خلافت امیرالمومنین علی (ع)
پس از عثمان کارتعیین خلافت چند روز طول کشید. با اینکه چند نفر داعیة خلافت داشتند اما اکثریت مسلمین خواستار خلافت علی(ع) بودند . علی (ع) تمایلی برای قبول خلافت نداشت و هرچه اصرار می کردند قبول نمی کرد علی (ع) می فرمود: مرا رها کنید و خلافت را به دیگری بدهید بعد مشکلات و شرایط سخت این زمانه را پیش بینی کرد. زمانی که شرایط در صورت های مختلف نقش می بندند. و فرمود اگر مرا رها کنید به دستورات خلیفه پایبند خواهم شد و در آخر فرمود: أنا وزیرا لکم خیرا منی امیراً.
اما مردم در مسجد گرد او جمع شدند و با اصرار خلافت او را خواستار شدند . ودر آخر علی (ع) قبول کرد. ومردم در مسجد با او بیعت کردند. اولین کسانی که به نشانة بیعت با علی(ع) دست دادند طلحه و زبیر بودند. گروهی از امویان هم که هنوز در مدینه بودند مخفیانه از شهر خارج شدند و از بیعت امتناع کردند. اشخاصی هم مانند سعد بن ابی وقّاص مخالف بیعت با علی(ع)بودند.
منتقِمین عثمان ، دشمنان دیروز
در زمان آشوب و شورش بر علیه عثمان اشخاصی همچون عمروبن العاص طلحه و زبیر و حتی معاویه تمام تلاششان را بر برکناری و حتی کشته شدن عثمان متمرکز کردند .حتی وقتی عثمان از ولایات مختلف لشگر طلب کرد معاویه از این کار امتناع کرد. اما بعد از عثمان جریان بگونه ای دیگر شد. با خلافت علی (ع) صاحب منصبان و اشراف و قریش و به خصوص بنی امیه، قدرت خود را در خطر دید چرا که آنها می دانستند علی (ع) مرد عدالت است . آنها می دانستند که در نزد علی(ع) تنها ملاک برتری ، تقوا و عمل به سیرة نبوی است نه حسب و نسَب و مال و جاه . و بهترین بهانه برای مقابله با علی(ع) جریان قتل عثمان بود، اکثر کسانی که می خواستند با علی (ع) مخالفت کنند در زیر پیراهن خونین عثمان جمع شدند . آنها می گفتند علی مردم را به قتل عثمان تحریک کرد و امروز هم از آنها حمایت می کند. طلحه وزبیر به خلافت بصره و کوفه چشم دوخته بودند اما علی(ع) به آنها روی خوش نشان نداد. حساب ، دست طلحه وزبیر آمد و فهمیدند علی کسی نیست که بیت المال مسلمین را حراج کند لذا از علی به بهانة حج عمره اجازه گرفتند و از مدینه خارج شدند.
از آن سمت بنی امیه که در تمام کالبد حکومت اسلامی ، ریشه داشت به شدت برعلیه علی(ع) تبلیغ می کرد شخصی به نام نُعمان بن بشیر انصاری پیراهن خونین عثمان را برداشت و به شام گریخت . معاویه در شام عزاداری به راه انداخت و پیراهن عثمان را در مسجد دمشق قرار داد.وبرای انتقام از قاتلین خیلفة مقتول قیام کرد. و با علی (ع) بیعت نکرد.
علی (ع) پس از بدست گرفتن زمام خلافت تمام والیان سابق را عوض کرد و نمایندگان خود را منصوب کرد در بصره عثمان بن حُنَیف حاکم شد در کوفه عماره بن شهاب . عبدالله بن عباس در یمن و قیس بن سعد بن عباده و بعد از او محمد بن ابی بکر در مصر حاکم شدند. هیچ کدام از نمایندگان امام موفقیت چندانی کسب نکردند چون همه جا دردست بنی امیه بود و این دو دستگی مانع پیشرفت کارها می شد. علی (ع) چاره ای جز جنگ با معاویه نداشت اما قبل از جنگ با معاویه باید به پیکار یک جریان دیگر می رفت.
جنگ جمل:
عایشه همسر پیامبر از زمان پیامبر(ص) با علی (ع) خصومت داشت و بعد از خلافت امیرالمومنین به جمع کردن لشگر بر علیه علی(ع) پرداخت . وی در حالی که در زمان عثمان یکی از سخت ترین مخالفان او بود اما همین که دید علی(ع) به خلافت نشست در صدد خونخواهی عثمان قیام کرد.
اشخاصی همچون طلحه و زبیر و عبدالله عامر گرد او جمع شدند.عثمانیها از هر طرف برای تجهیز لشگر پول و لوازم جنگی فرستادند و لشگر،از مکه راهی عراق شد تا در آنجا یار جمع کند. در بصره والی بصره عثمان بن حُنیف را دستگیر کردند و او را کتک زدند. و عدّة زیادی از مردم بصره را به بهانة طرفداری از علی(ع) کشتند. در حالی که فقط سخن از خونخواهی عثمان بود اما در مسئلة امام جماعت بین طلحه و زبیر اختلاف افتاد. چرا که هر که امام جماعت می شد تأییدی بود بر اینکه او اصلح است و در نتیجه بعد از تمام کردن کار علی(ع) او خلیفة مسلمین خواهد شد. قرار بر این شد که یک روز طلحه ویک روز زبیر پیشنمازبایستد.
امیرالمومنین با هفتصد نفر به دنبال لشگر مکه به راه افتاد ودر ذی قار(نزدیک بصره) توقف کرد. علی(ع) افرادی را برای جمع آوری لشگر به کوفه فرستاد اما ابوموسی اشعری والی کوفه بشدت کارشکنی می کرد. علی(ع) فرزندش حسن(ع) و عماریاسر را به اطراف فرستاد و آنها لشگری جمع کردند و به ذی قار بازگشتند. لشگر مکه هم از بصره خارج شد و درذی قار صف آرایی کرد. علی(ع) ابتدا پیامی را به عنوان صلح به لشگر مکه فرستاد.
جنگ آغاز شد ابتدا علی (ع) روبه زبیر کرد و خاطرات و مجاهدت های گذشته را یاد آورشد. زبیر تصمیم گرفت که از جنگ کناره گیری کند اما با تحریک پسرش عبدالله بن زبیر از این کار منصرف شد. اما زبیر بعد از شروع جنگ از میدان کناره گرفت و در بیابان مردی به نام «عمروبن جُرموز» او را کشت .
طلحه نیز در جنگ زخم عمیقی برداشت و قبل از رسیدن به بصره مرد. با اینکه دوتن از سرداران لشگر مکه کشته شدند اما جنگ هنوز ادامه داشت چون عایشه سوار بر شتر لشگریان را از به اداة جنگ تحریک می کرد. بالاخره مالک اشتر توانست شتر عایشه را از معرکه به گوشه ای ببرد. و جنگ به پایان رسید علی (ع) به برادر عایشه یعنی محمد بن ابی بکر (محمد بن ابی بکر پسرخوانده علی (ع) بود) دستور داد تا عایشه را با احترام به شهر ببرد.
جنگ صفین:
پس از نبرد جَمَل سرزمین های عراق و حجاز و مصر آرامش نسبی پیدا کرد اما شام هنوز یاغی بود و معاویه سرزمین های خلافت علی(ع) را قبول نداشت. امیر المومنین (ع) برای اینکه نظارت بیشتری بر شام و یاغیان داشته باشد، پایتخت را ازمدینه به کوفه منتقل کرد.دلیل دیگر تغییر پایتخت این بود که علی(ع) در عراق و حتی در ایران طرفداران بیشتری داشت لذا تغییر پایتخت امری کاملاً منطقی به نظر می رسید.
بعداز تغییر پایتخت علی (ع) برای جنگ با معاویه آماده شد علی (ع) می دانست که در سخت ترین شرایط به سر می برد چون از یک طرف نمی توانست معاویه را به حال خود رها کند. و از سوی دیگر بسیاری از لشگر او را انسان هایی ساده لوح و ظاهر بین تشکیل داده بودند.
امیرالمومنین (ع) از کوفه به سمت شام حرکت کردو در دشتی به نام صفین به لشگریان شام رسیدند. لشگر شام آب را به تصرف درآورده بودند. سپاه علی(ع) به فرماندهی مالک اشتر راهی به آب بازکرد.چند روز به مذاکره گذشت و ایامی هم به احترام ماه محرم صبر کردندو سرانجام در صفر سال 37هجری جنگ آغاز شد.
علی (ع) معاویه را به جنگ تن به تن دعوت کرد و فرمود این دعوا دعوای ما دو نفر است پس مسلمین را بایکدیگر وارد جنگ نکنیم . اما معاویه که علی(ع) را می شناخت و می دانست علی با دایی های او در جنگ بدر چه کرده است ، ترسید و دعوت به مبارزه را رد کرد میمنة سپاه علی(ع) به فرماندهی مالک اشتر تا قلب سپاه دشمن پیش رفت اما میسرة سپاه شکسته شد و لشگریان متفرق شدند. علی (ع) خود وارد میدان شد و سپاه اسلام را سامان داد و لشگریان شام را عقب راند. کار به جایی کشید که فرماندة دلیر سپاه اسلام،مالک اشتر تا خیمة معاویه رسید و کار دیگر تمام شده می نمود اما دراین بحبوبة جنگ حیله گری عمروعاص به داد معاویه رسید. عمروعاص دستور داد که قرآن را بر نیزه بزنند و قرآن را حَکَم قرار دهند.
این کار عمروعاص نشان می دهد که او به خوبی اطرافیان علی(ع) را می شناخت. همانطور که گفتیم بسیاری از اطرافیان علی(ع) افرادی ساده لوح و ظاهر بین بودند آنها با مشاهدة این جریان برآشفتند و از علی(ع) خواستند مسلمان کشی را قطع کند و به حکمیت قرآن تن دهد.هر چقدر علی(ع) و سایر صحابه آنها را نصیحت کردند. مفید نیافتاد و حتی آنها علی(ع) را تهدید به قتل کردند تا به مالک اشتر دستور دهد تا بازگردد . مالک از در خیمة معاویه بی نتیجه بازگشت قرار شد دو نماینده از دو گروه متخاصم انتخاب شوند تا طبق قرآن داوری کنند.
شامیان عمرو بن العاص را به عنوان حَکَم انتخاب کردند و اهل عراق ابوموسی اشعری را که مدتی والی کوفه بود، به علی(ع) پیشنهاد کردند. علی(ع) هرچقدر سعی کرد تا آنها را آگاه کند که ابوموسی شایستگی این کار را ندارد نتوانست. علی (ع) عبدالله بن عباس و مالک اشتر را پیشنهاد داد اما آنها بر ابوموسی اصرار داشتند و سرانجام علی(ع) ناچار شد قبول کند.
نمایندة دو طرف در دومه الجَندل گرد هم آمدند تا مشورت کنند. عمروعاص از همان ابتدا احترام زیادی به ابوموسی می گذاشت به حکم اینکه «تو صحابة پیامبر هستی و از بزرگتری» و در همة کارها او را مقدم می کرد. مذاکرات آغاز شد و عمروعاص معاویه و در غیر این صورت پسرش را پیشنهادکرد اما ابوموسی نپذیرفت. ابوموسی نه با علی(ع) و نه با معاویه میانة خوبی نداشت در نتیجه عبدالله بن عمر را پیشنهاد کرد اما عمرو عاص نپذیرفت . و در آخر قرار بر این شد که هردو نفر را یعنی علی(ع) و معاویه را از خلافت خلع کنند تا مسلمین با مشورت خلیفةدیگری برای خود انتخاب کنند. وقتی زمان اعلام نتیجه شد. عمرو عاص به حکم سابق ابوموسی را مقدم داشت و او بدون هیچ فکری بر منبر رفت و گفت تصمیم بر این شد که علی (ع) و معاویه از خلافت خلع شوند و مسلمین برای خود خلیفۀ دیگری انتخاب کنند.
بعد از ابوموسی عمروعاص برمنبر رفت و گفت «همانطور که شنیدید ابوموسی صاحب خود ،علی را از خلافت خلع کرد و من نیز علی از خلافت خلع می کنم و معاویه را برای خلافت بر می گزینم چون او جانشین مناسبی برای عثمان است» بعد از این سخنرانی ابوموسی تازه فهمید چقدر مورد تمسخر عمروعاص قرار گرفته. عمروعاص به شام رفت و معاویه را امیرالمومنین خطاب کرد و ابوموسی هم از ترس مردم به مکه گریخت .
علی (ع) این حکم را نپذیرفت چون این حکم جز با نیرنگ و فریب بدست نیامده بود و در صدد بود بار دیگر به معاویه حمله کند اما در خلال این جریانات ، جریان دیگری پیش آمد که به آن جریان خوارج می گفتند. ماجرا از این قرار بود که بعد از جنگ صفین عده ای از مسلمین که اکثر آنها از قاریان قرآن بودند بر آشفتند و حکمیت را رد کردند و شعار خود را «لاحُکمَ الّا لله » قرار دادند . آنها علی (ع) را برای قبول حکمیت مورد عتاب قرار دادند در حالی که همین گروه برای پذیرش صلح و قبول حکمیت علی را تهدید به قتل می کردند.این گروه با لشگر علی (ع) به کوفه نرفت و در محلی نزدیک کوفه از لشگر جدا شدند. علی(ع) به اردوگاه آنها رفت و با آنها صحبت کرد و آنها را راضی کرد که به کوفه بازگردند.
جنگ نهروان:
بعد از قضیۀ حکمیت دوباره این گروه سر برتافتند و به اعتراض از کوفه خارج شدند و در محلی به نام نهروان جمع شدند آنها مسافرین و مردم اطراف را قتل و غارت می کردند و آنها را مجبور می کردند تا علی و معاویه را لعن کنند. این گروه به خوارج (خارج شدگان از دین) مشهور شدند. پیدایش خوارج ریشۀ بسیاری از انحرافات عقیدتی در آینده شد کما اینکه هم اکنون نیز خوارج در بعضی از کشورها نظیر عمان و تونس وجود دارند.
خطری که برای اسلام داشت کمتر از خطر معاویه نبود لذا علی(ع) قبل از جنگِ دوباره با معاویه تصمیم گرفت کار خوارج را یکسره کند و این کار را کرد و در جنگ نهروان تمام آنها را به غیر از 8یا 9 نفر قتل عام کرد و عده ای از آنها به سرزمین های اطراف گریختند.
امیرالمومنین دوباره مهیای جنگ با معاویه شد اما کوفیان از جنگ امتناع کردند و گفتند امسال جنگ کافی است.
گروهی از عاملان معاویه در مصر دست به شورش زدند وعلی (ع) مالک اشتر نخعی را به کمک محمد بن ابی بکر فرستاد. عمروعاص در بین راه مالک اشتر را با شربت عسل مسموم کرد و به شهادت رساند. سپس لشگری به سمت مصر گسیل داشت تا دوباره به آرزوی خود یعنی حکومت مصر برسد. عمروعاص محمد بن ابی بکر را به شهادت رساند. علی (ع) اصحاب و یاران وفادار خود را از دست داده بود و به این خاطر بسیار متاثر بود. معاویه به ولایات دیگر نیز حمله برد و مدینه و مکه را تصرف کرد و در عراق به قتل و غارت پرداخت.
شهادت علی(ع)
علی (ع) دوباره به جمع آوری لشگر مشغول شد تا به جنگ معاویه برود. اما در نوزده رمضان سال 40 هجری به دست یکی از خوارج به نام عبدالرحمن بن مُلجِم ضربت خورد و در 21رمضان به شهادت رسید. سن مبارک آن حضرت در زمان وفات 65 یا 63 سال بود. (علاقه مندان برای مطالعۀ بیشتر می توانند به قسمت زندگی اهل بیت در سایت تاریخ اسلام مراجعه کنند) پس از شهادت علی(ع) فرزندانش او را شبانه به محلی به نام نجف بردند و از ترس خوارج و بنی امیه مخفیانه دفن کردند وقبر مطهر آن حضرت تا زمان امام جعفر صادق(ع) پنهان بود.