محتوى و فضيلت سوره تكاثر
بسيارى از مفسران معتقدند كه اين سوره در مكه نازل شده ، بنابر اين سخنى كه در باره تفاخر در آن آمده قاعدة مربوط به قبائل قريش است كه با امور موهومى بر يكديگر فخر و مباهات مىكردند.
ولى بعضى – مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان – معتقدند در مدينه نازل شده ، و آنچه از تفاخر در آن آمده ناظر به يهود يا دو طائفه از انصار است ولى مكى بودن سوره با توجه به شباهت زيادى كه با سورههاى مكى دارد صحيحتر به نظر مىرسد .
محتواى اين سوره در مجموع نخست سرزنش و ملامت افرادى است كه بر اساس يك مطالب موهوم بر يكديگر تفاخر مىكردند ، سپس هشدارى نسبت به مساله معاد و قيامت و آتش دوزخ ، و سرانجام هشدارى در زمينه مساله سؤال و بازپرسى از نعمتها مىدهد.
نام اين سوره از آيه اول آن گرفته شده.
و در فضيلت تلاوت آن در حديثى از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىخوانيم : و من قرأها لم يحاسبه الله بالنعيم الذى انعم عليه فى دار الدنيا ، و اعطى من الاجر كانما قرء الف آية : كسى كه آن را بخواند خداوند در برابر نعمتهائى كه در دنيا به او داده او را مورد حساب قرار نمىدهد و پاداشى به او مىدهد كه گوئى هزار آيه قرآن را تلاوت كرده .
و در حديثى از امام صادق (عليهالسلام) آمده است كه خواندن اين سوره در نمازهاى
تفسير نمونه ج : 27ص :273
فريضه و نافله ثواب شهادت شهيدان دارد.
بديهى است اينهمه ثواب از آن كسى است كه آن را بخواند و در برنامه زندگى به كار گيرد و روح و جان خود را هماهنگ با آن بسازد .
تفسير نمونه ج : 27ص :274
سورة التكاثر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلْهَاكُمُ التَّكاثُرُ(1) حَتى زُرْتمُ الْمَقَابِرَ(2) َكلا سوْف تَعْلَمُونَ(3) ثُمَّ َكلا سوْف تَعْلَمُونَ(4) َكلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ(5) لَترَوُنَّ الجَْحِيمَ(6) ثُمَّ لَترَوُنهَا عَينَ الْيَقِينِ(7) ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيمِ(8)
تفسير نمونه ج : 27ص :275
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده مهربان
1-تفاخر و تكاثر شما را به خود مشغول داشته ( و از خدا غافل كرده ) .
2-تا آنجا كه زيارت قبرها رفتيد ( و قبور مردگان خود را برشمرديد).
3-چنين نيست كه شما خيال مىكنيد به زودى خواهيد دانست.
4-باز چنان نيست كه شما مىپنداريد به زودى خواهيد دانست.
5-چنان نيست كه شما خيال مىكنيد اگر شما علم اليقين ( به آخرت ) داشتيد ( به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمىرفتيد).
6-شما قطعا جهنم را خواهيد ديد!
7-سپس ( با ورود در آن ) آن را به عين اليقين مشاهده خواهيد كرد.
8-سپس در آن روز همه شما از نعمتهائى كه داشتهايد سؤال خواهيد شد .
شان نزول:
همانگونه كه اشاره كرديم مفسران معتقدند كه اين سوره در باره قبائلى نازل شد كه بر يكديگر تفاخر مىكردند ، و با كثرت نفرات و جمعيت يا اموال و ثروت خود بر آنها مباهات مىنمودند تا آنجا كه براى بالا بردن آمار نفرات قبيله به گورستان مىرفتند و قبرهاى مردگان هر قبيله را مىشمردند!.
منتها بعضى آن را ناظر به دو قبيله از قبائل قريش در مكه مىدانند ، و بعضى دو قبيله از قبائل انصار پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) در مدينه و بعضى تفاخر يهود را بر ديگران ، هر چند مكى بودن آن صحيحتر به نظر مىرسد .
ولى مسلم است كه اين شان نزولها هر چه باشد هرگز مفهوم آيه را محدود نمىكند.
تفسير نمونه ج : 27ص :276
تفسير : بلاى تكاثر و تفاخر!
در اين آيات نخست با لحنى ملامت بار مىفرمايد : تفاخر و مباهات بر يكديگر شما را از خدا و قيامت به خود مشغول داشت ( الهاكم التكاثر)
تا آنجا كه به زيارت و ديدار قبرها رفتيد ، و قبور مردگان خود را برشمرديد ( حتى زرتم المقابر)
اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه تكاثر و تفاخر آنچنان آنها را به خود مشغول داشته كه تا لحظه ورود در قبر نيز ادامه دارد .
ولى معنى اول با تعبير زرتم المقابر و همچنين شان نزولها و خطبه نهج البلاغه كه به خواست خدا بعدا به آن اشاره مىشود سازگارتر است.
الهاكم از ماده لهو به معنى سرگرم شدن به كارهاى كوچك و غافل ماندن از اهداف و كارهاى مهم است ، راغب در مفردات مىگويد : لهو چيزى است كه انسان را به خود مشغول داشته ، و از مقاصد و اهدافش بازمىدارد.
تكاثر از ماده كثرت به معنى تفاخر و مباهات و فخرفروشى بر يكديگر است.
زرتم از ماده زيارة و زور ( بر وزن قول ) در اصل به معنى قسمت بالاى سينه است ، سپس به معنى ملاقات كردن و روبرو شدن به كار رفته است ، و
تفسير نمونه ج : 27ص :277
زور ( بر وزن قمر ) به معنى كج شدن قسمت بالاى سينه است ، و از آنجا كه دروغ نوعى انحراف از حق است ، به آن ، زور ( بر وزن نور ) اطلاق مىشود.
مقابر جمع مقبرة به معنى محل قبر ميت است ، و زيارت كردن مقابر در اينجا يا كنايه از مرگ است ( طبق بعضى از تفاسير ) و يا به معنى رفتن به سراغ قبرها براى شمارهكردن و تفاخر نمودن ( طبق تفسير مشهور).
و همانگونه كه گفتيم معنى دوم صحيحتر به نظر مىرسد ، و يكى از شواهد آن سخنى است كه از امير مؤمنان على (عليهالسلام) در اين زمينه در نهج البلاغه آمده است كه بعد از تلاوت الهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر فرمود : يا له مراما ما ابعده ؟ و زورا ما اغفله ؟ و خطرا ما أفظعه ؟ لقد استخلوا منهم اى مدكر و تناوشوهم من مكان بعيد ، ا فبمصارع آبائهم يفخرون ؟ ام بعد يد الهلكى يتكاثرون ؟ يرتجعون منهم اجسادا خوت ، و حركات سكنت ، و لان يكونوا عبرا احق من ان يكونوا مفتخرا ! : شگفتا ! چه هدف بسيار دورى ؟ و چه زيارت كنندگان غافلى ؟ و چه افتخار موهوم و رسوائى ؟ به ياد استخوان پوسيده كسانى افتادهاند كه سالها است خاك شدهاند ، آنهم چه يادآورى ؟ با اين فاصله دور به ياد كسانى افتادهاند كه سودى به حالشان ندارند ، آيا به محل نابودى پدران خويش افتخار مىكنند ؟ و يا با شمردن تعداد مردگان و معدومين خود را بسيار مىشمرند ؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند كه تار و پودشان از هم گسسته ، و حركاتشان به سكون مبدل شده .
اين اجساد پوسيده اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند!.
تفسير نمونه ج : 27ص :278
اين خطبه كه تنها به قسمتى از آن در اينجا اشاره كردهايم بقدرى تكان دهنده و گويا و صريح است كه ابن ابى الحديد معتزلى مىگويد:من به كسى كه همه امتها به او سوگند ياد مىكنند قسم مىخورم كه از پنجاه سال پيش تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خواندهام ، و در هر بار در درون قلبم لرزش و ترس و پند و موعظه تازهاى پديد آمده ، و در روحم به سختى اثر گذارده ، اعضاء و جوارحم به لرزه افتاده ، و هرگز نشده كه در آن تامل كنم جز اينكه در آن حال به ياد مرگ خانواده و بستگان و دوستانم افتادهام و درست برايم مجسم شده كه من همانم كه امام (عليهالسلام) توصيف فرموده است.
چقدر واعظان و خطبا و گويندگان و افراد فصيح در اين باره سخن گفته اند ، و من گوش فرا دادهام ، و در سخنان آنها دقت كردهام ، ولى در هيچيك تاثير سخن امام (عليهالسلام) را نيافتهام ! .
اين تاثيرى كه سخن او در قلب من مىگذارد يا از ايمانى سرچشمه مىگيرد كه به گوينده آن تعلق دارد ، و يا نيت يقين و اخلاص او سبب شده است كه اينچنين در ارواح نفوذ كند ، و در قلوب جايگزين شود.
او در قسمت ديگرى از سخنانش مىگويد : ينبغى لو اجتمع فصحاء العرب قاطبة فى مجلس و تلى عليهم ان يسجدوا له ! : سزاوار است اگر فصحاء عرب همگى در مجلسى اجتماع كنند و اين خطبه براى آنها خوانده شود در برابر آن سجده كنند، و در همين جا اشاره به گفتار معاويه در باره فصاحت امير مؤمنان على (عليهالسلام) مىكند كه مىگويد : و الله ما سن الفصاحة لقريش غيره : به خدا هيچكس فصاحت را براى قريش غير او پايهگذارى نكرد!
تفسير نمونه ج : 27ص :279
در آيه بعد آنها را با اين سخن مورد تهديد شديد قرار داده ، مىفرمايد : چنين نيست كه شما مىپنداريد و با آن تفاخر مىكنيد ، شما به زودى نتيجه اين تفاخر موهوم خود را خواهيد دانست ( كلا سوف تعلمون).
باز براى تاكيد مىافزايد : سپس چنين نيست كه شما مىپنداريد ، به زودى خواهيد دانست ( ثمكلا سوف تعلمون).
جمعى از مفسران اين دو آيه را تكرار و تاكيد يك مطلب دانستهاند و هر دو به صورت سربسته از عذابهائى كه در انتظار اين مستكبران متفاخر است خبر مىدهد.
در حالى كه بعضى ديگر اولى را اشاره به عذاب قبر و برزخ كه انسان بعد از مرگ ، با آن روبرو مىشود دانستهاند ، و دومى را اشاره به عذاب قيامت.
در حديثى از امير مؤمنان على (عليهالسلام) آمده است كه فرمود : ما زلنا نشك فى عذاب القبر حتى نزلت الهاكم التكاثر ، الى قوله كلا سوف تعلمون ، يريد فى القبر ، ثم كلا سوف تعلمون ، بعد البعث : گروهى از ما پيوسته در باره عذاب قبر در شك بودند تا اينكه سوره الهاكم التكاثر نازل شد تا آنجا كه فرمود : كلا سوف تعلمون منظور از آن عذاب قبر است ، سپس مىفرمايد : ثم كلا سوف تعلمون منظور عذاب قيامت است .
در تفسير كبير فخر رازى اين مطلب از يكى از ياران على (عليهالسلام) بنام زر بن جيش نقل شده كه مىگويد : ما از عذاب قبر در شك بوديم تا از على (عليهالسلام)
تفسير نمونه ج : 27ص :280
شنيديم كه مىفرمود : اين آيه دليل بر عذاب قبر است.
سپس مىافزايد : اينچنين نيست كه شما تفاخر كنندگان مىپنداريد اگر شما به آخرت ايمان داشتيد و با علم اليقين آن را مىدانستيد هرگز به سراغ اين امور نمىرفتيد و تفاخر و مباهات به اين مسائل باطل نمىكرديد ( كلا لو تعلمون علم اليقين ) .
باز براى تاكيد و انذار بيشتر مىافزايد : شما قطعا جهنم را خواهيد ديد ( لترون الجحيم)
سپس با ورود در آن ، آن را به عين اليقين مشاهده خواهيد كرد ( ثم لترونها عين اليقين).
سپس در آن روز همه شما قطعا از نعمتهائى كه داشتهايد سؤال خواهيد شد.
(ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم)
بايد در آن روز روشن سازيد كه اين نعمتهاى خداداد را در چه راهى مصرف كردهايد ؟ و از آنها براى اطاعت الهى يا معصيتش كمك گرفتهايد ، يا
تفسير نمونه ج : 27ص :281
نعمتها را ضايع ساخته هرگز حق آن را ادا ننمودهايد ؟
نكتهها:
1- سرچشمه تفاخر و فخرفروشى
از آيات فوق استفاده مىشود كه يكى از عوامل اصلى تفاخر و تكاثر و فخر فروشى همان جهل و نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و عدم ايمان به معاد است.
از اين گذشته جهل انسان به ضعفها و آسيبپذيريهايش ، به آغاز پيدايش و سرانجامش ، از عوامل ديگر اين كبر و غرور و تفاخر است ، به همين دليل قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر و تكاثر سرگذشت اقوام پيشين را در آيات مختلف بازگو مىكند كه چگونه اقوامى با داشتن امكانات و قدرت فراوان با وسائل سادهاى نابود شدهاند .
با وزش بادها ، با يك جرقه آسمانى ( صاعقه ) ، با يك زمين لرزه ، با نزول باران بيش از حد ، خلاصه با آب و باد و خاك و گاه با سجيل و پرندگان كوچك ، نابود شدند و از ميان رفتند.
با اينحال اينهمه تفاخر و غرور براى چيست ؟!.
عامل ديگرى براى اين امر همان احساس ضعف و حقارت ناشى از شكستها است كه افراد براى پوشاندن شكستهاى خود پناه به تفاخر و فخرفروشى مىبرند ، و لذا در حديثى از امام صادق (عليهالسلام) ما من رجل تكبر او تجبر الا لذلة وجدها فى نفسه: هيچكس تكبر و فخرفروشى نمىكند مگر به خاطر ذلتى كه در نفس خود مىيابد و لذا هنگامى كه احساس كند به حد كمال رسيده است
تفسير نمونه ج : 27ص :282
نيازى در اين تفاخر نمىبيند.
در حديث ديگرى از امام باقر (عليهالسلام) مىخوانيم : ثلاثة من عمل الجاهلية : الفخر بالانساب ، و الطعن فى الاحساب ، و الاستسقاء بالانواء : سه چيز است كه از عمل جاهليت است : تفاخر به نسب ، و طعن در شخصيت و شرف خانوادگى افراد ، و طلبيدن باران به وسيله ستارگان .
در حديث ديگرى از امير مؤمنان على (عليهالسلام) مىخوانيم : اهلك الناس اثنان : خوف الفقر ، و طلب الفخر : دو چيز مردم را هلاك كرده : ترس از فقر ( كه انسان را وادار به جمع مال از هر طريق و با هر وسيله مىكند ) و تفاخر.
و به راستى از مهمترين عوامل حرص و بخل و دنياپرستى و رقابتهاى مخرب و بسيارى از مفاسد اجتماعى همين ترس بى دليل از فقر و تفاخر و برترىجوئى در ميان افراد و قبائل و امتها است.
و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىخوانيم كه فرمود : ما اخشى عليكم الفقر و لكن اخشىعليكم التكاثر : من از فقر بر شما نمىترسم ولى از تكاثر بيم دارم.
تكاثر همانگونه كه قبلا اشاره كرديم در اصل به معنى تفاخر است ، ولى گاه به معنى فزونطلبى و جمع مال آمده چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىخوانيم : التكاثر ، ( فى ) الاموال جمعها من غير حقها ، و منعها من حقها ، و شدها فى الاوعية : تكاثر جمع آورى اموال از طرق نامشروع ، و خوددارى از
تفسير نمونه ج : 27ص :283
اداى حق آن و بستن آنها در خزينهها و صندوقها است.
اين بحث دامنهدار را با حديث پر معنايى از پيغمبراكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) پايان مىدهيم ، او در تفسير الهاكم التكاثر فرمود : يقول ابن آدم مالى مالى ، و ما لك من مالك الا ما اكلت فافنيت او لبست فابليت او تصدقت فامضيت : انسان مىگويد مال من ، مال من ! در حالى كه مال تو تنها همان غذائى است كه مىخورى ، و لباسى كه مىپوشى ، و صدقاتى كه در راه خدا انفاق مىكنى ! و اين نكتهاى است بسيار جالب كه بهره هر كس از اموال فراوانى كه جمع آورى مىكند و گاه كمترين دقتى در حلال و حرام بودن آن ندارد چيزى جز همان مختصرى كه مىخورد و مىنوشد و مىپوشد ، و يا در راه خدا انفاق مىكند نيست ، و مىدانيم : آنچه را شخصا مصرف مىكند ، ناچيز است و چه بهتر كه از طريق انفاق بهره خود را بيشتر كند .
2- يقين و مراحل آن:
يقين نقطه مقابل شك است ، همانگونه كه علم نقطه مقابل جهل است ، و به معنى وضوح و ثبوت چيزى آمده است ، و طبق آنچه از اخبار و روايات استفاده مىشود به مرحله عالى ايمان يقين گفته مىشود ، امام باقر (عليهالسلام) فرمود : ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است ، و تقوى يك درجه از ايمان بالاتر ، و يقين يك درجه برتر از تقوا است سپس افزود : و لم يقسم بين الناس شىء اقل مناليقين : در ميان مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است!
تفسير نمونه ج : 27ص :284
راوى سؤال مىكند يقين چيست ؟ مىفرمايد : التوكل على الله ، و التسليم لله ، و الرضا بقضاء الله ، و التفويض الى الله ! : حقيقت يقين توكل بر خدا ، و تسليم در برابر ذات پاك او ، و رضا به قضاى الهى ، و واگذارى تمام كارهاى خويش به خداوند است.
برترى مقام يقين از مقام تقوى و ايمان و اسلام چيزى است كه در روايات ديگر نيز روى آن تاكيد شده است.
در حديث ديگرى از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم : من صحة يقين المرأ المسلم ان لا يرضى الناس بسخط الله ، و لا يلومهم على ما لم يؤته الله … ان الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحة فى اليقين و الرضا و جعل الهم و الحزن فى الشك و السخط : از نشانههاى صحت يقين مردم مسلمان اين است كه مردم را با خشم الهى از خود خشنود نكند ، و آنها را بر چيزى كه خداوند به او نداده است ملامت ننمايد ( آنها را مسؤول محروميت خود نشمارد ) … خداوند به خاطر عدل و دادش آرامش و راحت را در يقين و رضا قرار داده ، و اندوه و حزن را در شك و ناخشنودى ! از اين تعبيرات و تعبيرات ديگر به خوبى استفاده مىشود كه وقتى انسان به مقام يقين مىرسد آرامش خاصى سراسر قلب و جان او را فرا مىگيرد .
ولى با اين حال براى يقين مراتبى است كه در آيات فوق و آيه 95 سوره واقعه ( ان هذا لهو حق اليقين ) به آن اشاره شده است و آن سه مرحله است.
1- علم اليقين و آن اين است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد مانند كسى كه با مشاهده دود ايمان به وجود آتش پيدا مىكند.
تفسير نمونه ج : 27ص :285
2- عين اليقين ، و آن در جائى است كه انسان به مرحله مشاهده مىرسد و با چشم خود مثلا آتش را مشاهده مىكند.
3- حق اليقين و آن همانند كسى است كه وارد در آتش شود و سوزش آن را لمس كند ، و به صفات آتش متصف گردد ، و اين بالاترين مرحله يقين است .
محقق طوسى در يكى از سخنان خود مىگويد : يقين همان اعتقاد جازم مطابق و ثابت است كه زوال آن ممكن نيست ، و در حقيقت از دو علم تركيب يافته ، علم به معلوم ، و علم به اينكه خلاف آن علم محال است ، و داراى چند مرتبه است : علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين.
در حقيقت مرحله اول جنبه عمومى دارد و مرحله دوم ، براى پرهيزگاران است و مرحله سوم مخصوص خاصان و مقربان.
و لذا در حديثى آمده است كه خدمت پيغمبر اكرم(صلىاللهعليهوآلهوسلّم) عرض كردند : شنيدهايم بعضى از ياران عيسى روى آب راه مىرفتند ؟ ! فرمود : لو كان يقينه اشد من ذلك لمشى على الهواء : اگر يقينش از آن محكمتر بود بر هوا راه مىرفت ! مرحوم علامه طباطبائى بعد از ذكر اين حديث مىافزايد : همه چيز بر محور يقين به خداوند سبحان ، و محو كردن اسباب جهان تكوين از استقلال در تاثير دور مىزند ، بنابر اين هر قدر اعتقاد و ايمان انسان به قدرت مطلقه الهيه بيشتر گردد اشياء جهان به همان نسبت در برابر او مطيع و منقاد خواهد شد.
و اين است رمز رابطه يقين و تصرف خارق العاده در عالم آفرينش .
تفسير نمونه ج : 27ص :286
3- همگى دوزخ را مشاهده مىكنند!
جمله لترون الجحيم داراى دو تفسير است : نخست اينكه منظور مشاهده دوزخ در آخرت است ، كه مخصوص كفار ، و يا براى عموم جن و انس است ، چرا كه طبق بعضى آيات قرآن همگى از كنار جهنم بايد بگذرند.
ديگر اينكه منظور مشاهده آن با شهود قلبى در همين عالم دنيا است ، و در اين صورت اين جمله جواب قضيه شرطيه است ، مىفرمايد : اگر شما علم اليقين مىداشتيد جهنم را در همين جهان با چشم دل مشاهده مىكرديد چرا كه مىدانيم بهشت و دوزخ هم اكنون آفريده شدهاند و وجود خارجى دارند .
ولى همانگونه كه قبلا نيز اشاره كردهايم تفسير اول با آيات بعد كه سخن از روز قيامت مىگويد مناسبتر است ، بنابر اين يك قضيه قطعى و غير مشروط است.
4- در قيامت از چه نعمتهائى سؤال مىشود ؟
در آخرين آيه اين سوره خوانديم كه مسلما همه شما روز قيامت از نعمتها بازپرسى خواهيد شد ، بعضى گفتهاند منظور از اين نعمت سلامت و فراغت خاطر است ، و بعضى آن را تندرستى و امنيت مىدانند و بعضى همه نعمتها را مشمول آيه شمردهاند.
در حديثى از امير مؤمنان على (عليهالسلام) مىخوانيم : النعيم الرطب ، و الماء البارد : نعيم رطب و آب خنك است ! در حالى كه در حديث ديگرى مىخوانيم كه ابو حنيفه از امام صادق (عليهالسلام) در باره تفسير اين آيه سؤال كرد ، امام (عليهالسلام) سؤال را به او برگرداند ،
تفسير نمونه ج : 27ص :287
و فرمود : نعيم به عقيده تو چيست ؟ عرض كرد : غذا است و طعام و آب خنك ، فرمود : اگر خدا بخواهد تو را روز قيامت در پيشگاهش نگهدارد تا از هر لقمهاى كه خوردهاى ، و هر جرعهاى كه نوشيدهاى ، از تو سؤال كند بايد بسيار در آنجا بايستى ! عرض كرد : پس نعيم چيست ؟ فرمود:ما اهل بيت هستيم كه خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده ، و ميان آنها بعد از اختلاف الفت بخشيده ، دلهاى آنان را به وسيله ما به هم پيوند داده ، و برادر خود ساخته ، بعد از آنكه دشمن يكديگر بودند ، و به وسيله ما آنها را به اسلام هدايت كرده … آرى نعيم همان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) و خاندان او است.
تفسير اين روايات ظاهرا مختلف ، چنين است كه نعيم يك معنى بسيار گسترده دارد كه همه مواهب الهى را اعم از معنوى مانند دين و ايمان و اسلام و قرآن و ولايت ، و انواع نعمتهاى مادى را اعم از فردى و اجتماعى شامل مىشود ، منتها نعمتهائى كه اهميت بيشترى دارند مانند نعمت ايمان و ولايت بيشتر از آنها سؤال مىشود كه آيا حق آنها ادا شده يا نه ؟ و ظاهرا رواياتى كه نعمتهاى مادى را از شمول اين آيه نفى مىكند ناظر به اين معنى است كه شما نبايد مصداقهاى مهمتر را رها كرده به مصداقهاى كوچكتر روى آوريد ، و در حقيقت هشدارى است به مردم در زمينه سلسله مراتب مواهب و نعمتهاى الهى و اينكه در برابر آنها مسؤوليت سنگين دارند .
و چگونه ممكن است از اين نعمتها سؤال نشود در حالى كه سرمايههاى بزرگى هستند كه در اختيار بشر قرار داده شده، و بايد از هر كدام دقيقا قدردانى كنند و شكر آن را بجاى آورند ، و در موارد خود صرف كنند.