تفسیر سوره لقمان
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 34 آيه است
محتواى سوره:
بطور كلى محتواى اين سوره در پنج بخش خلاصه مىشود:
بخش اول بعد از ذكر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدايت و رحمت بودن آن براى مؤمنانى كه واجد صفات ويژه هستند مىكند.
بخش دوم از نشانههاى خدا در آفرينش آسمان و برپا داشتن آن بدون هيچگونه ستون، و آفرينش كوهها در زمين، و جنبندگان مختلف، و نزول باران و پرورش گياهان سخن مىگويد.
بخش سوم قسمتى از سخنان حكمتآميز لقمان آن مرد الهى را به هنگام اندرز فرزندش نقل مىكند.
در بخش چهارم بار ديگر به دلائل توحيد باز مىگردد، و سخن از تسخير آسمان و زمين و نعمتهاى وافر پروردگار و نكوهش از منطق بت پرستانى كه تنها بر اساس تقليد از نياكان در اين وادى گمراهى افتادند، سخن مىگويد.
و نيز از علم گسترده و بىپايان خدا با ذكر مثال روشنى پرده بر مىدارد.
بخش پنجم اشاره كوتاه و تكان دهندهاى به مسأله معاد و زندگى پس از مرگ دارد، به انسان هشدار مىدهد كه مغرور به زندگى اين دنيا نشود.
اين مطلب را با ذكر گوشهاى از علم غيب پروردگار كه از همه چيز در ارتباط با برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 550
انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنينى كه در شكم مادر است آگاه است تكميل كرده و سوره را پايان مىدهد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه سوره لقمان را بخواند لقمان در قيامت رفيق و دوست اوست، و به عدد كسانى كه كار نيك يا بد انجام دادهاند (به حكم امر به معروف و نهى از منكر در برابر آنها) ده حسنه به او داده مىشود».
و در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه سوره لقمان را در شب بخواند، خداوند سى فرشته را مأمور حفظ او تا به صبح در برابر شيطان و لشكر شيطان مىكند، و اگر در روز بخواند اين سى فرشته او را تا به غروب از ابليس و لشكرش محافظت مىنمايند».
اين همه فضيلت و ثواب و افتخار براى خواندن يك سوره قرآن به خاطر آن است كه تلاوت مقدمهاى است براى انديشه و فكر و آن نيز مقدمهاى است براى عمل و تنها با لقلقه لسان نبايد اين همه فضيلت را انتظار داشت.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- اين سوره، با ذكر عظمت و اهميت قرآن آغاز مىشود، و بيان حروف مقطعه در ابتداى آن نيز اشاره لطيفى به همين حقيقت است، كه اين آيات كه از حروف ساده الفبا تركيب يافته، چنان محتوائى بزرگ و عالى دارد كه سر نوشت انسانها را بكلى دگرگون مىسازد «الف، لام، ميم» (الم).
(آيه 2)- لذا بعد از ذكر «حروف مقطعه» مىگويد: «اين آيات كتاب حكيم است» كتابى پر محتوا و استوار (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ).
توصيف «الْكِتابِ» به «الْحَكِيمُ» يا بخاطر استحكام محتواى آن است، چرا كه هرگز باطل به آن راه نمىيابد، و هر گونه خرافه را از خود دور مىسازد.
و يا به معنى آن است كه اين قرآن همچون دانشمند حكيمى است كه در عين خاموشى با هزار زبان سخن مىگويد، تعليم مىدهد، اندرز مىگويد، تشويق برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 551
مىكند، انذار مىنمايد، داستانهاى عبرتانگيز بيان مىكند، و خلاصه به تمام معنى داراى حكمت است، و اين سر آغاز، تناسب مستقيمى دارد با سخنان «لقمان حكيم» كه در اين سوره از آن بحث به ميان آمده.
(آيه 3)- اين آيه هدف نهائى نزول قرآن را با اين عبارت بازگو مىكند: اين كتاب حكيم «مايه هدايت و رحمت براى نيكو كاران است» (هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ).
«هدايت» در حقيقت مقدمهاى است براى «رحمت پروردگار»، چرا كه انسان نخست در پرتو نور قرآن حقيقت را پيدا مىكند و به آن معتقد مىشود، و در عمل خود آن را به كار مىبندد، و به دنبال آن مشمول رحمت واسعه و نعمتهاى بىپايان پروردگار مىگردد.
(آيه 4)- اين آيه محسنين را با سه وصف، توصيف كرده، مىگويد: همانان كه نماز را بر پا مىدارند، و زكات را مىپردازند و آنها به آخرت يقين دارند» (الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ).
پيوند آنها با خالق از طريق نماز، و با خلق خدا از طريق زكات، قطعى است و يقين آنها به دادگاه قيامت انگيزه نيرومندى است براى پرهيز از گناه و براى انجام وظايف.
(آيه 5)- و اين آيه عاقبت و سر انجام كار «محسنين» را چنين بيان مىكند:
«آنها بر طريق هدايت از پروردگارشانند، و آنانند رستگاران» (أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
(آيه 6-)
شأن نزول:
اين آيه در باره «نضر بن حارث» نازل شده است.
او مرد تاجرى بود و به ايران سفر مىكرد، و در ضمن، داستانهاى ايرانيان را براى قريش بازگو مىنمود، و مىگفت: اگر محمّد براى شما سر گذشت عاد و ثمود را نقل مىكند، من داستانهاى رستم و اسفنديار، و اخبار كسرى و سلاطين عجم را باز مىگويم! آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترك مىگفتند.
بعضى ديگر گفتهاند كه اين قسمت از آيات در باره مردى نازل شده كه كنيز برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 552
خوانندهاى را خريدارى كرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مىكرد و او را از ياد خدا غافل مىساخت.
تفسير:
غنا يكى از دامهاى بزرگ شياطين! در اينجا سخن از گروهى است كه درست در مقابل گروه «محسنين» و «مؤمنين» قرار دارند كه در آيات گذشته مطرح بودند.
سخن از جمعيتى است كه سرمايههاى خود را براى بيهودگى و گمراه ساختن مردم به كار مىگيرد، و بدبختى دنيا و آخرت را براى خود مىخرد! نخست مىفرمايد: «و بعضى از مردم، سخنان باطل و بيهوده را خريدارى مىكنند تا (خلق خدا را) از روى جهل و نادانى، از راه خدا گمراه سازند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
«و آيات خدا را به استهزاء و سخريه گيرند» (وَ يَتَّخِذَها هُزُواً).
و در پايان آيه اضافه مىكند: «عذاب خوار كننده از آن اين گروه است» (أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ).
«لهو الحديث» مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه هر گونه سخنان يا آهنگهاى سر گرم كننده و غفلتزا كه انسان را به بيهودگى يا گمراهى مىكشاند در بر مىگيرد، خواه از قبيل «غنا» و الحان و آهنگهاى شهوتانگيز و هوس آلود باشد، و خواه سخنانى كه نه از طريق آهنگ، بلكه از طريق محتوا انسان را به بيهودگى و فساد، سوق مىدهد.
تحريم غنا:
بدون شك غنا بطور اجمال از نظر مشهور علما حرام است و شهرتى در حدّ اجماع و اتفاق دارد.
از مجموع كلمات فقهاى اسلام استفاده مىشود كه: «غنا» آهنگهايى است كه متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مىباشد، و قواى شهوانى را در انسان تحريك مىنمايد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه گاه يك «آهنگ» هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به اين ترتيب كه اشعار عشقى و فسادانگيز را با آهنگهاى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 553
مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غناست به اين ترتيب كه اشعار پر محتوا يا آيات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگى بخوانند كه مناسب مجالس عيّاشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مىباشد.
نكته ديگر اينكه آنچه در بالا گفتيم مربوط به خوانندگى است، و اما استفاده از آلات موسيقى و حرمت آن بحث ديگرى دارد كه از موضوع اين سخن خارج است.
(آيه 7)- اين آيه به عكس العمل اين گروه در برابر آيات الهى اشاره كرده، و در واقع آن را با عكس العملشان در برابر لهو الحديث مقايسه مىكند و مىگويد:
«و هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مىشود مستكبرانه روى بر مىگرداند، گويى آن را نشنيده، گويى اصلا گوشهايش سنگين است» و هيچ سخنى را نمىشنود (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً).
و در پايان، كيفر دردناك چنين كسى را اين گونه بازگو مىكند: «او را به عذابى دردناك بشارت ده»! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
(آيه 8)- در اين آيه به شرح حال مؤمنان راستين باز مىگردد كه در آغاز اين مقايسه از آنان شروع شد، در پايان نيز به آنان ختم مىگردد، مىفرمايد: «كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ).
(آيه 9)- مهمتر اينكه اين باغهاى پر نعمت بهشتى، براى آنها جاودانه است «هميشه در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها).
«اين وعده حتمى الهى است» و عدهاى تخلفناپذير (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
و خداوند نه وعده دروغين مىدهد، و نه از وفاى به وعدههاى خود عاجز است، چرا كه «اوست عزيز و حكيم» شكستناپذير و دانا (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
(آيه 10)- اين آفرينش خداست، ديگران چه آفريدهاند؟ اين آيه از دلائل توحيد كه يكى ديگر از اساسىترين اصول اعتقادى است سخن مىگويد.
نخست به پنج قسمت از آفرينش پروردگار كه پيوند ناگسستنى با هم دارند برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 554
اشاره مىكند، اين موارد عبارتند از: آفرينش آسمان، و معلق بودن كرات در فضا و نيز آفرينش كوهها براى حفظ ثبات زمين، و سپس آفرينش جنبندگان، و بعد از آن آب و گياهان كه وسيله تغذيه آنهاست.
مىفرمايد: «خداوند آسمانها را بدون ستونى كه قابل رؤيت باشد آفريد» (خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).
اين تعبير اشاره لطيفى است به قانون جاذبه و دافعه كه همچون ستونى بسيار نيرومند اما نامرئى كرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته بنا بر اين، جمله فوق يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه شرح بيشتر آن را در ذيل آيه 2 سوره رعد (در جلد دوم) آورديم.
سپس در باره فلسفه آفرينش كوهها مىگويد: «خداوند در زمين كوههايى افكند تا شما را مضطرب و متزلزل نكند» (وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ).
حال كه نعمت آرامش آسمان به وسيله ستون نامرئيش، و آرامش زمين به وسيله كوهها تأمين شد نوبت به آفرينش انواع موجودات زنده و آرامش آنها مىرسد كه در محيطى آرام بتوانند قدم به عرصه حيات بگذارند، مىگويد: «و در روى زمين از هر جنبندهاى منتشر ساخت» (وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ).
اما پيداست كه اين جنبندگان نياز به آب و غذا دارند، لذا در جملههاى بعد به اين دو موضوع اشاره كرده، مىگويد: «و از آسمان آبى فرستاديم و به وسيله آن (در روى زمين) انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پرارزش رويانديم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ).
سفرهاى است گسترده با غذاهاى متنوع در سر تا سر روى زمين كه هر يك از آنها از نظر آفرينش، دليلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.
اين آيه بار ديگر به «زوجيت در جهان گياهان» اشاره مىكند كه آن نيز از معجزات علمى قرآن است، چرا كه در آن زمان، زوجيت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گياهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت.
(آيه 11)- بعد از ذكر عظمت خداوند در جهان آفرينش، و چهرههاى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 555
مختلفى از خلقت روى سخن را به مشركان كرده و آنها را مورد باز خواست قرار مىدهد، مىگويد: «اين آفرينش خداست، اما به من نشان دهيد معبودان غير او چه چيز را آفريدهاند»؟! (هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ).
مسلما آنها نمىتوانستند ادعا كنند هيچ يك از مخلوقات اين جهان مخلوق بتها هستند، بنا بر اين آنها به توحيد خالقيت معترف بودند، با اين حال چگونه مىتوانستند شرك در عبادت را توجيه كنند، چرا كه توحيد خالقيت دليل بر توحيد ربوبيت و يگانگى مدبر عالم، و آن هم دليل بر توحيد عبوديت است.
لذا در پايان آيه، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده، مىگويد: «ولى ظالمان در گمراهى آشكارند» (بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
مىدانيم «ظلم» معنى گستردهاى دارد كه شامل قرار دادن هر چيز در غير محل خودش مىشود، و از آنجا كه مشركان عبادت و گاه تدبير جهان را در اختيار بتها مىگذاشتند مرتكب بزرگترين ظلم و ضلالت بودند.
(آيه 12)- به تناسب بحثهاى گذشته پيرامون توحيد و شرك و اهميت و عظمت قرآن و حكمتى كه در اين كتاب آسمانى به كار رفته، در اين آيه و چند آيه بعد از آن، سخن از «لقمان حكيم» و بخشى از اندرزهاى مهم اين مرد الهى در زمينه توحيد و مبارزه با شرك به ميان آمده، اين اندرزهاى دهگانه كه در طى شش آيه بيان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بيان مىكند، و هم اصول وظايف دينى، و هم مباحث اخلاقى را.
در اين كه «لقمان» كه بود؟ در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله چنين مىخوانيم: «به حق مىگويم كه لقمان پيامبر نبود، ولى بندهاى بود كه بسيار فكر مىكرد، ايمان و يقينش عالى بود، خدا را دوست مىداشت، و خدا نيز او را دوست داشت، و نعمت حكمت بر او ارزانى فرمود …».
آيه مىفرمايد: «ما به لقمان حكمت داديم (و به او گفتيم:) شكر خدا را بجاى آور، هر كس شكر گزارى كند، تنها به سود خويش شكر كرده، و هر كس كفران كند (زيانى به خدا نمىرساند) چرا كه خداوند، بىنياز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 556
الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ).
حكمتى كه قرآن از آن سخن مىگويد و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعهاى از معرفت و علم، و اخلاق پاك و تقوا و نور هدايت» بوده است.
«لقمان» به خاطر داشتن اين حكمت به شكر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و كاربرد آن را مىدانست، و درست آنها را در همان هدفى كه براى آن آفريده شده بودند به كار مىبست، و اصلا حكمت همين است: «به كار بستن هر چيز در جاى خود» بنا بر اين «شكر» و «حكمت» به يك نقطه باز مىگردند.
(آيه 13)- بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حكمت او به نخستين اندرز وى كه در عين حال مهمترين توصيه به فرزندش مىباشد اشاره كرده، مىفرمايد:
به خاطر بياور «هنگامى را كه لقمان به فرزندش- در حالى كه او را موعظه مىكرد- گفت: پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك ظلم بزرگى است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ).
چه ظلمى از اين بالاتر كه هم در مورد خدا انجام گرفته كه موجود بىارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم در باره خويشتن كه از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غير او سقوط كنند!
(آيه 14)- احترام پدر و مادر: اين آيه و آيه بعد در حقيقت جملههاى معترضهاى است كه در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بيان شده است، كه ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زيرا در اين دو آيه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شكر پدر و مادر در كنار شكر «اللّه».
به علاوه تأكيدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نيز محسوب مىشود چرا كه پدر و مادر با اين علاقه وافر و خلوص نيّت ممكن نيست جز خير و صلاح فرزند را در اندرزهايشان بازگو كنند.
نخست مىفرمايد: «و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش كرديم» (وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 557
آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره كرده، مىگويد: «مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد» و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمّل مىشد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ).
مادران در دوران باردارى گرفتار و هن و سستى مىشوند، چرا كه شيره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنين خود اختصاص مىدهند، و از تمام مواد حياتى وجود خود بهترينش را تقديم او مىدارند.
حتى اين مطلب در دوران رضاع و شير دادن نيز ادامه مىيابد، چرا كه «شير، شيره جان مادر است».
لذا به دنبال آن مىافزايد: «و دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مىيابد» (وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ).
همان گونه كه در جاى ديگر قرآن نيز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شير مىدهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران كامل شير خوارگى است هر چند ممكن است گاهى كمتر از آن انجام شود.
سپس مىگويد: توصيه كردم كه: «براى من و براى پدر و مادرت شكر به جا آور» (أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ).
شكر مرا به جا آور كه خالق و منعم اصلى تو هستم و چنين پدر و مادر مهربانى به تو دادهام و هم شكر پدر و مادرت را كه واسطه اين فيض و عهدهدار انتقال نعمتهاى من به تو مىباشند.
و در پايان آيه با لحنى كه خالى از تهديد و عتاب نيست مىفرمايد: «بازگشت (همه شما) به سوى من است» (إِلَيَّ الْمَصِيرُ).
آرى! اگر در اينجا كوتاهى كنيد در آنجا تمام اين حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مىگيرد و مو به مو حساب مىشود.
(آيه 15)- و از آنجا كه توصيه به نيكى در مورد پدر و مادر، ممكن است اين توهّم را براى بعضى ايجاد كند كه حتى در مسأله عقائد و كفر و ايمان، بايد با آنها برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 558
مماشات كرد، در اين آيه مىافزايد: «و هرگاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى كه از آن (حد اقل) آگاهى ندارى (بلكه مىدانى باطل است) از ايشان اطاعت مكن» (وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).
هرگز نبايد رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نبايد عواطف خويشاوندى حاكم بر اعتقاد مكتبى او گردد.
باز از آنجا كه ممكن است، اين فرمان، اين توهّم را به وجود آورد كه در برابر پدر و مادر مشرك، بايد شدت عمل و بىحرمتى به خرج داد، بلافاصله اضافه مىكند كه عدم اطاعت آنها در مسأله كفر و شرك، دليل بر قطع رابطه مطلق با آنها نيست بلكه در عين حال «با آن دو، در دنيا به طرز شايستهاى رفتار كن» (وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً).
از نظر دنيا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت كن، و از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى، تسليم افكار و پيشنهادهاى آنها مباش، اين درست نقطه اصلى اعتدال است كه حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.
لذا بعدا مىافزايد: «و از راه كسانى پيروى كن كه توبهكنان به سوى من آمدهاند» راه پيامبر و مؤمنان راستين (وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ).
«سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه (در دنيا) عمل مىكرديد آگاه مىكنم» و بر طبق آن پاداش و كيفر مىدهم (ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آيه 16)- دومين اندرز لقمان در باره حساب اعمال و معاد است كه حلقه «مبدأ» و «معاد» را تكميل مىكند.
مىگويد: «پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (كار نيك يابد) باشد، و در دل سنگى يا در (گوشهاى از) آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در دادگاه قيامت) مىآورد (و حساب آن را مىرسد چرا كه) خداوند دقيق و آگاه است» (يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 559
أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ).
«خردل» گياهى است كه داراى دانههاى سياه بسيار كوچكى است كه در كوچكى و حقارت ضرب المثل مىباشد.
اشاره به اين كه اعمال نيك و بد هر قدر كوچك و كم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى كه در درون سنگى در اعماق زمين، يا در گوشهاى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطيف و خبير كه از تمام موجودات كوچك و بزرگ و صغير و كبير در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب، و پاداش و كيفر حاضر مىكند، و چيزى در اين دستگاه گم نمىشود! توجه به اين آگاهى پروردگار از اعمال انسان، خمير مايه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نيروى محرك قوى به سوى خيرات و باز دارنده مؤثر از شرور و بديهاست.
(آيه 17)- بعد از تحكيم پايههاى مبدأ و معاد كه اساس همه اعتقادات مكتبى است به مهمترين اعمال يعنى مسأله نماز پرداخته، مىگويد: «پسرم! نماز را برپا دار» (يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ).
چرا كه نماز مهمترين پيوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بيدار و روح تو را مصفّا، و زندگى تو را روشن مىسازد.
آثار گناه را از جانت مىشويد، نور ايمان را در سراى قلبت پرتو افكن مىدارد، و تو را از فحشا و منكرات باز مىدارد.
بعد از برنامه نماز به مهمترين دستور اجتماعى يعنى امر به معروف و نهى از منكر پرداخته، مىگويد: «و (مردم را) به نيكيها و معروف دعوت كن و از منكرات و زشتيها بازدار» (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
و بعد از اين سه دستور مهم عملى به مسأله صبر و استقامت كه در برابر ايمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته، مىگويد: «و در برابر مصائبى كه به تو مىرسد شكيبا باش كه اين از كارهاى مهم (هر انسانى) است» (وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 560
(آيه 18)- سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خويشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصيه كرده، مىگويد: «با بىاعتنائى از مردم روى مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ).
«و مغرورانه بر زمين راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
و به اين ترتيب لقمان حكيم در اينجا از دو صفت بسيار زشت و ناپسند كه مايه از هم پاشيدن روابط صميمانه اجتماعى است اشاره مىكند: يكى تكبر و بىاعتنائى، و ديگر غرور و خود پسندى كه هر دو در اين جهت مشتركند كه انسان را در عالمى از توهّم و پندار و خود برتربينى فرو مىبرند، و رابطه او را از ديگران قطع مىكنند.
در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه از روى غرور و تكبر، روى زمين راه رود زمين، و كسانى كه در زير زمين خفتهاند، و آنها كه روى زمين هستند، همه او را لعنت مىكنند»!
(آيه 19)- در اين آيه دو برنامه ديگر اخلاقى را كه جنبه اثباتى دارد- در برابر دو برنامه گذشته كه جنبه نفى داشت- بيان كرده، مىگويد: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعايت كند» (وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ).
«از صداى خود بكاه» و هرگز فرياد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ).
«چرا كه زشتترين صداها صداى خران است»! (إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ).
در واقع در اين دو آيه از دو صفت، نهى و به دو صفت، امر شده: «نهى» از «خود برتر بينى»، و «خود پسندى»، كه يكى سبب مىشود انسان نسبت به بندگان خدا تكبر كند، و ديگرى سبب مىشود كه انسان خود را در حد كمال پندارد، و در نتيجه درهاى تكامل را به روى خود ببندد هر چند خود را با ديگرى مقايسه نكند.
و «امر» به رعايت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زيرا تكيه روى اعتدال در راه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 561
رفتن يا آهنگ صدا در حقيقت به عنوان مثال است.
و به راستى كسى كه اين صفات چهار گانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پيروزى است، در ميان مردم محبوب، و در پيشگاه خدا عزيز است.
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده: «بيشترين چيزى كه سبب مىشود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».
(آيه 20)- تكيهگاه مطمئن! بعد از پايان اندرزهاى دهگانه لقمان در زمينه مبدأ و معاد و رسم زندگى، قرآن براى تكميل آن به سراغ بيان نعمتهاى الهى مىرود تا حسّ شكر گزارى مردم را بر انگيزد، شكرى كه سر چشمه «معرفة اللّه» و انگيزه اطاعت فرمان او مىشود.
روى سخن را به همه انسانها كرده، مىگويد: «آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخر فرمان شما كرد» كه در مسير منافع و سود شما حركت كند؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
سپس مىافزايد: «خداوند نعمتهاى خود را- اعم از نعمتهاى ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت» (وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).
و در پايان آيه از كسانى سخن مىگويد كه نعمتهاى بزرگ الهى را كه از درون و برون، انسان را احاطه كرده، كفران مىكنند، و به جدال و ستيز در برابر حق برمىخيزند، مىفرمايد: «بعضى از مردم هستند كه در باره خداوند بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى، مجادله مىكنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ).
و به جاى اين كه بخشنده آن همه نعمتهاى آشكار و نهان را بشناسند، رو به سوى شرك و انكار، از سر جهل و لجاجت مىآورند.
در حقيقت اين گروه لجوج نه خود دانشى دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبرى هستند، و نه از وحى الهى استمداد مىجويند، و چون راه هدايت در اين سه امر منحصر است لذا با ترك آن به وادى گمراهى و وادى شياطين كشيده شدهاند.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 562
(آيه 21)- اين آيه به منطق ضعيف و سست اين گروه گمراه اشاره كرده، مىگويد: «هنگامى كه به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل كرده پيروى كنيد، مىگويند: نه، ما از چيزى پيروى مىكنيم كه پدران خود را بر آن يافتهايم»! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا).
و از آنجا كه پيروى از نياكان جاهل و منحرف، جزء هيچ يك از طرق سه گانه هدايت آفرين فوق نيست، قرآن از آن به عنوان راه شيطانى ياد كرده، مىفرمايد: «آيا اگر حتى شيطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان كند» باز هم تبعيت مىكنند؟! (أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ).
(آيه 22)- سپس به بيان حال دو گروه مؤمن خالص و كفار آلوده پرداخته، آنها را در مقايسه با يكديگر و مقايسه با آنچه در مورد پيروان شيطان و مقلدان كور و كر نياكان بيان كرده، مورد توجه قرار داده، مىگويد: «كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكو كار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده» و به تكيهگاه مطمئنى تكيه كرده است (وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى).
چنگ زدن به دستگيره محكم، تشبيه لطيفى از اين حقيقت است كه انسان براى نجات از قعر درّه مادّيگرى و ارتقا به بلندترين قلّههاى معرفت و معنويت و روحانيت نياز به يك وسيله محكم و مطمئن دارد اين وسيله چيزى جز ايمان و عمل صالح نيست، غير آن، همه پوسيده و پاره شدنى و مايه سقوط و مرگ است، علاوه بر اين آنچه باقى مىماند اين وسيله است، و بقيه همه فانى و نابود شدنى! لذا در پايان آيه مىفرمايد: «و عاقبت همه كارها به سوى خداست» (وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام از پيامبر گرامى اسلام چنين آمده:
«بعد از من فتنهاى تاريك و ظلمانى خواهد بود تنها كسانى از آن رهايى مىيابند كه به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض كردند: اى رسول خدا! عروة الوثقى چيست؟
فرمود: ولايت سيد اوصيا است. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 563
عرض كردند: يا رسول اللّه سيد اوصيا كيست؟
فرمود: امير مؤمنان.
عرض كردند: امير مؤمنان كيست؟
فرمود: مولاى مسلمانان و پيشواى آنان بعد از من.
باز براى اين كه پاسخ صريحترى بگيرند، عرض كردند: او كيست؟
فرمود: برادرم علىّ بن أبي طالب عليه السّلام.
روايات ديگرى نيز در همين زمينه كه منظور از «عروة الوثقى» دوستى اهل بيت عليهم السّلام يا دوستى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله يا امامان از فرزندان حسين عليه السّلام است نقل شده.
بارها گفتهايم كه اين تفسيرها بيان مصداقهاى روشن است، و منافات با مصاديق ديگرى همچون توحيد و تقوا و مانند آن ندارد.
(آيه 23)- سپس به بيان حال گروه دوم پرداخته، مىگويد: «و كسى كه كافر شود (و اين حقايق روشن را انكار كند) كفر او تو را غمگين نسازد» (وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ). چرا كه تو وظيفهات را به خوبى انجام دادهاى، اوست كه بر خويشتن ظلم و ستم مىكند.
و نيز نگران مباش كه گروهى در دنيا با اين كه كفر مىورزند و ظلم و ستم مىكنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نيستند، زيرا دير نشده است «باز گشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از اعمالشان (و نتايج شوم آن) آگاه مىسازيم» (إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
نه تنها از اعمالشان آگاهيم كه از نيات و اسرار درون دلهايشان نيز با خبريم «زيرا خداوند به آنچه درون سينههاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
(آيه 24)- سپس مىافزايد: بهره آنها از زندگى دنيا تو را شگفتزده نكند، «ما اندكى از متاع دنيا در اختيار آنان مىگذاريم (و متاع هر چه باشد، كم و ناچيز است) سپس آنها را به تحمل عذاب شديدى وادار مىسازيم» عذابى مستمر و دردناك (نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 564
اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه آنها تصور نكنند، در اين جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مىخواهد آنها را براى آزمايش و اتمام حجت و مقاصدى ديگر آزاد بگذارد.
(آيه 25)- ده وصف از اوصاف پروردگار: در اين آيه و پنج آيه بعد از آن مجموعهاى از صفات خداوند بيان شده است كه در حقيقت ده صفت عمده يا ده اسم از اسماء الحسنى را بيان مىكند:
غنى، حميد، عزيز، حكيم، سميع، بصير، خبير، حق، على و كبير.
اين از يك نظر، و از سوى ديگر در اين آيه از «خالقيت» خداوند سخن مىگويد و در آيه دوم از «مالكيت مطلقه» در آيه سوم از «علم بىانتهايش» بحث مىكند و در آيه چهارم و پنجم از «قدرت نامتناهيش».
و در آخرين آيه نتيجه مىگيرد كسى كه داراى اين صفات است «حق» است و غير از او همه باطل و هيچ و پوچند.
نخست مىفرمايد: «و هرگاه از آنان سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است مسلما مىگويند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).
اين تعبير از يك سو دليل بر اين است كه مشركان هرگز منكر توحيد خالق نبودند، و از سوى ديگر دليل بر فطرى بودن توحيد و تجلى اين نور الهى در سرشت همه انسانهاست.
سپس مىگويد: حال كه آنها به توحيد خالق معترفند «بگو: الحمد للّه (كه خود شما معترفيد) ولى بيشتر آنان نمىدانند» كه عبادت بايد منحصر به خالق جهان باشد (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 26)- سپس به مسأله «مالكيت» حق مىپردازد چرا كه بعد از ثبوت خالقيت نياز به دليل ديگرى بر مالكيت او نيست، مىفرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست» (لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بديهى است آن كس كه «خالق» و «مالك» است مدبر امور جهان نيز مىباشد. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 565
و كسى كه چنين است از همه چيز بىنياز و شايسته هر گونه ستايش است به همين دليل در پايان آيه مىافزايد: «خداوند غنى و حميد است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).
او غنىّ على الاطلاق، و حميد از هر نظر است، چرا كه هر موهبتى در جهان است به او باز مىگردد، و هر كس هر چه دارد از او دارد.
(آيه 27)- اين آيه ترسيمى از علم بىپايان خداست، كه با ذكر مثالى بسيار گويا و رسا مجسّم شده است، مىگويد: «و اگر همه درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود اينها همه تمام مىشود ولى كلمات خدا پايان نمىگيرد، خداوند عزيز و حكيم است» (وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
از آنجا كه مخلوقات گوناگون اين جهان هر كدام بيانگر ذات پاك خدا و علم و قدرت اويند، به هر موجودى «كلمة اللّه» اطلاق شده، و به همين مناسبت «كلمات اللّه» به معنى علم و دانش پروردگار به كار رفته است.
(آيه 28)- بعد از ذكر علم بىپايان پروردگار، سخن از قدرت بىانتهاى او به ميان آورده، مىفرمايد: «آفرينش و بر انگيختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قيامت) همانند يك فرد بيش نيست، خداوند شنوا و بيناست» (ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).
(آيه 29)- اين آيه تأكيد و بيان ديگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «آيا نديدى كه خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مىكند»؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ). و نيز آيا نديدى كه خداوند «خورشيد و ماه را (در مسير منافع انسانها) مسخّر ساخته»؟ (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
«و هر كدام تا سر آمد معينى به حركت خود ادامه مىدهند» (كُلٌّ يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 566
و اين كه «خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است»؟ (وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).
(آيه 30)- و در اين آيه به صورت يك نتيجه گيرى جامع و كلى مىفرمايد:
«اينها همه دليل بر آن است كه خداوند حق است، و آنچه غير از او مىخوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).
مجموع بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون خالقيت و مالكيت و علم و قدرت بىانتهاى پروردگار آمده بود، اين امور را اثبات كرد كه «حق» تنها اوست و غير او زائل و باطل و محدود و نيازمند است، و «علىّ و كبير» كه از هر چيز برتر و از توصيف بالاتر است ذات پاك او مىباشد.
(آيه 31)- در اين آيه سخن از دليل نظم به ميان مىآيد، و در آيه بعد سخن از توحيد فطرى است و مجموعا بحثهايى را كه در آيات قبل آمد تكميل مىكند.
مىگويد: «آيا نديدى كشتيها بر (صفحه) درياها به فرمان خدا، و به (بركت) نعمت او حركت مىكنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ).
هدف اين است: «تا بخشى از آياتش را به شما نشان دهد» (لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ).
آرى «در اينها نشانههايى است براى كسانى كه بسيار شكيبا و شكر گزارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).
بدون شك حركت كشتيها بر صفحه اقيانوسها نتيجه مجموعهاى از قوانين آفرينش است.
(آيه 32)- در گرداب بلا! بعد از بيان نعمت حركت كشتيها در درياها كه هم در گذشته و هم امروز، بزرگترين و مفيدترين وسيله حمل و نقل انسانها و كالاها بوده است، اشاره به يكى از چهرههاى ديگر همين مسأله كرده، مىگويد: «و هنگامى كه (در سفر دريا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گيرد) خدا را با اخلاص مىخوانند» (وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 567
لَهُ الدِّينَ).
يعنى امواج عظيم دريا آن چنان بر مىخيزد، و اطراف آنها را احاطه مىكند كه گويى ابرى بر سر آنان سايه افكنده است، سايهاى وحشتناك و هولانگيز.
اينجاست كه انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى كه براى خويش جلب و جذب كرده، خود را ضعيف و ناچيز و ناتوان مىبيند.
و اينجاست كه توحيد خالص همه قلب او را احاطه مىكند، و دين و آئين و پرستش را مخصوص او مىداند.
سپس اضافه مىكند: «اما وقتى آنها را به خشكى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پيش مىگيرند» و به ايمان خود وفادار مىمانند، در حالى كه بعضى ديگر فراموش كرده راه كفر را پيش مىگيرند (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ).
و در پايان آيه به گروه دوم اشاره كرده، مىفرمايد: «ولى آيات ما را هيچ كس جز پيمان شكنان ناسپاس انكار نمىكنند» (وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ).
(آيه 33)- در اين آيه به صورت يك جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته، و دلائل توحيد و معاد، همه انسانها را به خدا و روز قيامت توجه مىدهد، سپس از غرور ناشى از دنيا و شيطان بر حذر مىدارد، بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چيز مىپردازد.
مىفرمايد: «اى مردم! تقواى الهى پيشه كنيد و بترسيد از روزى كه نه پدر كيفر (اعمال) فرزندش را تحمل مىكند و نه فرزند چيزى از كيفر (اعمال) پدرش را» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً).
در حقيقت دستور اول، توجه به مبدأ است، و دستور دوم توجه به معاد.
دستور اول، نيروى مراقبت را در انسان زنده مىكند، و دستور دوم احساس پاداش و كيفر را، و بدون شك كسى كه اين دو دستور را به كار بندد كمتر آلوده گناه و فساد مىشود.
به هر حال در آن روز هر كس چنان به خود مشغول است و در پيچ و خم برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 568
اعمال خويش گرفتار كه به ديگرى نمىپردازد، حتى پدر و فرزند كه نزديكترين رابطهها را با هم دارند هيچ كدام به فكر ديگرى نيستند.
در پايان آيه انسانها را از دو چيز برحذر مىدارد، مىفرمايد: «به يقين وعده الهى حق است. پس مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا (شيطان) فريبكار شما را به (كرم) خدا مغرور سازد»! (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
(آيه 34)- وسعت علم خداوند! در آخرين آيه اين سوره به تناسب بحثى كه پيرامون روز رستاخيز در آيه قبل به ميان آمده، سخن از علومى به ميان مىآورد كه مخصوص پروردگار است مىگويد: «آگاهى از زمان قيام قيامت مخصوص خداست» (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ).
«و اوست كه باران را نازل مىكند» و از تمام جزئيات نزول آن آگاه است (وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ).
و نيز «آنچه را كه در رحمها (ى مادران) است مىداند» (وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ).
«و هيچ كس نمىداند فردا چه به دست مىآورد» (وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً).
«و هيچ كس نمىداند در چه سر زمينى مىميرد»؟ (وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ).
«خداوند عالم و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).
گويى مجموع اين آيه پاسخ به سؤالى است كه در زمينه قيامت مطرح مىشود همان سؤالى كه بارها مشركان قريش از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند و گفتند: «مَتى هُوَ روز قيامت كى خواهد بود». (اسراء/ 51)
حرام
۱۳۹۸-۰۴-۲۵ at ۷:۴۰ ق.ظ
سوره لقمان ایه سی تاریک تاریک …انگشت طلا حقوق میده کدخدا..نه ولا..
…….ولا حرام زادها را خدا در میاره…