گفتار در چيزهائيكه تيمم با آنها صحيح است
مساءله 1 – چيزى كه با آن تيمم مى شود بايد عنوان صعيد يعنى روى زمين بر آن صادق باشد حال چه اين كه خاك باشد يا ماسه و يا سنگ و يا كلوخ يا زمين گچ يا آهك نپخته يا خاك قبر يا خاكى كه قبلا در تيمم استعمال شده يا خاك سرخ و كبود و رنگ هاى ديگر و هرخاك ديگرى كه عنوان زمين بر آن صادق باشد هرچند كه هنگام دست زدن به آن چيزى از آن بدست نچسبد لكن تيمم با خاك به احتياط نزديكتر است پس چيزى كه عنوان روى زمين بر آن صادق نيست چون نباتات و طلا و نقره و غيره از معادنى كه خارج از عنوان زمينند و نيز مانند خاكستر هرچند كه آن نيز از زمين بوده است و تيمم با آن جائز نيست .
مساءله 2 – اگر مكلف شك كند در اينكه چيزى كه ميخواهد با آن تيمم كند خاك است و يا چيزى است كه تيمم با آن صحيح نيست اگر علم داشته به اينكه قبلا خاك بوده و فعلا نمى داند از عنوان خاكى بعنوان ديگر مستحيل شده و يا نشده جائز است با آن تيمم كند و اما اگر سابقه آن را نمى داند كه چه بوده در اين صورت اگر ازجنس خاك (كه مرتبه اول در تيمم را دارد) چيزى به جز آن مشكوك ندارد بايد هم با آن تيمم كند و هم با مرتبه بعد از آن يعنى غبار و گل و اگر يافت نشود احتياط كند باين كه هم با آن تيمم نموده نماز در وقت را بخواند و هم در خارج وقت قضائش را بجاى آورد.
مساءله 3 – تيمم نكردن با گچ و آهك پخته با تمكن از خاك و امثال آن احوط است و در صورت دسترس نداشتن به خاك و امثال آن احتياط آنستكه هم با يكى از آندو تيمم كند و هم با يكى از اجناس مرتبه دوم يعنى غبار و گل و اگر بجز يكى از آندو را ندارد احتياط آنست كه با يكى از آن دو يعنى گچ و يا آهك تيمم كند و سپس اگر دروقت دسترسى بخاك پيدا كرد نمازش را اعاده كند و اگر درخارج وقت دسترسى يافت آنرا قضاء كند و اما سفال و آجر و امثال آن ها از گلهاى پخته ظاهرا تيمم با آن ها جائز باشد.
مساءله 4 – تيمم با خاك نجس صحيح نيست هرچند كه جاهل به نجاست آن بوده و يا نجس بودن آن را فراموش كرده باشد و همچنين تيمم با خاك غصبى جائز نيست مگر آنكه او را در محلى غصبى حبس كرده باشند و يا جاهل به غصبى بودن خاك باشد.
و همچنين تيمم با خاكى كه مخلوط با چيز ديگر شده بطورى كه ديگر به آن خاك گفته نمى شود جائز نيست و امااگر آن چيز ديگر آنقدر كم است كه در خاك مستهلك شده و يااگر مستهلك نيست مانع از صدق تيمم بر زمين هم نباشد تيمم با آن مانعى ندارد و حكم خاكى كه مشتبه باشد بخاك غصبى و خاك مباح ممزوج به حكم آن مشتبه را داردبراى وضوء و غسل يعنى همچنانكه با آب مشتبه و ممزوج غسل و وضوء صحيح نيست با چنين خاكى نيز صحيح نيست واما خاك مشتبه به نجس اگر منحصر باشد تيمم با آن صحيح است.
.
و اگر فرضا آبى داشته باشد و خاكى كه يقين دارد يكى از آن دو نجس است در صورتى كه غير از آن اب و آب خاك آب و خاكى ديگر نداشته باشد هم با آن خاك تيمم مى كند و هم با آن آب وضوء و يا غسل را انجام مى دهد و تيمم را بر وضوء يا غسل مقدم مى دارد و مسئله اعتبار مباح بودن خاك و محل تيمم مثل اعتبار در آب وضوء و محل آن است كه در سابق گذشت آن چه بنظر اقوى بود.
مساءله 5 – كسى كه در مكانى غصبى حبس شده در صورتى كه محل دست زدن خارج از مكان غصبى باشد بدون اشكال مى تواند تيمم كند و اما تيمم در همان محل غصبى و داخل بودن محل دست زدن در مكان غصبى چه اين كه خاك واقع در محل دست زدن مباح باشد يا نيز غصبى باشد اقوى جواز آنست هرچند كه خالى از اشكال هم نيست .
و اما وضوء گرفتن در آن محل در صورتى كه با آب مباح باشد حكمش نظير تيمم در محل غصبى است و اشكالى ندارد خصوصا اگر مواظبت كند كه قطرات آب وضوء در همان زمين بريزد.
و اما وضوء گرفتن با آبى كه در زندان است اگر آن نيز غصبى باشد وضوء جائز نيست مگر آن كه رضايت صاحبش را احراز كرده باشد همچنانكه در خارج زندان نيز مى تواند با آب غصبى وضوء بگيرد و اگر رضايت صاحبش را احراز نكرده باشد مثل كسى است كه اصلا آب ندارد و بايد تيمم كند.
مساءله 6 – اگر خاكى براى تيمم نداشته باشد مى تواند با غبار جامه اش و يا نمد زير زين اسبش و يا با موى يال آن حيوان و چيزهاى ديگرى كه غبار زمين بر روى آن نشسته تيمم كند و دست بر چيزى كه غبار روى آنست بزند و اما دست زدن به چيزى كه تنها در باطنش غبار هست و با دست زدن غبار از آن برمى خيزد كافى نيست البته در صورتى كه نتواند با تكان دادن چيز داراى غبار خاكى جمع كند و گرنه واجب است چنين كند و با دسترسى نداشتن به غبار بايد به گل تيمم كند و اگر بتواند نخست گل را خشك كند و سپس بر آن تيمم كند واجب است چنان كند و اما زمين مرطوب و خاك داراى رطوبت از اين باب نيست بلكه از مرتبه اول است و اگر با گل تيمم كرد واجب نيست قبل از كشيدن به پيشانى آنرا از دستش زائل ند لكن بهتر آن است كه دست ها را بهم بمالد تا برطرف شود و اماازاله آن باشستن بدون شبهه جائز نيست .
مساءله 7 – تيمم با يخ و برف و تگرگ جائز نيست و كسى كه غير از برف هيچيك از آنچه گفتيم را ندارد و نمى تواند با برف مسماى شستن صورت و دست را بعمل بياورد و يا اگر هم بتواند برايش حرج و زحمت دارد چنين كسى فاقد الطهورين است كه اقوى آنست كه نماز در وقت از اول ساقط است و قضاء آن در خارج وقت احوط است و نزديك تر به احتياط اين استكه بگوئيم هم اداء ثابت است و هم قضاء بلكه در اين جا يعنى صورت تمكن از برف نزديك تر به احتياط اين است كه بقصد وضوء برف را بصورت و دست هاى خود بمالد و با همان برف نيز تيمم كند و نماز را در وقت بخواند و بعد از وقت آن را با وضوى صحيح قضاء كند.
مساءله 8 – تيمم با رمل – ماسه – و همچنين با زمين شوره مكروه است بلكه در بعضى شوره زارها كه بخاطر زيادى نمك اسم زمين بر آن صادق نيست تيمم جائز نيست و در تيمم مستحب است بعد از آن كه دستها را بزمين زد آنرا تكان دهد و نيز مستحب است نقطه بلندتر زمين را براى تيمم انتخاب كند و بلكه تيمم بخاك كف گودالها مكروه است .
گفتار در كيفيت تيمم
كيفيت تيمم در حال اختيار اين است كه باطن كف دستها را با هم و به يكبار بزمين بزند و سپس با همه كف دو دست به پيشانى و دو شقيقه خود بكشد بطورى كه همه آن دو موضع را از ابتداء رستن گاه موى سر تا بالاى بينى و دو ابرو فرا بگيرد و نزديك تر به احتياط آن است كه ابروها را نيزدست بكشد و سپس باطن دست دست چپ را به تمام ظاهر دست راست از مچ تا سر انگشتان بكشد و آن گاه با باطن دست راست به تمام ظاهر دست چپ بكشد وبين انگشتان جزء ظاهر نيست و در نتيجه دست كشيدن به آن واجب نيست چون منظور از ظاهر آن مقدارى است كه ظاهر بشره ماسح درهنگام مسح با آن تماس پيدا مى كند حتى در اين عمل دقت و تعمق هم واجب نيست .
در زدن دست برخاك مسماى زدن لازم است و احتياط آنستكه به صرف نهادن كف دست بر روى خاك اكتفاء نشود هرچند كه كافى بودن خالى از وقت نيست .
و نيز زدن يك دست و يا يكى از ديگرى و زدن پشت دست بزمين و زدن قسمتى از كف دست بطورى كه عرفا ضرب بتمام كف صادق نباشد و نيز مسح كردن پيشانى با يكى از دو دست و يا با كى از ديگرى كافى نيست .
و در مسح پيشانى همين كافى است كه بنحو متعارف مجموع دو كف دست مجموع پيشانى وو دو شقيقه را مسح كند يعنى دست راست سمت راست را و دست چپ سمت چپ را مسح كن (و لازم نيست كه راست و چپ پيشانى با كف هر دو دست مسح شود) و در پشت دستها بايد طول كف دست بر پشت دست ديگرى قرار گرفته عرض آنرا تا سر انگشتان مسح كند.
مساءله 2 – اگر زدن باطن دست بر زمين و كشيدن باطن آن به محل تيمم ممكن نشد وظيفه به پشت دست منتقل مى شود البته اين وقتى است كه مسح با همه باطن دست ممكن نباشد و اما اگر مسح با قسمتى از آن بدون حائل و يا با نيمه آن با حائل ممكن باشد احتياط آنست كه هم آن بعض بى حائل يا همه با حائل را به زمين بزند و مسح كند و هم پشت دست ها را به زمين بزند و تيمم كند.
و احتمال اين كه در دوران بين پشت دست و باطن ذراع وظيفه آن باشد كه باطن ذراع را مقدم بدارد خالى از وجه نيست و نزديكتر به احتياط آن استكه هم با باطن ذراع و هم با پشت دستها تيمم كند همه اينها در فرضى بود كه باطن دست مثلا سوخته و يا زخم باشد و اما اگر نجس باشد وظيفه به پشت دست منتقل نمى شود بلكه اگر نجاست باطن دست (يعنى تر) نيست تا پيشانى را هم نجس كند با همان باطن دست تيمم مى كند مگر آنكه نجاست جرم داشته و بين بشره كف دست و زمين حائل شود و تطهير و ازاله آن نيز ممكن نباشد كه در اين صورت احتياط واجب آنست كه هم با آن باطن مسح كند و هم با ظاهر بلكه در فرضى هم كه نجاست حائل نيست احتياط به جمع بين ضرب و مسح بظاهر و باطن دست ترك نشود.
و اگر نجاست متعدى باشد بطورى كه خاك را هم نجس كند وظيفه به پشت دست و يا باطن ذراع منتقل مى شود و اگر پيشانى و پشت دستها كه بايد مسح شود نجس باشد و ازاله و تطهير آن ممكن نباشد روى همان نجاست را دست مى كشد.
گفتار در آنچه كه درتيمم معتبر است
مساءله 1 – در تيمم معتبر است كه مكلف نيت كند همان نحوى كه در وضوء گذشت و بدل بودن آن از وظيفه اصليش كه يا وضوء است و يا غسل را نيز قصد كند و مقارن با نيت دست بزمين زدن را كه اولين افعال تيمم است انجام دهد و نيز معتبر است كه خود مكلف اينكار را مباشرتا انجام دهد و ديگران دست او را بزمين نزنند و معتبر است كه ترتيب را كه قبلا بيان شد، رعايت كند و هم چنين افعال را پشت سر هم و بدون فاصله زياد انجام دهد تا منافات با هيئت و صورت تيمم نداشته باشد و معتبر است كه هم در پيشانى و هم در دستها دست را از بالاى عضو بپائين بكشد بطوريكه عرف بگويد از بالا بپائين كشيد و نيز معتبر است قبل از تيمم اگر مانعى بر روى عضو هست برطرف سازد حتى انگشتر و مثل آنرا بيرون آورد و لازم است عضو ناسح و ممسوح هر دو پاك باشدو موئى كه در محل روئيده مانع شمرده نمى شود بلكه بر روى همان موى دست مى كشد بله موئى كه از سر بر روى پيشانى افتاده درصورتيكه خارج از حد متعارف باشد و عرفا حائل شمرده شود مانع است و واجب است آنرا برطرف كند اما يك عدد و دو عدد مو عرفا حاجب نيست همه اينها كه گفته شد مربوط بحال اختيار است اما با اضطرار هر مقدارش كه دشوار باشد ساقط مى شود و سقوط آن باعث سقوط مقدار ممكن آن نمى گردد.
مساءله 2 – در تيمم بدل از وضو و غسل براى مسح صورت و دو دست يكبار دست بزمين زدن كافى است هرچند كه دوبار دست زدن بهتر است و اگر خواست دو بار دست بزمين بزند مخير است بين اينكه قبل از مسح صورت دوبار دست بزند و يا آن كه يكبار دست بزمين بزندصورت را مسح كند و يك بار ديگر دست بزند براى مسح دستها و از همه اينها بهتر آنست كه سه بار دست بزمين بزند دوبارپشت سر هم قبل از مسح صورت و يك بار قبل از مسح دستها كه با آن پشت دستها را مسح كند و مع ذلك ترك احتياط به دو بار ضربه زدن سزاوار نيست خصوصا درتيممى كه بدل از غسل باشد باينكه يك ضربت براى پيشانى بزمين بزند و ضربتى ديگر براى دو دست و بهتر و به احتياط نزديك تر اين استكه يك بار دست بزمين بزند و با آن پيشانى و دستها را مسح كند و يك بار ديگر بزمين بزندو با آن دستها را مسح كند.
مساءله 3 – كسيكه خودش نمى تواند تيمم كند ديگرى او را تيمم مى دهد يعنى دستهاى شخص عاجز را بزمين مى زند و با آن پيشانى و پشت دو دستش را مسح مى كند و با فرض ممكن نبودن اين كار دست خودش را بزمين مى زند و پيشانى و دستهاى او را مسح مى كند و اگر گرفتن نائب مستلزم دادن اجرت باشد احتياط واجب آن استكه اجرت دهد هرچند كه بهائى طلب كند كه چند برابر عملش ارزش داشته باشد البته در صورتى كه دادن چنين اجرتى مضر بحال او نباشد.
مساءله 4 – كسيكه يك دستش قطع شده دست ديگرش را بزمين مى زند و با آن پيشانى خود را مسح مى كند و سپس پشت همان دست را بزمين مسح مى كند و نزديك تر به احتياط آنستكه اگر برايش ممكن است هم آن چه گفتيم انجام دهد و هم ديگرى را نائب كند تا او ويرا تيمم دهد يعنى دست خودش را بزمين بزند و به پشت دست سالم او بكشد.
و كسيكه هر دو دستش قطع شده جبهه خود را بخاك مى مالد و در اينجا نيز اگر غير را نائب كند تا او دست خود را بزمين زده جبهه او را مسح كند به احتياط نزديك تر است همه اينها درباره كسى است كه دستهايش از آرنج قطع شده باشد و اما اگر از مچ قطع شده و ذراعش يعنى قلمه دستش باقى است با آن مقدار باقى است با آن مقدار باقى و با دست سالم تيمم مى كند و احتياط آن استكه تمامى جبهه و دو شقيقه خود را با دست موجود و با ذراع بنحو متعارف مسح مى كند و سپس تمامى پيشانى و شقيقه را با دست موجود مسح مى نمايد اين در صورتى است كه يك دست قطع شده و در صورت دوم يعنى آنجا كه هر دو دستش قطع شده اگر از مچ قطع شده و ذراعش باقى است با همان ذراع تيمم مى كند و اين مقدم است بر اينكه جبهه خود را بخاك بمالد و يا نائب بگيرد بلكه ذراع را بمنزله كف دانستن احتياط است باين معنا كسيكه هردو دستش از مچ قطع شده با باطن ذراع چپ ظاهر ذراع راست را و با باطن ذراع راست ظاهر ذراع چپ را مسح مى كند و كسيكه يكى از دو دستش تا مچ قطع شده با باطن دست سالم پشت ذراع دست بريده را مسح مى كند.
مساءله 5 – در مسح جبهه و دو دست واجب است كه دستها از روى ممسوح عبور كند و كشيده شود پس اگر مثلا دستها را ساكن نگه بدارد و جبهه را از پائين به بالا حركت دهد كافى نيست بله صرف تكان خوردن مختصر عضو ممسوح مادام كه صدق كند كه آن ممسوح دستها است ضرر ندارد.
گفتار در احكام تيمم
مساءله 1 – بنابر احتياط واجب تيمم براى نماز واجب قبل از آنكه وقت نماز فرا رسد صحيح نيست هرچند مكلف يقين داشته باشد به اينكه در وقت دسترس به تيمم پيدا نمى كند لكن در اين فرض مسئله بى اشكال نيست بنابراين به احتياط واجب كسيكه مى داند در وقت نميتواند تيمم كند قبل از وقت آنرا به نيت يكى از غاياتش بياورد و تا رسيدن وقت نماز بعنوان مقدمه آنرا نكشند و هم چنان حفظ كنند تا وقت نماز را با داشتن درك كند بلكه وجوب اين دستور خالى از قوت نيست و اما بعد از داخل شدن وقت تيمم صحيح است هرچند كه وقت تنگ نشده باشد و هرچند كه اميد آن داشته باشد كه در آخر وقت عذرش بر طرف شود لكن با داشتن چنين اميدى ترك احتياط سزاوار نيست و خوبست نماز را به اميد دسترسى به آب تا ياءس از آن تاءخير بيندازد و با علم به ارتفاع عذر تاءخير واجب است و نزديك تر به احتياط آن استكه در هر حال مراعات تنگى وقت بشود و كسيكه بطور صحيح تيمم كرده و نماز خوانده بعد از برطرف شدن عذر نماز را دوباره نمى خواند ودر اين حكم فرقى بين داخل و خارج وقت نيست .
مساءله 2 – اگر مكلف براى نمازى كه وقتش شده تيمم كند و نماز بخواند و اين تيمم را همچنان حفظ كند و نشكند تا وقت نماز بعدى برسد و عذرش نيز همچنان باقى باشد مى تواند با آن تيمم اين نماز را نيز در اول وقتش بخواند مگر آن كه يقين داشته باشد به اينكه در آخر وقت عذرش برطرف خواهد شد كه در اين فرض واجب است نماز راتاءخير بيندازد و اما اگر يقين نداشته باشد بلكه تنها اميد آنرا داشته باشد رعايت احتياط باينكه نماز دوم را تاءخير بيندازد خوبست و ترك آن سزاوار نيست و با اين تيمم مادام كه باقى است و عذرش نيز ادامه دارد مى تواند كارهاى ديگرى كه طهارت مى خواهد نيز انجام دهد مانند دست كشيدن بخطوط قرآن و داخل شدن در مساجد و امثال اينها و دراينكه آيا خاك در هر عمليكه وضوء و غسل در آن مطلوبيت دارد هرچند طهارت نباشد جاى آب را مى گيرد و مثلا جائز است بجاى غسلهاى مستحبى و وضوى تجديدى و صورى تيمم كرد يا نه مسئله محل تاءمل و اشكال است بهمين جهت نزديكتر به احتياط اين است كه اگر خواست چنين كند به نيت رجاء و به اميد مطلوبيت تيمم كند (( نه به نيت انجام دستور شرع )) .
مساءله 3 – كسيكه بحدث اكبرى غير از جنابت محدث شد (مثلا حيض يا نفاس شده ) بايد براى نمازش دو تيمم كند يكى به عوض غسل و ديگرى عوض وضوء و اگر آبى پيدا كند كه براى يكى از آندو عمل به تنهائى كافى است آب را صرف آن يكى نموده براى ديگرى تيمم مى كند و اگر آبى پيدا كند كه هم ميتواند با آن غسل كند و هم مى تواند غسل را رها كرده وضوء بگيرد غسل را مقدم بدارد كه باحتياط نزديكتر است و بلكه خالى از وجه هم نيست و براى وضوءش تيمم كند و اما درجنابت يك تيمم كافى است .
مساءله 4 – اگر چند سبب مختلف براى حدث اكبر تحقق يابد مثلا زنى هم جنب باشد و هم حيض و هم دست بميتى زده باشد در كافى بودن يك تيمم بدل از همه اين موجبات غسل اشكال است و بهمين جهت احتياط واجب آن استكه براى هر موجبى يك تيمم كند.
مساءله 5 – تيمم بدل از وضوء با حدث اكبر و اصغر شكسته مى شود همچنانكه تيمم بدل از غسل با چيزيكه موجب همان غسل است شكسته مى شود و آيا تيمم بدل از غسل با حدث اصغر باطل مى شود يا نه مثلا كسيكه جنب بوده آب نداشته و بدل از غسل تيمم كرده آيا اگر حدث اصغرى از او صادر شود تيممش باطل مى شود يا نه و يا زن حائض بعد از تيمم بدل از غسل اگر حدث اصغرى از او صادر شود آيا تيمم بدل از غسلش باطل مى شود بطورى كه آن مرد به جنابت و اين زن به حيض برگردد يا نه بلكه تيمم بدل از غسل جنابت و حيض او مادام كه دستش به آب نرسيده و يا تمكن از غسل نيافته همچنان باقى است هرچند كه حدث اصغر از او سرزند و تنها اثر حدث اصغر اين است كه براى نمازش بايد يا وضوء بگيرد و يا تيمم بدل از وضوء كند و زمانيكه دسترس به غسل پيدا كرد تيممش مى شكند دو قول است مشهورتر از آندو قول نظريه اول است يعنى شكسته مى شود و اقوى دوم است خصوصا در غير جنب و بنابراين كسيكه بدل ازغسل جنابت تيمم كرده و سپس حدث اصغر از او سرزده مثل كسى استكه غسل جنابت كرده و سپس حدث اصغر از او سرزده باشد همانطور كه اين براى مثلا نمازش به جزء وضوء يا تيمم بدل از وضوء احتياج ندارد او نيز احتياج ندارد و همچنين حائضيكه تيمم بدل از غسل حيض كرده و بعد از تيمم حدث اصغر از او سرزده مثل زنى است كه بعد از وضوء و غسل حيض محدث شده باشد كه با حدث اصغرش جزء تيمم بدل از وضوءش باطل نمى شود (( و تيمم بدل از غسل حيضش باعتبار خود باقى است )) ولى نزديك تر به احتياط آن استكه اگر برايش امكان دارد هم وضوء بگيرد و هم تيمم بدل از غسل كند وكسيكه اين امكان برايش نيست درجنابت يك تيمم به نيت آن چه دزدمه اش هست كه يا تيمم بدل از غسل است و يا بدل از وضوء انجام دهد و در غير جنابت مثل حيض احتياطا دو تيمم كند يكى بدل از وضوء و ديگرى بدل از غسل .
مساءله 6 – اگر آب بدست آورد و از استعمال آن نيز مانعى شرعى و عقلى نداشت تيممش مى شكند و همچنين اگر قبل از نماز عذرش برطرف شود و حتى اگر قبل از گرفتن وضوء يا انجام غسل دوباره عذرش برگردد و يا آب ناياب شود با تيمم قبلى نمى تواند نماز بخواند بلكه بايد مجددا تيمم كند بله اگر زمان دست يابى به آب و زمان زوال عذر آنقدر كوتاه بوده باشد كه در آن اندك زمان ممكن نباشد وضوء بگيرد يا غسل كند بعيد نيست كه تيمم قبليش شكسته شود هرچند كه تيمم كردن در اين فرض نيز به احتياط نزديك تر است و همچنين اگر دست يابى به آب و يا زوال عذر در تنگى وقت اتفاق بيفتد تيمم قبليش باطل نمى شود اما اين تيمم تنها براى نمازى كافى است كه وقت آن تنگ است .
مساءله 7 – كسى كه جنب بوده و بخاطر نداشتن آب تيمم كرده اگر آبى كه يافته تنها كفاف وضوء را مى دهد تيمم بدل از غسل او باطل نمى شودو اما غير جنب كه وظيفه اش دو تيمم است اگر آب به مقدار وضو پيدا كند تنها آن تيممش باطل مى شود كه بدل از وضوء بوده و اگر به مقدار غسل كردن به تنهائى است و كفاف وضوء و غسل هر دو را نمى دهد آن تيممش باطل مى شود كه بدل از غسل بوده و اگر آبى پيدا كرد كه مى تواند با آن وضوء بگيرد و يا غسل كند و كفاف هردو را نمى دهد احتياط آن استكه آنرا صرف در غسل نموده بجاى وضوئش تيمم كند هرچند كه بقاء و نشكستن تيمم قبليش خالى از وجه نيست .
مساءله 8 – اگر بعد از نماز آب پيدا كند واجب نيست نمازش را دوباره با وضوء بخواند بلكه همانكه با تيمم خوانده تمام و صحيح است و همچنين اگر در بين نماز بعد از ركوع ركعت اول آب پيدا شود و اما اگر قبل از ركوع ركعت اول پيدا شود در اينكه تيمم و نمازش باطل باشد اشكال است و بعيد نيست كه بگوئيم باطل نيست و مستحب است برگردد و نماز را با وضوء شروع كند و احتياط كردن باينكه همان نماز را تا به آخر ببرد و اگر وقت وسعت دارد نمازى ديگر با وضوء بخواند خوبست و سزاوار آن است كه ترك نشود.
مساءله 9 – اگر در بعضى از اجزاء تيمم شك كند در صورتى كه شك او بعد از تمام شدن عمل باشد اعتنائى به آن شك ننموده بنابراين مى گذارد كه تيممش صحيح بوده و همچنين اگر در بين عمل شك كند چه اينكه تيممش بدل از وضوء باشد و چه بدل از غسل هرچند كه در فرض دوم اعتناء كردن به شك وانجام دادن جزء مشكوك به احتياط نزديكتر است .
فصل در نجاسات
در اين فصل در معرفى آن ها و در احكام و كيفيت نجس شدن اشياء بوسيله آنها و آن چه كه عفو شده از نجاسات در چهار قسمت بحث مى شود.
گفتار در معرفى و بيان نجاسات
نجاسات يازده چيز است :
اول و دوم بول و غائط هرحيوانى كه خون جهنده داشته باشد و حرام گوشت باشد هرچند كه حرمت گوشتش ذاتى نباشد و بلكه بخاطر عروض عارضى بوده باشد مثل شتر و گاو و مرغ و هر حيوانى كه بحسب ذاتش حلال گوشت است و بخوردن نجس عادت كرده باشد و يا انسانى با آن وطى كرده باشد كه در اين صورت حرام گوشت بالعرض شده بول و غائطش نجس مى شود.
و اما از حيوان حلال گوشت پاك است و همچنين از حيوانى كه شرط اول را ندارد يعنى خونش جهنده نيست و نيز گوشتى بر بدن ندارد مانند مگس و پشه و نظائر آنها و اما حيوانى كه خون جهنده ندارد ولى گوشت بر بدن دارد (مانند ماهى ) پاك بودن بول و فضله اش محل اشكال است هرچند كه طهارت خالى از وجه نيست خصوصا در فضله اش همچنان كه اقوى نجاست فضله و بول پرنده حرام گوشت است .
مساءله 2 – اگر شك شود در فضله اى كه آيا از حيوان حلال گوشت است يا از حرام گوشت حال يا شكش در خود آن حيوان است كه آيا حلال گوشت است يا حرام گوشت و يا شكش در فضله است كه آيا اين فضله از فلان حيوان است كه فضله اش نجس است يا از فلان حيوانى كه فضله اش پاك است مثلا چيزى را مى بيند نمى داند فضله موش است و يا فضله سوسك در اينجا حكم به طهارت آن مى كند و همچنين اگر در فضله حيوانى شك كند كه آيا از حيوانى است كه خون جهنده دارد و يا از حيوانى كه خون جهنده و گوشت ندارد نظير مثالى كه آورديم و اما اگر شك كنددر اين كه فضله از حيوانى است كه خون جهنده دارد يا از حيوانى كه خون جهنده ندارد ولى گوشت دارد و مى داند كه بهرحال از حيوان حرام گوشت است دراينجا طاهر بودن آن محل اشكال است هرچند كه پاك بودنش خالى از وجه نيست .
سوم از نجاسات منى – نطفه – از هرحيوانى كه خون جهنده دارد چه حلال گوشت باشد و چه حرام گوشت و اما منى حيوانى كه خون جهنده ندارد پاك است .
چهارم مردار از هر حيوانى كه خون جهنده دارد البته آن قسمت از مردار كه داراى حيات بوده نه مثل مو و سم و چنين عضوى هم كه از زنده چنين حيوانى قطع شود مردار است اگر اجزاء ريزى چون پوسته و سله جوش ها و كوركها و پوسته لب و سله زخم و امثال اينها كه بعد از خوب شدن از بدن مى افتد و پوسته هاى ريزى كه از بدن جرب دار مى ريزد كه همه پاك است و همچنين اجزائى كه جان حيوانى ندارد چون استخوان و شاخ و دندان و منقار و ناخن و سم و مو و پشم و كرك و پر كه از مرده آنها پاك است و همچنين تخم مرغ مرده بشرطى كه پوسته روئى آن بسته شده باشد در صورتيكه از حلال گوشت باشد بلكه از غير حلال گوشت نيز پاك است .
و در پاك بودن ملحق مى شود به چيزهائى كه ذكر شد انفحه كه عبارتست از چيز زرد رنگى منجمد كه در جوف سيراب بره و بزغاله قبل از غذا خور شدن قرار دارد و با آن پنير درست مى كنند و همچنين شيرپستان حيوان مردار پاك است و (اين دو يعنى تخم مرغ وشير) به خاطر اين كه ظرف آن نجس است نجس نمى شود و احتياط به اجتناب در شير حيوان مرده حرام گوشت ترك نشود.
مساءله 3 – نافه مشك (كه در ناف آهو مى رويد) اگر احراز شود كه جان حيوانى دارد اگر نرسيده از آهوى زنده و يا مرده جدا شود اقوى نجاست آنست و اگر بالغ و مستقل از آهو شده باشد و يا زنده بودن آهو حياة از آن زائل گشته باشد و خلاصه بحدى رسيده باشد كه بايد بيفتد و يا آن را بكنند اقوى طهارت آنست چه اينكه از آهوى زنده جدا شده باشد و چه از آهوى مرده و اگر شك شود در اين كه اصولا نافه مشك از اعضائى از آهو است كه زندگى حيوانى دارد يا نه باز محكوم به طهارت است و اگر علم دارد بزندگى حيوانى آن ولى شك دارد در اين كه آنرا بعد ازرسيده شدنش از حيوان جدا كرده اند و يا نارس جدايش ساخته اند محكوم به نجاست است و اما خود مشك در همه صورتها بدون اشكال طاهر است مگر آن كه ازناحيه چيزى كه محكوم به نجاست است (مانند نافه ) رطوبتى در آن رخنه كرده باشد كه در اين صورت طهارتش خاى از اشكال نيست و اگر مكلف جاهل بوضع آن باشد حكم به طهارت آن مى كند.
آنچه كه از دست مسلمان و يا بازار مسلمين از قبيل گوشت و پيه يا پوست گرفته مى شود اگر مكلف نداند كه قبلا از دست كافر بدست مسلمان رسيده محكوم بطهارت است هرچند كه يقين نداشته باشد به اين كه حيوان را باذبح اسلامى ذبح كرده اند و همچنين اگر چيزى از آن قبيل در سرزمين مسلمانان افتاده باشد پاك است و اما اگر بداند كه فروشنده مسلمان آن را از كافرى خريدارى كرده در اين فرض اگر احتمال بدهد مسلمان نامبرده بعد از فحص و تحقيق واحر از ذبح اسلامى از كافر خريده پاك است و بلكه بنابراحتياط اين را نيز بداند كه مسلمان نامبرده معامله حيوانى كه ذبح شرعى شده با آن كرده در اين صورت نيز محكوم بطهارت است و اما اگر علم داشته باشد به اينكه مسلمان بدون فحص و تحقيق آنرا از كافر گرفته بنابراحتياط بلكه اقوى وجوب اجتناب از آن است .
اگر گوشتى و يا دنبه اى و يا پوستى از كافرى و يا از بازار كفار بگيرد و نداند كه از حيوان دارى خون جهنده است و يا از غير آن مانند ماهى و امثال آن است محكوم بطهارت است هرچند كه علم به تذكيه آن نداشته باشد ولكن نماز خواندن با آن و در آن جائز نيست .
مساءله 6 – اگر چيزى از دست كافر و يا از بازار كفار بدست آورد و نداند آيااز اجزاء حيوان است و يا اصلا حيوانى نيست محكوم به طهارت است و نماز در آن صحيح است بشرطيكه علم نداشته باشد بملاقات آن با نجاست مسرى و از اين قبيل است لاستيك و شمعى كه در اين اعصار از كشورهاى غيراسلامى وارد مى شود و مكلف اطلاعى از حقيقت آن ندارد كه محكوم به طهارت است .
پنجم از نجاست خون حيوانى است كه خون جهنده دارد بخلاف خون حيوانات ديگر نظير ماهى و پشه و شپش و كيك كه طاهر است و خونيكه مكلف شك دارد از كداميك است محكوم به طهارت است و احتياط آنستكه از علقه ايكه از نطفه درست شده حتى عقله در تخم مرغ اجتناب شود هرچند كه طهارت در علقه اى كه درتخم مرغ درست شده خالى از رجحان نيست وخونيكه درتخم مرغ ديده مى شود پاك است هرچند كه اجتناب از آن به احتياط نزديكتر است بلكه اجتناب از همه آن تخم مرغ چنين است مگر آن كه خون مورد بحث در رگى قرار گرفته باشد و يادر زير پوستى واقع باشد كه آن پوست بين خون و غير آن حائل باشد.
مساءله 7 – خونيكه بعد از ذبح حيوان درحيوان ديده مى شود اگر حيوان حرام گوشت باشد احتياط واجب اجتناب ازآن است و اگر از حيوان حلال گوشت باشد طاهر است بشرطيكه باندازه متعارف هنگام ذبح و يا نحر خون از حيوان آمده باشد حال چه اين كه خون باقيمانده در بدن حيوان در شكم آن باشد و يا در لابلاى گوشت و رگها و قلب و يا كبد آن باشد البته اين در صورتى است كه آن خون بوسيله چاقوى نجس و امثال آن از وسايل تذكيه آلوده نشده باشد.
و همچنين خونيكه در اجزاء حرام حيوان حلال گوشت مانند بيضه و طحال و امثال آن باقى مانده طاهر است ولى نزديكتر به احتياط اجتناب از آن است و خونى كه در اثر خر خر كردن حيوان از گلوى او بدرون شكمش برمى گردد و يا در اثر سر بالا بودن حيوان در هنگام ذبح داخل در شكم او مى شود جزء خون باقيمانده پاك محسوب نمى شود و نجس است و خون باقيمانده ايكه گفتيم پاك است خوردنش حلال نيست مگر آنكه در اثر اندك بودن مستهلك در آش و آبگوشت بشود و يا در گوشت باشد بنحويكه جزء آن شمرده شود كه خوردنش حلال است .
مساءله 8 – اگر در چيزى شك شود كه آيا خون است يا رنگ پاك است مثل رطوبتى زرد رنگ كه از زخم ترشح مى شود بطوريكه مكلف شك مى كند آيا خون است يا نه و همچنين اگر منشاء شك او تاريكى هوا و يا نابينائى و يا امثال آن باشد و نفهمد رطوبتى كه از زخم او ترشح شده خون است يا چرك محكوم به طهارت است وبر او واجب نيست از ديگران بپرسد كه اين رطوبت چيست و هم چنين اگر در خونى شك شود كه آيا از حيوان داراى خون جهنده است يا نه چه اينه شكش شك در خود حيوان باشد و مثلا نداند مار جزء آندسته است يا اين دسته و يا اين باشد كه خصوص اين خون مثلا از گوسفند است يا از ماهى بنابراين اگر درلباسش خونى ببيند و نداند از بدن خودش بوده و يا از پشه و يا از كيك آن خون محكوم به طهارت است .
مساءله 9 – خونيكه از لاى دندانهابيرون مى آيد نجس و بلعيدن آن حرام است اگر در آب دهان مستهلك شود پاك مى شود و بلعيدنش جائز است و آب كشيدن دهان بوسيله مضمضه و امثال آن واجب نيست .
مساءله 10 – خونيكه در زير ناخن – و يا زير پوست – در اثر ضربه – منجمد مى شود اگر با پاره شدن پوست بيرون بيايد نجس است مگر آنكه يقين حاصل شود كه استحاله شده يعنى ديگر خون نيست بلكه چيز ديگرى شده است پس اگر پوست پاره شود و آب به آن خون برسد آن آب نيز نجس مى شود و وضوء گرفتن و غسل كردن با وجود آن خون مشكل است پس واجب است نخست آنرا از زير پوست پاره شده خارج سازد مگر آنكه خارج ساختن آن دشوار و حرج باشد كه در اينصورت بايد چيزى از قبيل باند يا چسب بعنوان جبيره روى آن بكشد و سپس با آب وضوء يا غسل روى آنرا مسح كند و يا وضوء و غسل را با فرو بردن عضو در آب انجام دهد يعنى مثلا دست خود را از آرنج به نيت وضوء در آب كر يا جارى كه نجاست نمى پذيرد فرو كند و درآورد همه اينها زمانى است كه از اول بداند آنچه منجمد شده خون بوده است و اما اگر احتمال دهد كه گوشت بدن او در اثر ضربه مانند خون مرده شده پاك است .
هشتم از نجاسات مست كننده ايكه در اصل مايع و روان باشد مانند شراب و اما چيزهائيكه در اصل جامد است مانند حشيش و امثال آن پاك است هرچند كه آنرا بجوشانند و بصورت شربتى درآورند چون مايع بودن آن عارضى است و اما آب انگور اگر آنرا با آتش بجوشاند ظاهرا پاك است هرچند كه هنوز دو ثلث آن تبخير نشده باشد لكن خوردن آن بدون اشكال حرام است آبى هم كه از مويز و كشمش گرفته مى شود با اينكه دو ثلث آن تبخير نشده پاك است و حلال است بنابر اقوى و اما اگر آب انگور و كشمش اگر بخودى خود جوش بيايند و مست كننده شوند بطوريكه گفته شده است نيز نجس خواهند شد و همچنين فشرده خرما اگر اين فرضى در آن تحقق يابد آن نيز نجس مى شود و اگر مكلف شك كند در اينكه اين مايع انسانرا مست مى كند يا نه در همه آنچه نام برديم از انگور و كشمش و خرما محكوم بطهارت است .
مساءله 11 – خوردن كشمش و خرمائى كه در روغن جوش آمده و پخته شده و يا لاى پلو و ساير غذاها و يا در آبگوشت و آش ريخته شده اشكال ندارد مخصوصا در مورديكه مكلف شك دارد در جوش آمدن جوف آنها كه غالبا هم اين شك را دارند.
نهم از نجاست فقاع – آبجو- است شرابى است كه غالبا آنرا از جو مى گيرند و اما شرابيكه از غير آن بگيرند در حرمت و نجاستش تاءمل است هرچند كه به آن فقاع گفته شود مگر آنكه مست كننده باشد.
ششم و هفتم سگ و خوك بيابانى است كه هم عين آن نجس است و هم آب دهانش و اما سگ و خوك دريائى پاكند.
دهم از نجاسات كافر است و كافر كسى است كه متدين بدينى غيراسلام باشد و يا اگر اسلام اختيار كرده و منتسب به آن شده يكى از ضروريات اسلام را با اينكه مى داند از ضروريات است منكر باشد بطوريكه برگشت انكارش نسبت به آن ضرورى به انكار رسالت و يا تكذيب رسول خدا صلى الله عليه وآله و يا تنقيص شريعت مطهره آنجناب باشد و يا از او گفتار و كردارى سر بزند كه اقتضاى كفر او را داشته باشد و در كافر فرقى نيست مرتد و كافر اصلى چه حربى و چه ذمى و اما ناصبى ها كه با امام اميرالمؤ منين عليه السلام دشمنى مى كنند و بآنجناب ناسزا مى گويند و خوارج كه خدايتعالى هر دو طائفه را لعنت كند بدون ترديد نجسند چه اينكه چيزى ازضروريات اسلام را انكار داشته باشند و برگشت انكارشان به انكار رسالت باشد يا نه و اما غالى ها كه درباره امام اميرالمؤ منين عليه السلام غلو نموده (آنجناب را العياذ بالله خدا مى دانند) اگر اين غلوشان مستلزم انكار الوهيت خدايتعالى و مستلزم انكار توحيد و يگانگى خدايتعالى و يا نبوت رسولخدا صلى الله عليه وآله باشد آنها نيز كافرند و گرنه حكم بكفرشان نمى شود.
مساءله 12 – غير از دوازده امامى ها از ساير فرقه هاى شيعه اگر از آنان گفتار و رفتارى كه حاكى از دشمنى آنان نسبت به ساير ائمه باشد سرنزند پاكند و اما اگر چنين چيزى از آنها بظهور برسد آنها نيز مانند ساير ناصبى ها نجسند.
يازدهم از نجاسات عرق شتر نجاستخوار است و اما عرق غير شتر از حيواناتى كه نجاستخوار شده اند پاك است لكن اجتناب از آن به احتياط نزديكتر مى باشد همچنانكه اقوى طهارت عرق جنب از حرام است ولكن به احتياط واجب اجتناب از آن در نماز لازمست و نزديكتر از اين به احتياط آن است كه بطور كلى از عرق جنب از حرام اجتناب شود چه در نماز و چه در غير نماز.