامه نوشته شرف‏الدین علی یزدی، روضة الصفا نوشته میرخواند، و تاریخ حبیب السیر نوشته خواند میر را نام برد.  پس از ترکمانان و با استقرار دولت صفوی، تحول مهمی در تاریخ نگاری به زبان فارسی رخ داد و آن، شکل جدیدی از تاریخ‏نگاری بر اساس تفکر شیعی بود. از مهم‏ترین این گونه کتابهای تاریخی، باید صفوة الصفا نوشته ابن‏بزار، تاریخ عالم آرای عباسی نوشته اسکندر بیک منشی ترکمان، لب التواریخ نوشته یحیی بن عبداللطیف قزوینی و تایخ جهان‏آرا از قاضی احمد غفاری را ذکر کرد. در دوره افشاریه و زندیه سنت تاریخ‏نگاری صفوی با همان گرایش شیعی ادامه یافت. از مورخان مهم این دوره میرزا مهدی خان استرابادی، منشی مخصوص نادرشاه، بود که آثار متعدد تاریخی [خود را در قالبی ادبی ارائه کرد و] از جمله دُرّه نادره و جهانگشای نادری را تألیف کرد.

۹. جغرافیا

 مسلمانان در زمینه دانش جغرافیا نیز مانند دیگر رشته‏های علوم اوایل، همچون ریاضی، پزشکی و نجوم به میراث تمدنهای پیشین به ویژه یونان، ایران و هند تکیه کردند. آنان با مطالعه و ترجمه آثار آنها توانستند این دانشها را گسترش دهند. … در عصر خلافت مأمون جغرافیا بسیار پیشرفت کرد: اندازه‏گیری یک درجه از قوس کره زمین، تهیه جداول نجومی و نقشه‏های مختلف جغرافیایی، از جمله این پیشرفتها به شمار می‏آیند. پیش از سده سوم هجری نوشته‏های جغرافیایی مستقلی وجود نداشت، بلکه گاه و بی گاه به اطلاعات پراکنده جغرافیایی از آن دوران برمی‏خوریم، امّا سده سوم هجری دوران نوآوری و پیشرفت دانش جغرافیا در تمدن اسلامی است؛ زیرا در این سده از یک سو، آشنایی با آثار بطلمیوس صورت گرفت و به دنبال آن، ترجمه‏هایی پدیدار شد که رشته جغرافیای علمی با آن آغاز شد. از دیگر سو، نمونه‏های گوناگون جغرافیای وصفی به وجود آمد و در اواخر همین سده، آثار جغرافیایی چندی تألیف شد و سفرنامه‏های گوناگونی نیز به نگارش درآمد. در سده چهارم هجری با پیدایش مکتبهای جغرافیای اسلامی که به وصف «مسالک و ممالک» اهمیت ویژه می‏داد و با اطلس اسلام یعنی بهترین نمونه‏های ترسیم جغرافیایی ارتباط نزدیک داشت، نوشته‏های جغرافیایی به اوج رسید.   در سده پنجم شاهد پدید آمدن جغرافی‏دانان بزرگی هستیم که مهم‏ترین آنها، ابوریحان بیرونی است. بیرونی پایه‏گذار یکی از فنی‏ترین و پیچیده‏ترین شاخه‏های دانش جغرافیا، یعنی جغرافیای ریاضی است. کتاب بیرونی در این زمینه، تحدید نهایات الأماکن نام دارد. دیگر دانشمند معاصر و هم‏طراز بیرونی در جغرافیا، ابوعبداللّه بن عبدالعزیز بَکری قُرطبی، دانشمند اهل اسپانیا است. کتاب او در زمینه جغرافی معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع نام دارد. در دورانهای بعد نیز کتابهای ارزشمندی همچون معجم البلدان، نوشته شد.

۱۰. ادبیات

 از آغاز گسترش اسلام، ادبیات به ویژه شعر مورد توجه قرار گرفت و پیروزیهای اسلام در شعر عرب بازتاب یافت به تدریج با ظهور شاعران برجسته‏ای چون عبداللّه بن رواحه، کعب بن مالک، حسان بن ثابت و دیگران، کلمات و مضامین قرآنی در شعر عرب نفوذ کرد. حسان بن ثابت به مدت ده سال پیامبر اکرم(ص) و یاران او را مدح و ستایش کرد. او مرثیه‏هایی در درگذشت پیامبر(ص) سرود. پس از قرآن کریم، نخستین آثار منثور اسلامی احادیث نبوی است که نثری روان و بی‏پیرایه دارد. خطبه‏ها، از خطبه «حجة الوداع» تا سخنان [و نامه‏های] گهربار امیرالمؤمنین(ع) دارای نثری فاخر، آهنگین و مسجع‏اند. در قرن دوم، شعر مذهبی، به طور عام و شیعی به طور خاص با هاشمیات کُمیت (۱۲۶ ـ ۶۰ ق)، به صورت مکتبی استوار درآمد و روحانی‏تر شد. مهم‏ترین شعر دینی او چهار قصیده است که به هاشمیات شهرت یافته است … . بر اثر آزادی نسبی‏ای که با روی کار آمدن عباسیان پدید آمد، شاعران شیعه باورهای خود را همراه با ستایش اهل بیت بیان می‏کردند. از جمله این افراد سعید حِمْیَری و دعبل را می‏توان نام برد. دیگر شاعر مشهور عباسی ابوالعتاهیه است. رشته اصلی شعر دینی که شریف رضی آن را به اوج رسانید، با مهیار دیلمی دنبال شد. مهیار دیلمی مردی زرتشتی بود که اسلام آورد و کوشید گرایشهای آشکار خود را به نژاد ایرانی با دوستی اهل بیت آشتی دهد. نثر نیز مانند شعر دوره‏های گوناگونی را پشت سر گذاشته است. در برخی از دوره‏ها به علل گوناگون نویسندگانی بزرگ پرورش یافته‏اند و در برخی دیگر از اعصار شکوفایی چندانی دیده نمی‏شود. در میان نویسندگان عرب ابن‏مقفع (م ۱۴۲ق) از درخشان‏ترین چهره‏های ادبی است [که] کتابهایی را از زبان پهلوی ترجمه کرد.   از دیگر چهره‏های مهم و مشهور ادب عربی باید از ابن‏قتیبه دینوری (م ۳۲۲ق)، ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (م ۲۵۵ق)، ابوالعباس محمد بن یزید مبرّد (م ۲۸۵ق)، قدامة بن جعفر (م ۳۳۷ق)، ابوالفرج اصفهانی (م حدود ۳۶۲ق) و ابومنصور ثعالبی (م حدود ۴۲۹ق) یاد کرد [که هر کدام کوشیده‏اند در نثر ادبیات عرب، شیوه‏ای نو دراندازند و سطح آن را بالاتر ببرند].

۱۱. قرائت

 علم قرائت از کهن‏ترین علوم اسلامی است و در واقع، پایه‏گذار قرائت قرآن خود پیامبر(ص) است. پس از علی بن ابی‏طالب(ع)، عبداللّه بن مسعود و ائمه اطهار(ع)، نخستین کسی که قرآن را با الحان متداول در سده اول قرائت کرد، شخصی به نام عبیداللّه بن ابی‏بکرة ثقفی بود. از آنجا که روایت صحابه از پیامبر(ص) درباره برخی از الفاظ قرآن کریم و کیفیت حروف و ادای آنها، به طرق مختلف صورت گرفته این امر سبب اختلاف قرائت شده است و چون این اختلاف به وسیله قاریان نقل شده و تداوم یافته است، در حین فتوحات اسلامی مسلمانان در هر یک از بلاد و کشورهای اسلامی قرائت یکی از قاریان مشهور را پذیرفتند و در نتیجه، پنجاه قرائت که مشهورترین آنها «قراء سبعه» است، پدیدار شد.

۱۲. تفسیر

 به نظر بسیاری از اهل سنت و شیعه سعید بن جبیر نخستین تدوین کننده تفسیر به شمار می‏رود. او شاگر عبداللّه بن عباس و از فرهیخته‏ترین تابعینی بود که به سبب تشیع و وفاداری به حضرت علی(ع) به دست حجاج بن یوسف به شهادت رسید. اگر در پی پاسخ به پرسشی اساسی‏تر باشیم که نخستین مفسر قرآن کریم چه کسی بود، بی‏تردید نام حضرت محمد(ص) و علی بن ابی‏طالب(ع) می‏درخشد. در واقع، تفسیر امام علی(ع) را باید آغاز تفسیر عقلی از قرآن کریم دانست. منظور از تفسیر عقلی، تبیین و تفسیر آیات قرآن بر اساس روش تعقلی است و این روش در حقیقت همان سیاقی است که کتاب خدا به اهل ایمان می‏آموزد. اوج رشد این مکتبِ تفسیری از قرآن در عصر امام محمد باقر(ع) و فرزندش امام جعفر صادق(ع) بود. تفسیر عقلی که از سده دوم آغاز شده بود، در سده ششم هجری به اوج شکوفایی خود دست یافت. پس از آنکه در دوره عباسی بحثهای تفسیری بر اساس مَشرَبهای مختلف و متضاد کلامی گسترش یافت، گروهی از دانشمندان مسلمان بر اساس تخصص و مذهب خود به تفسیر قرآن کریم پرداختند؛ مثلاً دانشمندان علم نحو از دیدگاه ادبیات و علوم بلاغت به  تفسیر و تبیین آیات مبادرت کردند و دانشمندان علوم عقلی قرآن را بر اساس قواعد و مبانی فسلفی و اقوال و آرای حکما و فلاسفه اسلامی تفسیر کردند. بر این اساس، نحله‏ها و روشهای تفسیری متعددی به وجود آمد که عنوان مهم‏ترین آنها عبارتند از: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر اجتهادی، تفسیر موضوعی، تفسیر تطبیقی، تفسیر عصری، تفسیر تاریخی، تفسیر فلسفی، تفسیر ادبی، تفسیر نقلی یا مأثور، تفسیر هدایتی و تربیتی، تفسیر فقهی، تفسیر کلامی، تفسیر رمزی، تفسیر عرفانی. در سده چهاردهم بوسیله [علامه] محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، در سبکِ تفسیر تحولی پدید آمد [که از آن می‏توانیم به نوآوری یاد کنیم]. امتیاز این کتاب بر تفاسیر گذشته این است که در تفاسیر گذشته معمول بود که درباره آیه‏ای دو یا سه معنا بیان می‏شد و احتمالات مختلف نقل می‏شد؛ اما نهایتا قول مرجح روشن نبود؛ در حالی که تفسیر المیزان با روش تفسیری «قرآن به قرآن» یکی از چند معنی آیه را به کمک دیگر آیات ترجیح می‏دهد. تفسیر المیزان از مهم‏ترین و جامع‏ترین تفاسیر شیعه در دوره معاصر و به طور مطلق، مشهورترین تفسیر در سده اخیر نزد امامیه است.

۱۳. حدیث

 در میان فرقه‏های اسلامی در موضوع نگارش حدیث، از آغاز اختلاف نظر وجود داشت؛ در حالی که شیعیان از همان زمان به اهمیت حدیث پی برده و با کتابت آن به حفظ این میراث تاریخی اقدام کردند اهل سنت تا نیمه دوم هجری مجموعه مدونی از احادیث نداشتند؛ زیرا خلیفه دوم کتابت حدیث را نهی کرده بود. به گزارش شیخ مفید و محقق حلی و شهید اول، شیعیان از عهد امیرالمؤمنین(ع) تا عهد امام حسن عسکری(ع) در نیمه سده سوم هجری چهارصد کتاب حدیث (اصول اَربعمائة) تألیف کرده‏اند. از سده چهارم هجری علمای شیعه با نگارش و تدوین چهار کتاب مهم حدیث گام بسیار ارزنده‏ای در تکامل این دانش برداشتند. بر این اساس، محمد بن یعقوب کلینی (م ۳۲۹ق) الکافی را نگاشت، محمد بن علی بن بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق من لا یحضره الفقیه را تألیف کرد. و در سده پنجم محمد بن حسن طوسی (م ۴۶۰ق) کتابهای تهذیب و استبصار را به نگارش درآورد. از سده ششم تا یازدهم هجری، علم حدیث تقریبا دوره رکود را طی کرد به همین دلیل در این فاصله آثار زیادی به چشم نمی‏خورد. اما با ظهور صفویه دوباره توجه به این دانش افزایش یافت.  در این دوره، ملامحسن فیض کاشانی الوافی، و محمد بن حسن حرّ عاملی وسائل الشیعه و علامه مجلسی بحار الانوار را پدید آوردند. در سده چهاردهم نیز [آیت الله] سید حسین طباطبایی بروجردی کتاب ارجمند جامع احادیث الشیعه فی احکام الشریعة را تألیف کرد. طی سده‏های دوم تا چهاردهم هجری دانشمندان اهل سنت نیز آثاری را در زمینه علم حدیث نوشتند که مشهورترین آنها به نامهای صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابن‏ماجه، سنن ابوداود و سنن نسائی، جامع ترمذی به صحاح ستّه معروف‏اند. این آثار همه در سده سوم هجری تألیف شدند. در شمار دیگر آثار حدیثی اهل سنت باید از جامع الاسانید نوشته ابوالفرج ابن‏جوزی (م ۵۹۷ق) و کتاب المُنتقی فی اخبار مصطفی از ابن‏تیمیه (م ۶۵۲ق) نیز یاد کرد.

۱۴. فقه

۱۵. اصولِ فقه

 دانشی [است] شاملِ قواعد قطعی و کلی که در راه استنباط احکام شرعی به کار آید. برابر نظر محققان شیعه، علم اصول را امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تأسیس کردند. اگرچه عده‏ای از محققان معاصر معتقدند که به کار بردن قواعد اصولی، و لو به صورتی ساده، از همان صدر اسلام معمول بوده است.   به نظر می‏رسد اولین تصنیف در علم اصول از آنِ هشام بن حکم، شیخ متکلمان امامیه، باشد که کتاب الفاظ و مباحثها را تصنیف کرد.  در دوره بعد متکلمان اهل سنت به ویژه معتزله در علم اصول وارد شدند و آن را از مسیر اصلی خود که استنتاج احکام فرعی است، منحرف ساختند، مانند ابوحامد غزالی (م ۵۰۵ ق) مؤلف المستصفی. امّا با ورود دانشمندان شیعی به این علم، علم اصول به تدریج پخته‏تر شد و از آمیختگی با مسائل علم کلام تا حدودی رهایی یافت. از آثار مهم این دوره، که علم اصول را به غایت کمال عصر خویش رساند، باید از نوشته‏های ابن‏ابی‏عقیل، شیخ مفید و شیخ طوسی یاد کرد. با توجه به عظمت و نبوغ علمی شیخ طوسی حدود یک سده آرا و مبانی وی در دانشهای گوناگون از جمله اصول فقه بدون منازع باقی ماند و سپس به تدریج روح اجتهاد مجددا احیا شد و از سوی دیگر، شرح و تعلیق یا تلخیص کتب گذشتگان و نیز ورود برخی مسائل فن منطق در علم اصول شروع گردید. در این دوره دانشمندان و بزرگانی همچون محمد بن ادریس حلی (م ۵۹۸ق)، محقق حلی، علامه حلی، فاضل مقداد و شیخ بهایی به ظهور رسیدند.  امّا با رشد گرایش اخباری در جامعه علمی شیعه رونق گذشته علم اصول از دست رفت. در این دوره درگیری شدیدی میان اخباریان و اصولیان وجود داشت. مهم‏ترین تألیف اخباری این دوره، کتاب فوائد المدنیة از محمد امین استرآبادی (م ۱۰۳۳ق) است. پس از دو قرن و با ظهور وحید بهبهانی (م ۱۲۰۶ق) به تدریج علم اصول توانست روند تکاملی طی کند. وی و شاگردانش با قدرت علمی شگفت‏انگیزی تمام شبهات و اتهامات اخباری‏ها را پاسخ گفته و در راه اثبات اینکه استنباط مسائل فرعی به قواعد اصولی نیازمند است، کوشش فراوانی کردند و سرانجام دوره معاصر که در حقیقت اوج کمال علم اصول تلقی می‏شود، با ظهور شیخ مرتضی انصاری (م. ۱۲۸۱) آغاز شد و پس از وی با کوشش شاگردان وی ادامه یافت. در حقیقت پیشرفت اصول در این دوره با هیچ یک از دوره‏های گذشته قابل مقایسه نیست و تحقیقات اصولی هم از لحاظ کیفیت و هم از لحاظ کمیت بسیار وسعت و عمق یافته است.

۱۶. کلام

 دلایل چندی باعث پیدایش علم کلام بر دامنه تمدن اسلامی شد. از جمله این دلایل ارتباط بین مسلمانان با غیر مسلمانان همچون ایرانیان، رومیان و مصریان بود. بر اثر این ارتباط  اختلاف عقاید آشکار شد و مسلمانان برای دفاع از دین اسلام به فراگیری روشهای نوین فکری و استدلالی پرداختند. دلیل دیگر پیدایش این علم، اسلام آوردن اقوامی بود که در مذهب آنان عقایدی در باب صفات خدا، توحید، قضا و قدر، جزا و سزا و مانند آن وجود داشت. با توجه به این سابقه، تازه مسلمانان می‏کوشیدند باورهای دین دیرین خود را در قالب دین اسلام تبیین کنند. از این رو، مسلمانان کوشیدند با بهره‏گیری از استدلالهای عقلی، اصول عقاید اسلامی را مستحکم کنند.  علم کلام از آغاز صرفا به بحثهایی در مسائل اعتقادی به ویژه توحید و مانند آن می‏پرداخت و کسی که در امور اعتقادی استدلال می‏کرد متکلم خوانده می‏شد، خودِ بحث و جدل در امور اعتقادی و اصول دینی را «علم کلام» نامیدند. در سده چهارم، شاهد به وجود آمدن چند متکلم مشهور و معروف هستیم. یکی از این افراد، شیخ مفید است. او حدود دویست اثر از خود بر جای گذاشت که بیشتر آنها ردّیه بر عقاید فرقه‏های گوناگون کلامی است. دیگر متکلم مشهور سده چهارم، شیخ الطایفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسی است. او نخستین کسی است که نجف را به پایگاه علمی و دینی شیعه تبدیل کرد. کتابهای مشهور وی در کلام عبارت‏اند از: تلخیص الشافی، الاقتصاد الهادی الی الرشاد و تمهید الاصول. پس از وی متکلمان دیگری، به نوآوری در مباحث و نحوه ارائه مباحث کلامی پرداختند، از جمله ابوحامد غزالی، ابوالفتح شهرستانی و فخر رازی. اما برجسته‏ترین متکلم سده هفتم خواجه نصیرالدین طوسی است. از آنجا که خواجه، هم شیعه بود و هم نزد هلاکوخان مغول مقام داشت، بسیاری از دانشمندان اهل سنت به مقام او حسد ورزیده و بعضا او را دشنام داده‏اند، مهم‏ترین کتاب کلامی او تجرید الاعتقاد نام دارد.  تنها عالم اسلامی که طی قرون گذشته به لقب «آیت اللّه» مفتخر شد، علامه حلی است که در سده هفتم به دنیا آمد. شمار تألیفات او از چهارصد رساله گذشته است. او بحث سیاست را نیز در آثار کلامی خود طرح کرده است. از آنجا که او سیاست و دیانت را همزاد می‏داند، بحثهای کلامی‏اش نمایانگر باورهای سیاسی و شیعی او نیز هست. مهم‏ترین کتاب کلامی او الباب الحادی عشر است که در ابواب آن موضوعات مختلف کلامی شیعه، از جمله نبوت، وجوب عصمت پیامبر، افضلیت پیامبر، دور بودن پیامبر از نقص، امامت، معصوم بودن امام و امامت حضرت علی(ع) بحث و بررسی شده است.

۱. فلسفه مشّایی

که منسوب به ارسطو است کلمه مشّاء (راه رونده) از آنجا اقتباس شده است که ارسطو و شاگردان او بر حسب عادت بحث‏های فلسفی خود را در حال راه رفتن انجام می‏دادند. در فلسفه مشّایی اساس بحث استدلال و اعتبار عقل است.

۲. فلسفه اشراق

این فلسفه همان فلسفه مشرق زمین و حکمت رایج میان حکمای ایرانی بوده است که شیخ شهاب الدین سهروردی احیاگر آن بود. بنیاد آن بر کشف و شهود یعنی کنار رفتن پرده از حقایق و دیدن آشکارای آن با درک و دریافت درونی (در عین پذیرش استدلال و برهان) استوار است.  ابویوسف یعقوب بن اسحاق کِندی (۲۶۰-۱۸۵ق) اولین فیلسوف مسلمان به شمار می‏آید. او نخستین کسی بود که به پژوهش و مطالعه در علم و فلسفه پرداخت و از این رو، او را «فیلسوف عرب» نامیده‏اند. کوفه در سده دوم و سوم هجری کانون مطالعات علوم عقلی بود و کندی در چنین فضایی به تحصیل پرداخت و علم و فلسفه را فرا گرفت، یونانی و سریانی آموخت و آثاری ارزشمند به عربی ترجمه کرد. آثار کندی، که در حدود ۲۷۰ اثر برشمرده شده است، به هفده دسته تقسیم می‏شود، از جمله فلسفیات، منطقیات، حسابیّات، کریّات، موسیقیات، نجومیات و هندسیات. کندی نخستین کسی بود که بین دین و فلسفه آشتی ایجاد کرد [و با این نوآوری خود] مسیر را برای فارابی، ابن‏سینا و ابن‏رشد هموار ساخت. او از یک سو، در نظریه اولیه خود روش منطقیون را پیمود و دین را تا مرتبه فلسفه پایین آورد و از طرفی، در نظریه دوم، دین را علمی الاهی دانست و از حد فلسفه بالاتر برد، به گونه‏ای که این علم با نیروی پیامبری شناخته می‏شد. از این رو با تفسیر فلسفی دین، با فلسفه آشتی برقرار کرد. دیگر فیلسوف بزرگ در قرون اولیه عالم اسلام محمد بن زکریای رازی است که، به نوشته ابن‏ندیم، فلسفه و علوم را به خوبی می‏دانست. شمار آثار رازی ۱۴۷ اثر برشمرده شده است که امروزه دست کم شش رساله فلسفی او باقی مانده است. پس از رازی، بزرگ‏ترین فیلسوف مسلمان که در تاریخ علوم عقلی و به ویژه در تأیید فلسفه افلاطون و ارسطو و نزدیک کردن آن دو به یکدیگر، به پیروی از افلاطونیان جدید و منطبق ساختن مبانی حکمت در اسلام مقامی شامخ دارد، ابونصر فارابی است که به درستی لقب «معلم ثانی» بدو داده شده است. فلسفه فارابی از گذشته متفاوت است؛ به گونه‏ای که وی، با مطالعه آرای فلاسفه پیشین، آنها را با محیط فرهنگی خاصی که در آن زندگی  می‏کردند تطبیق داده است. او بر این باور بود که فلسفه اساسا یک مفهوم واحد است که هدف آن جست و جوی حقیقت است. از این رو، حقیقت دینی و حقیقت فلسفی از نظر او (سوای مسائل صوری) با هم هماهنگی دارند و باید با تلفیق آنها فلسفه نوینی را پایه گذاری کرد. دیگر فیلسوف بزرگ ابن‏مسکویه (۴۲۱ حدود ۳۲۰ق) است که دست کم چهارده رساله درباره فلسفه از وی باقی مانده است. ابن مسکویه در یکی از مهم‏ترین آثار خود به نام الفوز الاصغر یکی از دیدگاههای نوین خود را در مورد آفرینش انسان مطرح کرده است. در این نظریه او می‏کوشد اثبات کند که آفرینش از عدم محقق شده و صورتها به تدریج دگرگون می‏شوند، ولی مادّه به شکل ثابت باقی می‏ماند. در مورد انسان، او معتقد است آفرینش و تکامل انسان چهار مرحله جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی دارد و در انسان چیزی به نام روح وجود دارد که امور حاضر و غایب و محسوس و معقول را درک می‏کند و می‏تواند امور پیچیده مادی را ادراک کند. ابن‏سینا نیز به عنوان بزرگ‏ترین فیلسوف اسلامی دارای نظام فلسفی استوار و درخشان است. ویژگی مهم و برجسته او، که از وی نه تنها در جهان اسلام، بلکه در کل قرون وسطای مغرب زمین شخصیتی یگانه ساخته، این است که توانسته از برخی مفاهیم اساسی در فلسفه به طور مستدل تعریفی خاص و منحصر به فرد عرضه کند. ابن‏سینا در مورد هر یک از نظریه‏های شناخت، نبوت، خدا و جهان، انسان و حیات، رابطه نفس با بدن و مانند اینها گزارش مفصل و البته جداگانه‏ای داده است. این آرای او طی قرون وسطا به شدت در شرق و غرب نفوذ کرد و در مدارس و دانشگاههای مهم اروپا تدریس می‏شد، او به نوعی به دو جهان عقلی و دینی که فلسفه یونان و مذهب اسلام را شکل داد، تکیه کرد. از لحاظ عقلانی، ضرورت و لزوم وحی را به طور مستدل ثابت کرد و بیان کرد که بصیرت عقلی ـ روحی عالی‏ترین موهبتی است که به پیامبر اعطا شده است. روح پیامبر آن چنان نیرومند است که مفاهیم عقلانی را به صورتی زنده و پویا درمی‏آورد و با عنوان ایمان بر مردمان عرضه می‏شود.  طی سده چهارم هجری، جمعیتی سرّی با اهداف فلسفی، دینی و اجتماعی به نام «اِخوان الصفا» در بصره شکل گرفت. از بزرگان شناخته شده این جمعیت می‏توان زید بن رفاعه، ابوالعلاء معری، ابن‏راوندی و ابوحیّان توحیدی را نام برد. اخوان الصفا گروهی متفکر بودند که به اندیشه‏های عرفانی افلاطون و فیثاغورسیان و صوفیان و فیلسوفان مشائی و مبانی شیعه اعتقاد داشتند. اعضای این جمعیت به چهاردسته مبتدیان، برادران نیکوکار دانا، برادران فاضل کریم و حکیمان تقسیم می‏شدند و هر یک از اعضا می‏توانست این مراحل را طی کند.  مجالس و درسهای آنان کاملاً سرّی بود و رسائل آنها نیز، نه با نام نویسنده آن، بلکه با امضای کلی اخوان الصفا منتشر می‏شد. اخوان الصفا مجموعا ۵۱ رساله نوشتند. از این دوره به بعد، همچنان شاهد ظهور و رشد فلاسفه متعددی در عالم اسلام هستیم که هر یک، اندیشه خاصی را نیز با خود به جهان عرضه کردند. در اینجا برخی از مشهورترین افراد به اختصار معرفی می‏شوند: ابوحامد محمد غزالی طوسی، که مهم‏ترین اثر او، احیاء علوم الدین، به عربی نوشته شده و دفاع از اندیشه‏های دینی در مقابل آرای دیگر فلاسفه اختصاص دارد. این کتاب به چهار قسم عبادات، عادات، مهلکات و منجیات تقسیم شده است. عمر خیام، از جمله کسانی بود که به فراگیری علوم یونانی اهتمام داشت. اندیشه‏های خیام نزدیک به اندیشه‏های اخوان الصفا و طرز بیان او با طرز بیان آنان یکسان است. خیام به وجود خداوندی معتقد است که خیر مطلق است و عقاب و عذاب از او صادر نمی‏شود. ابن‏باجه، ابن‏میمون، ابن‏طُفیل، و ابن‏رشد از فیلسوفان بزرگ متعلّق به مکتب اسپانیا (اندلس) هستند.  در همان دوره که این فلاسفه در اسپانیا به دنیا آمدند و رشد کردند، در ایران نیز شاهد درخشش افراد بسیاری بودیم؛ از جمله این افراد شهاب‏الدین سهروردی مشهور به شیخ اشراق را می‏توان نام برد، که آثار گوناگونی هم به فارسی و هم به عربی تألیف کرده است. از جمله مهم‏ترین نوشته‏های سهروردی حکمة الاشراق، التلویحات و هیاکل النور به عربی، پرتونامه و عقل سرخ به پارسی هستند. جز او، فخرالدین رازی را نیز که تقریبا معاصر سهروردی بود، باید نام برد. فخرالدین رازی از گروه فیلسوفانی [نوآور] است که در آسان نویسی بسیار ماهر بود و از آنجا که در حکمت و کلام تبحر داشته و آن را با ذوق شاعرانه می‏آمیخته است، استدلالهایش نیز استوار و شیواست. کسی که به ویژه به عنوان فیلسوف، دانشمند، سیاست‏مدار و اندیشه‏پرداز در این بخش باید مورد توجه بسیار قرار گیرد خواجه نصیرالدین طوسی است که در شرایط بسیار سخت اجتماعی و سیاسی ایران، یعنی هم‏زمان با یورش مغولان ظهور کرد. طوسی به طور کلی در فلسفه پیرو ابن‏سینا است، اما عقاید خاص خود را نیز دارد.  پس از طوسی، مهم‏ترین فیلسوف، میرداماد استرآبادی است که تقریبا در عصر صفویه می‏زیست. از جمله آثار مشهور او القبسات است که در آن بحث نوینی را مورد حدوث و قِدم عالم عنوان کرده و در ضمن آن، عالم معقولات مجرد را حادث دهری (زمانی) دانسته است.  فیلسوف مشهور دیگرِ این دوره، میرفندرسکی است. از صفات او آنکه ظاهری ساده داشت و مصاحب درویشان بود. افکار و اندیشه‏های میرفندرسکی در چارچوب کلمات و آرای ابن‏سینا و فلسفه مشاء قرار می‏گیرد. میرفندرسکی در تمام مواردی که بین فلسفه مشاء و طرفداران سهروردی اختلاف نظر بود از فلاسفه مشاء دفاع می‏کرد. میرفندرسکی، از میان فلاسفه اسلامی، تنها کسی است که طی سده‏های گذشته، زبان سنسکریت می‏دانسته و از این رو، یکی از مهم‏ترین آثار فلسفی و اعتقادی فلاسفه هند، یعنی مهابهارات، را شرح کرده است. در سده یازدهم هجری، بلافاصله پس از میرفندرسکی، ملاصدرای شیرازی مشهور به صدرالمتألهین پا به عرصه وجود گذاشت. او بزرگ‏ترین فیلسوف این سده و به ویژه در زمینه فلسفه اشراق است. ملاصدرا از آغاز تحصیلات خود تا زمان پختگی اندیشه، سه مرحله شاگردی، روزگار عبادت و عزلت، و دوران تألیف و بیان افکار و آرا را پشت سر گذاشت. از تألیفات مهم فلسفی ملاصدرا الاسفار الاربعه و المبدأ و المعاد است. یکی از مهم‏ترین جنبه‏های بررسی فلسفه در عالم اسلام، پویایی، زندگی و [شکوفایی و] ادامه حیات این دانش در اعصار مختلف است و چنان که ملاحظه شد، از صدر اسلام و به ویژه از زمان زندگی کِندی تا زمان ملاصدرا، جریان پیدایش حرکتهای فکری اسلامی جوشش داشته و هیچ گاه از ظهور فیلسوفی بزرگ خالی نبوده است. این پویندگی از ملاصدرا به بعد نیز ادامه یافت. ملاصدرا آرای خود را در نهضت بزرگ و تمام عیار فلسفی، به نام مکتب فلسفی تهران، به یادگار گذاشت که پس از او، در دوران حکومت خاندان زندیه و البته در دوره حکومت قاجار، در تهران به حیات خود ادامه داد و فلاسفه بزرگ و متعددی را از خود به یادگار گذاشت. مکتب فلسفی تهران هنوز هم جریان دارد.  ۷

الف) فقه شیعه

 نظام فقهی شیعه از آغاز تاکنون دوره‏های گوناگونی را پشت سر گذاشته است. در اینجا به اختصار از این دوره‏ها و نامدارترین فقهای هر دوره یاد می‏کنیم: [در هر دوره فقیهان کوشیده‏اند با ایجاد روشی نو، فقه را به شکوفایی و بهره‏دهی بیشتر رسانده ضمن کاربردی کردن آن، به نیازهای زمان پاسخ بدهند.]

ب) تحولات فقه اهل سنت

 در میان اهل سنت، فقه و تحولات آن به شش مرحله تقسیم شده است: ۱. دوره پیامبر و دسترسی مستقیم به نصّ (از آغاز اسلام تا یازده هجری)؛ ۲. دوره صحابه؛ که مستقیما با پیامبر در تماس بوده و می‏توانستند از ایشان نقل قول کنند (از سال یازده تا حدود چهل هجری)؛ ۳. دوره تابعین؛ که با یک واسطه با پیامبر در تماس بوده و از ایشان نقل قول می‏کردند (از حدود چهل تا حدود صد هجری)؛ ۴. دوره ائمه چهارگانه یا دوره تأسیس مذاهب فقهی (از سده دوم تا چهارم هجری)؛ ۵. دوره تقلید از ائمه چهارگانه (از سده سوم تا چهاردهم هجری)؛ ۶. دوره نهضت جدید فقهی و حقوقی و افتتاح باب اجتهاد.  فقه اهل سنت، در واقع با دوره چهارم، یعنی ظهور ائمه اربعه و تأسیس مذاهب فقهی به کمال می‏رسد، زیرا دوره‏های پیشین مقدمات این دوره را فراهم و راه را برای تأسیس این مذاهب هموار کرد. گردآوری قرآن کریم در زمان خلیفه سوم، گردآوری احادیث نبوی از سده دوم، ظهور و بروز باورهای گوناگون، آشنایی مسلمانان با فرهنگهای دیگر، پیدایش مکاتب کلامی، توسعه حکومت و پیامد آن، گسترش نیازهای حقوقی از علل پیدایش این مذاهب فقهی‏اند.  نخستین مکتب فقهی اهل سنت را ابوحنیفه (۱۵۰-۸۰ق) تأسیس کرد. این مکتب که بعدها به حنفی شهرت یافت، به علت قبول حکومت و اعزام قضات حنفی به بلاد اسلامی، به سرعت گسترش یافت.  دومین مذهب فقهی اهل سنت به وسیله مالک بن اَنس (۱۷۹-۹۳ق) پایه گذاری و فقه مالکی نامیده شد. وی که در برابر آرای ابوحنیفه، به ویژه استفاده از رأی و قیاس فقهی در تشخیص حکم شرعی، نظریات دیگری داشت، در کتاب موطّأ خود معتقد است با داشتن مستند روایی برای احکام شرعی نمی‏توان به رأی و قیاس روی آورد. مذهب مالکی به تدریج در بخشهایی از شمال افریقا، مصر و اندلس رواج یافت.  سومین مکتب فقهی اهل سنت را ابوعبداللّه محمد بن ادریس شافعی (۲۰۴ ـ ۱۵۰ق) پایه‏گذاری کرد. وی که با هر دو مذهب حنفی و مالکی آشنایی داشت، کوشید پیوندی میان مبانی مختلف این دو مذهب بیابد و بر این اساس فقه جدیدی را پایه‏گذاری کند. در عین حال، او با استحسان حنفی و استصلاح مالکی مخالفت می‏کرد. وی مبانی آرای فقهی خود را  در رساله‏ای در اصول فقه نگاشت. فقه شافعی در مصر توسط صلاح‏الدین ایوبی ترویج شد و در عراق و مکه نیز طرفدارانی یافت.  چهارمین مکتب فقهی، به احمد بن حنبل (۲۴۱ ـ ۱۶۴ق) منسوب و به نام حنبلی مشهور است. احمد بن حنبل از رهبران بزرگ فکری اصحاب حدیث به شمار می‏رود. وی که نزد شافعی درس خواند، توانست با تدوین مسندی حدیثی مشتمل بر سی هزار حدیث توجه دیگران را به خود جلب کند. فقه وی بر اساس کتاب، سنت، فتوای صحابه، قیاس، استحسان، مصالح و ذرایع شکل گرفته است. مذهب او به طور عمده در منطقه حجاز پیروانی یافت.  پس از این چهار امام اهل سنت، فقه سنّی پویایی خود را از دست داد و از سده چهارم تا سیزدهم هجری، تنها به شرح، تفسیر و تحشیه آثار آنان توجه می‏شود. فقهای هر یک از این مذاهب، تقریبا هیچ نکته جدیدی بر دستاوردهای آنان نیفزودند. از این رو اجتهاد در فقه اهل سنت به تقلید از این چهار نفر تبدیل شد. گرچه انحصار اجتهاد به این چهار رهبر، فاقد هرگونه استدلال عقلی و نقلی بود، ولی به تدریج و بی‏تردید با انگیزه‏های سیاسی و فعالیت‏های حکام، اجماعی در این خصوص پیدا شد که شکستن آن کار آسانی نبود. اما از حدود سده سیزدهم هجری، که تحولاتی چشم‏گیر در جهان اسلام رخ داد، ضرورت بازنگری در احکام فقهی با توجه به شرایط زمانی و دگرگونیهای ژرف و گسترده در زندگی و روابط اجتماعی، برخی از فقهای اهل سنت را بر آن داشت تا نسبت به ضرورت پیروی از آرای ائمه چهارگانه تردید کنند. به تدریج فقهای اهل سنت دریافتند هیچ دلیل عقلی و نقلی متقن و معتبری بر تقلید وجود ندارد و آنان نیز می‏توانند بسان فقهای چهارگانه در مسائل اجتهاد کنند. توجه به آرای فقهای شیعه و اعلام جواز تبعیت از آرای فقهای شیعی، مانند فقهای چهارگانه، از سوی مفتی بزرگ مصر، شیخ محمود شلتوت، گام مهمی در این زمینه بود.

۱. دوره حضور ائمه(ع)

در این دوره مرجع اصلی احکام شرعی و فقه و اجتهاد، امامان علیهم السلام بودند. با این حال، یکی از دستاوردهای مهم ایشان، ایجاد زمینه تفکر و استدلال در امور شرعی است. چنان که در موارد متعددی آشکارا وظیفه خود را بیان اصول و قواعد کلی دانسته و استنتاج احکام فرعی و جزئی را به دیگران وامی‏گذاشتند. وجود گرایشهای مختلف در مسائل علمی، به ویژه کلامی در پیروان و اصحاب ائمه، مانند گرایش متکلمان، محدثان، اثبات یا انکار عصمت یا علم غیب ائمه، بحث پیرامون علم امام از ویژگیهای این دوره است. بسیاری از یاران ائمه ـ که سخت مورد تأیید ایشان بودند ـ باورهای متضادی داشته‏اند.

۲. آغاز تدوین فقه

در این دوره سه گرایش عمده فقهی در جامعه شیعی دیده می‏شود: گرایش اهل حدیث، که به شدت با اجتهاد مخالف بودند و فقه را در حدیث و نقل آن خلاصه می‏کردند، مانند کلینی و ابن بابویه قمی؛ گرایش اجتهاد در فقه، که دو دانشمند بزرگ، ابن‏ابی‏عقیل عمّانی و ابن جنید اسکافی آن را رهبری می‏کردند و با وجود اختلاف مبانی،   این دو، تأثیر عمیقی در فقه بر جای گذاشتند؛ گرایش سوم، فقه متکلمان است. شیخ مفید  از چهره‏های ممتاز این گرایش است.

۳. دوره تلفیق

در این دوره شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسی ، تلفیقی از گرایش اهل حدیث و متکلمان در فقه پدید آورد و کوشید با حفظ چهره تعقلی فقه، اعتبار احادیث را اثبات کند. او با آثار گسترده خود، آفاق جدیدی برای فقه شیعی گشود. این مکتب فقهی سه قرن بر جامعه شیعی حکمفرما بود. مهم‏ترین چهره‏های این دوره، افزون بر شیخ طوسی، عبارت‏اند از: قطب الدین راوندی، ابن‏شهرآشوب.

۴. دوره نقد مکتب تلفیق

یک سده پس از شیخ طوسی، دسته‏ای از فقها تلاش کردند تا مکتب فقهی متکلمان را احیا کرده و بر این اساس به نقد مکتب تلفیق بپردازند. چهره اصلی این دوره ابن‏ادریس حلّی است.

۵ . دوره تهذیب و تکامل مکتب تلفیق

فقه شیخ طوسی با وجود ابتکارات فراوان، نیازمند انسجام، ترتیب و تهذیب بود. به ویژه آنکه نقادان مکتب تلفیق خدشه زیادی به آن وارد ساخته بودند. بر این اساس، محقق حلّی و شاگرد بزرگ او، علامه حلّی، کوشش گسترده‏ای در این باره به عمل آوردند. آثار فقهی آنها تا امروز مورد استفاده پژوهندگان فقه است. در واقع اگر تلاش این دو چهره فقهی بزرگ نبود، میراث مکتب تلفیق در همان دوره نقد به فراموشی سپرده می‏شد.

۶ . دوره شهید اول

شهید اول، در جریان تکامل اندیشه فقهی کوشید قواعد و اصولی بنیادین برای فقه شیعه بیابد، تا بدون نیاز به مکاتب فقهی اهل سنت، هویتی مستقل داشته باشد. این ویژگی موجب شد تا آثار او از تصنیفات پیشینیان ممتاز گردد. دانشمندان پس از او تا یک قرن و نیم، بیشتر پیرو او بوده و اساس کار خود را بر شرح آثار وی گذاشتند. معروف‏ترین فقیه این مکتب شهید ثانی است.

۷. فقه دوره صفوی

: در این دوره که از سده دهم تا دوازدهم هجری ادامه می‏یابد، سه گرایش وجود دارد:

۸ . احیای اجتهاد اصولی

وحید بهبهانی، که از نوابغ فقه در سده دوازدهم هجری است، در پی تلاش علمی گسترده توانست با مبانی اخباری‏ها مقابله کرده و دوباره شیوه اجتهاد عقلانی را زنده کند. او با فقه و تنقیح اصول فقه و اِعمال دقیق آن کوشید فقه شیعه را به صورت یک مکتب حقوقی و فقهی پیشرفته، استوار و هماهنگ درآورد. موفقیت مهم وحید، افزون بر این حرکت، تربیت فقهایی ارزنده است که با خلق آثار گران‏بها، بر اساس مبانی فقهی و اصولی او، به استحکام دستاوردهای وی کمک شایان توجهی کردند. مشهورترین آنان عبارت‏اند از: بحر العلوم، شیخ جعفر کاشف الغطاء، ملااحمد نراقی، حسن بن جعفر کاشف الغطاء.

۹. دوره شیخ انصاری

شیخ مرتضی انصاری، نابغه بزرگ سده سیزدهم هجری، مبتکر روشهای دقیقی در فقه و اصول فقه بود که موجب شد چهره فقه به کلی دگرگون شود. مجموعه فقهی به جا مانده از وی، چنان دقیق و ظریف است که به کلی ناسخ ماسبق گردید. این مکتب از آن روزگار تاکنون بر جوامع علمی و فقهی حکمفرماست و با وجود پیدایش شخصیتهای بزرگ تا امروز تغییری اساسی در آن پدید نیامده است. مهم‏ترین فقهای این دوره عبارت‏اند از: میرزای شیرازی، محمدکاظم خراسانی، سید محمدکاظم یزدی، محمدحسین نائینی، عبدالکریم حائری یزدی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید حسین طباطبایی بروجردی، سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم موسوی خویی و امام خمینی. این بزرگان هر یک به تربیت دهها یا صدها شاگرد همت گماشته‏اند که هر کدام از ایشان در برهه اخیر در حوزه فقه و فقاهت، ایفای نقش کرده‏اند.

الف) فقه محقق ثانی

نقش مهم محقق ثانی در دو نکته خلاصه می‏شود: استوار ساختن و استحکام استدلالهای قوی فقهی و توجه به مسائل حکومتی در فقه، مانند حدود اختیارات فقیه، نماز جمعه و خراج. تأثیر محقق ثانی بر فقهای پس از عصر خود کاملاً آشکار است.

ب) فقه مقدس اردبیلی

مقدس اردبیلی گرچه تغییری در بنیان فقه پدید نیاورد، اما روشی کاملاً مستقل و ویژه داشت. ویژگی مهم تحقیقهای او این بود که بی‏توجه به آرا و نظریات گذشتگان، تنها بر اجتهاد تحلیلی و اندیشه خویش اتکا داشت. شجاعت او در بحثهای علمی از یک سو، و موشکافیهای او از سوی دیگر موجب شد تنی چند از فقهای پس از وی روش او را پیگیری کنند.

ج) فقه اخباری‏ها

نهضت اخباری که در اوایل سده پنجم هجری بر اثر تلاشهای علمی متکلمان، تقریبا درهم کوبیده شده بود، در سده یازدهم به وسیله محمدامین استرآبادی دوباره تجدید حیات یافت. گرچه فقهای اخباری توانستند به مدت چند دهه بر همه مراکز فقهی و علمی شیعه [در] ایران و عراق تسلط یابند، اما شمار فقهای مشهور این گرایش چندان زیاد نیست.

  

لینک دانلود فایل شکوفایی علم در دوران اسلامی pdf
  • تحقیق ادبیات پایداری

    تحقیق ادبیات پایداری

    تحقیق ادبیات پایداری عنوان ادبیات پایداری معمولاً به آثاری اطلاق می‌شود که تحت تأثیر شرایط…
  • تحقیق درباره زبان و ادبیات فارسی

    تحقیق درباره زبان و ادبیات فارسی

    ادبیات و زبان فارسی ادبیات یکی از گونه های هنر است و کلمات ، مصالح و موادی هستند که شاعر و…
  • تحقیق زندگینامه احمد شاملو

    تحقیق زندگینامه احمد شاملو

    احمد شاملو احمد شاملو، شاعر، نویسنده، فرهنگ ‌نویس، ادیب و مترجم ایرانی، در بیست و یکم آذرم…
بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
  • تحقیق ادبیات پایداری

    تحقیق ادبیات پایداری

    تحقیق ادبیات پایداری عنوان ادبیات پایداری معمولاً به آثاری اطلاق می‌شود که تحت تأثیر شرایط…
  • تحقیق درباره زبان و ادبیات فارسی

    تحقیق درباره زبان و ادبیات فارسی

    ادبیات و زبان فارسی ادبیات یکی از گونه های هنر است و کلمات ، مصالح و موادی هستند که شاعر و…
  • تحقیق زندگینامه احمد شاملو

    تحقیق زندگینامه احمد شاملو

    احمد شاملو احمد شاملو، شاعر، نویسنده، فرهنگ ‌نویس، ادیب و مترجم ایرانی، در بیست و یکم آذرم…
بارگذاری در کافه تحقیق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بررسی

تحقیق ادبیات پایداری

تحقیق ادبیات پایداری عنوان ادبیات پایداری معمولاً به آثاری اطلاق می‌شود که تحت تأثیر شرایط…