تحقیق درباره ی پوریای ولی + دانلود فایل
هنگام سحر و اذان، در تاریک و روشن بامداد، مردی تنومند و بلند قامت از خانه ای بیرون آمد و قدم در کوچه ای تنگ نهاد. از میان دیوارهای کوتاه و بلند شهر گذشت و به مسجد آن شهر نزدیک شد . صدای اذان صبح از گلدسته ها به گوش می رسید. پهلوان وضو ساخت و با خدای خود، به راز و نیاز پرداخت. هنوز چیزی نگذشته بود که از پشت یكی از ستونهای مسجد، صدای گریه پیرزنی را شنید كه به درگاه خدا چنین التماس می كند: خداوندا ! رو به درگاه تو آورده ام، نیازمندم و از تو حاجت می طلبم، نا امیدم مکن.