حجاج بن یوسف
حجاج بن یوسف والی حجاز و عراق در روزگار بنیامیه زاده طائف و درگذشته به سال نود و پنج هجری است. وی فردی ایرانستیز بود و در زمان زمامداری وی در عراق، زبان عربی جایگزین زبان فارسی میانه شد.
علی در یکی از خطبههایش پس از اینکه از وضعیت نامناسب برخی از یارانش شکایت کرد، حکومت حجاج را اینگونه پیش بینی فرمود:
«آگاه باشید، به خدا سوگند، پسرکی از طایفه ثقیف که هوسباز و متکبر است بر شما مسلط میشود و کشتزارها و باغهای سرسبز شما رابه غارت میبرد.»
شجاعالدین شفا از قول تاریخ الخلفای سیوطی میگوید: پنجمین خلیفه بنی امیه، عبدالملک بن مروان(۲۶-۸۶هجری)خونخوارترین خلیفه این خاندان بود. وقتیکه عبدالله بن زبیر حاضر به بیعت با او نشد، عبدالملک فرمان کشتن او را داد، ولی وی برای نجات جان خود به خانه کعبه پناه برد و در آنجا بست نشست. با اطلاع بر این موضوع، عبدالملک حجاج ابن یوسف ثقفی والی بصره را که به سفاکی و خونریزی شهرت داشت برگزید و از او خواست که به هر صورت که مقتضی بداند عبدالله را بکشد و سرش را برای او به شام(دمشق)بفرستد و برای انجام این ماموریت سپاه کارآمدی را نیز در اختیار او قرار داد. با دریافت این فرمان حجاج مردم بصره را برای برگزاری نماز جمعه به مسجد بزرگ شهر فرا خواند، و در خطبه نماز بدانان گفت:دانسته باشید که خلیفه سفاک ترین والی خودش را برای انجام ماموریتی بزرگ برگزیدهاست و این برگزیده او منم. هماکنون میان شما سرهای بسیاری را میبینم که آماده بریده شدنند، اگر نخواهید از جمله آنها باشید باید بیچونوچرا آماده همکاری با سپاه خلیفه باشید و در غیاب من نیز هوس سرکشی نکنید. چند روز بعد عازم مکه شد و بیدرنگ خانه کعبه را به محاصره گرفت، و برای نخستین بار در تاریخ اسلام آنرا به منجنیق بست تا برای سپاهیان او راه دخولی بدان باز شود. چند روز تمام دیوار کعبه با منجنیق کوبیده شد تا سرانجام حصار شکست و سپاهیان حجاج وارد آن شدند و عبدالله بن زبیر را در بستگاهش سر بریدند. و از آنجا تمامی خدام مسجدالحرام را کشتند و حجرالاسود معروف را چهار پاره کردند و خود مسجدالحرام را آتش زدند.سپس دامنه کشتارها را به داخل شهر کشاندند و درهای خانه قریشیان را سوزاندند و نقاب از صورت زنان قریش کشیدند و بدانان تجاوز کردند و هرچه را که آنان داشتند به غارت گرفتند. و چون کار مکه به پایان رسید به مدینه تاختند و همه غارتگریها و آتش افروزیها و کشتارها را در آنجا تکرار کردند. به پاداش این خدمتگزاری، عبدالملک حکومت مکه و مدینه و طائف را به حجاج داد و عراق را نیز که در آن شورش برخاسته بود ضمیمه قلمرو حکومتی او کرد.
وقتی حجاج به دستور عبدالملک بن مروان، ۵مین خلیفه اموی، برای ایجاد خفقان و ساکت کردن معترضان، همراه چند جلاد وارد کوفه شد مستقیما به مسجد شهر رفت و مردم را دعوت کرد و به آنها گفت:
«هان ای مردم!نه به کودکانتان رحم میکنم و نه به پیرانتان!بیگناهانتان را به جای گناهکار مواخذه خواهم کرد وکافی است به کسی ظنین شوم. تحویل جلادانش خواهم داد(آخذ بالتهمه و اقتل بالظنه)، همه اینها از اختیارات من است و هر چه من مصلحت بدانم عین شرع است.
حجاج و ایرانیان
حجاج به شدت مخالف ایرانیان بود. وی زبان فارسی میانه (پهلوی) که زبان رسمی عراق بود را با عربی جایگزین کرد و دیوانهای عراق را نیز از فارسی به عربی برگرداند.
ابوریحان بیرونی چنین نوشتهاست:
«وقتی قتبیه بن مسلم سردار حجاج، بار دوم بخوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتابت بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت.»