محتواى سوره واقعه
در تاريخ القرآن از ابن نديم نقل شده كه سوره واقعه چهل و چهارمين سورهاى است كه بر پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نازل شد قبل از آن سوره طه ، و بعد از آن شعرا بوده است.
اين سوره همانگونه كه از لحن آن پيدا است ، و مفسران نيز تصريح كردهاند ، در مكه نازل شده است ، هر چند بعضى گفتهاند آيه 81 و 82 در مدينه نازل گرديده ، ولى دليلى براى اين گفته در دست نيست ، و نشانهاى در آيات مزبور بر اين ادعا وجود ندارد .
سوره واقعه چنانكه از نامش پيدا است از قيامت و ويژگيهاى آن سخن مىگويد ، و اين معنى در تمام آيات 96 گانه سوره مساله اصلى است ، اما از يك نظر مىتوان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه كرد:
1 -آغاز ظهور قيامت و حوادث سخت و وحشتناك مقارن آن.
2 -گروهبندى انسانها در آن روز و تقسيمشان به اصحاب اليمين و اصحاب الشمال و مقربين.
3 -بحث مشروحى از مقامات مقربين و انواع پاداشهاى آنها در بهشت.
4 -بحث مشروحى در باره گروه دوم يعنى اصحاب اليمين و انواع مواهب الهى بر آنها.
5 -بحث قابل ملاحظهاى در باره اصحاب الشمال و مجازاتهاى دردناك آنها در دوزخ. (تفسير نمونه ج : 23ص :194)
6 -ذكر دلائل مختلفى پيرامون مساله معاد از طريق بيان قدرت خداوند ، و خلقت انسان از نطفه ناچيز ، و تجلى حيات در گياهان ، و نزول باران ، و فروغ آتش ، كه در ضمن نشانههائى از توحيد نيز محسوب مىشود.
7 -ترسيمى از حالت احتضار و انتقال از اين جهان به جهان ديگر كه آن خود نيز از مقدمات رستاخيز است.
8 -نظر اجمالى ديگرى روى پاداش و كيفر مؤمنان و كافران و سرانجام سوره را با نام پروردگار عظيم پايان مىدهد .
فضيلت تلاوت اين سوره
در باره تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع اسلامى ذكر شده است ، از جمله در حديثى از رسول خدا مىخوانيم : من قرأ سورة الواقعه كتب ليس من الغافلين : كسى كه سوره واقعه را بخواند نوشته مىشود كه اين فرد از غافلان نيست.
چرا كه آيات سوره آنقدر تكاندهنده و بيدار كننده است كه جائى براى غفلت انسان باقى نمىگذارد.
به همين دليل در حديث ديگرى از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىخوانيم : وقتى از آن حضرت سؤال كردند : چرا با اين سرعت آثار پيرى در چهره مبارك شما ظاهر شده است؟ در پاسخ فرمود : شيبتنى هود ، و الواقعه ، و المرسلات ، و عم يتسائلون : سورههاى هود و واقعه و مرسلات و عم مرا پير كرد ! چرا كه (تفسير نمونه ج : 23ص :195)
در اين سورهها اخبار تكاندهندهاى از قيامت و رستاخيز و حوادث هولناك و مجازات مجرمان آمده ، همچنين داستانهاى تكاندهندهاى از سرگذشت اقوام پيشين و بلاهائى كه بر آنها نازل شد).
در حديث ديگرى از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم : من قرأ فى كل ليلة جمعة الواقعة احبه الله ، و حببه الى الناس اجمعين ، و لم ير فى الدنيا بؤسا ابدا ، و لا فقرا و لا فاقة و لا آفة من آفات الدنيا ، و كان من رفقاء امير المؤمنين (عليهالسلام) : هر كس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و نزد همه مردم محبوب مىكند ، و هرگز در دنيا ناراحتى نمىبيند ، و فقر و فاقه و آفتى از آفات دنيا دامنگيرش نمىشود ، و از دوستان امير مؤمنان على (عليهالسلام) خواهد بود .
در حديث ديگرى آمده است كه عثمان بن عفان به عنوان عيادت وارد بر عبد الله بن مسعود شد در همان بيمارى كه با آن از دنيا رفت ، پرسيد : از چه ناراحتى ؟ گفت : از گناهانم ، گفت : چه ميل دارى ؟ گفت : رحمت پروردگارم ! گفت : اگر موافق باشى طبيب براى تو بياوريم ؟ گفت : طبيب بيمارم كرده ، گفت : اگر مايل باشى دستور دهم عطاى تو را از بيت المال بياورند ، گفت : آن روز كه نيازمند بودم به من ندادى و امروز كه بىنيازم به من مىدهى ؟ ! گفت : مانعى ندارد براى دخترانت باشد ، گفت : آنها هم نيازى ندارند ، چرا كه من سفارش كردم سوره واقعه را بخوانند ، من از رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) شنيدم كه مىفرمايد : من قرأ سورة الواقعة كل ليلة لم تصبه فاقة ابدا : هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند هرگز فقير نخواهد شد . (تفسير نمونه ج : 23ص :196)
و به همين دليل در روايت ديگرى سوره واقعه سوره غنى ناميده شده است.
روشن است كه تنها نمىتوان با لقلقه زبان اينهمه بركات را در اختيار گرفت ، بلكه بايد به دنبال تلاوت فكر و انديشه ، و به دنبال آن حركت و عمل باشد. (تفسير نمونه ج : 23ص :197)
سورة الواقعة
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(1) لَيْس لِوَقْعَتهَا كاذِبَةٌ(2) خَافِضةٌ رَّافِعَةٌ(3) إِذَا رُجَّتِ الأَرْض رَجًّا(4) وَ بُستِ الْجِبَالُ بَسًّا(5) فَكانَت هَبَاءً مُّنبَثًّا(6) وَ كُنتُمْ أَزْوَجاً ثَلَثَةً(7) فَأَصحَب الْمَيْمَنَةِ مَا أَصحَب الْمَيْمَنَةِ(8) وَ أَصحَب المَْشئَمَةِ مَا أَصحَب المَْشئَمَةِ(9) وَ السبِقُونَ السبِقُونَ(10) أُولَئك الْمُقَرَّبُونَ(11) فى جَنَّتِ النَّعِيمِ(12) ثُلَّةٌ مِّنَ الأَوَّلِينَ(13) وَ قَلِيلٌ مِّنَ الاَخِرِينَ(14) (تفسير نمونه ج : 23ص :198)
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 -هنگامى كه واقعه عظيم ( قيامت ) بر پا شود،
2 -هيچكس نمىتواند آن را انكار كند.
3 -گروهى را پائين مىآورد و گروهى را بالا مىبرد.
4 -اين در هنگامىاست كه زمين به شدت به لرزه در مىآيد.
5 -و كوهها در هم كوبيده مىشود.
6 -و به صورت غبار پراكنده در مىآيد.
7 -و شما به سه گروه تقسيم خواهيد شد.
8 -نخست اصحاب ميمنه هستند ، چه اصحاب ميمنهاى ؟
9 -گروه ديگر اصحاب شومند ، چه اصحاب شومى ؟
10 -و سومين گروه پيشگامان پيشگام!
11 -آنها مقربانند
12 -در باغهاى پر نعمت بهشت جاى دارند (تفسير نمونه ج : 23ص :199)
13 -گروه كثيرى از امتهاى نخستين هستند
14 -و اندكى از امت آخرين!
تفسير : واقعه عظيم!
مسائل مربوط به قيامت در قرآن مجيد معمولا با ذكر حوادث عظيم و انقلابى و كوبنده در آغاز آن توأم است ، و اين در بسيارى از سورههاى قرآن كه بحث از قيامت مىكند كاملا به چشم مىخورد ، در اين سوره واقعه كه بر محور معاد دور مىزند نيز همين معنى كاملا در نخستين آياتش مشهود است .
در آغاز مىفرمايد : هنگامى كه واقعه عظيم قيامت بر پا شود ( اذا وقعت الواقعة).
هيچكس نمىتواند آنرا انكار كند ( ليس لوقعتها كاذبة).
چرا كه حوادث پيش از آن به قدرى عظيم و شديد است كه آثار آن در تمام ذرات جهان آشكار مىشود.
واقعة به صورت سربسته اشاره به مساله رستاخيز است و از آنجا كه وقوعش حتمى است از آن تعبير به واقعه شده ، و حتى بعضى آنرا يكى از نامهاى قيامت شمردهاند .
واژه كاذبة را در اينجا بعضى به معنى مصدرى گرفتهاند ، اشاره به اينكه وقوع قيامت آنچنان ظاهر و آشكار خواهد بود كه هيچگونه جاى تكذيب
تفسير نمونه ج : 23ص :200
و گفتگو ندارد ، بعضى نيز آنرا به معنى ظاهريش كه اسم فاعل است تفسير كردهاند و گفتهاند در برابر وقوع رستاخيز تكذيب كنندهاى وجود نخواهد داشت.
به هر حال رستاخيز نه تنها با دگرگونى كائنات توأم است بلكه انسانها هم دگرگون مىشوند همانگونه كه در آيه بعد مىفرمايد : گروهى را پائين مىآورد و گروهى را بالا مىبرد ! ( خافضة رافعة ) .
مستكبران گردنكش و ظالمان صدرنشين سقوط مىكنند ، و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قله افتخار قرار مىگيرند ، عزيزان بى دليل ذليل مىشوند ، و محرومان بى جهت عزيز مىگردند ، گروهى در قعر جهنم سقوط مىكنند ، و گروه ديگرى در اعلا عليين بهشت جاى مىگيرند ، و اين است خاصيت يك انقلاب بزرگ و گسترده الهى ! و لذا در روايتى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) مىخوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : خافضة : حفضت و الله باعداء الله فى النار ، رافعة : رفعت و الله اولياء الله الى الجنة : رستاخيز خافضه است چرا كه به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقط مىكند ، و رافعه است چرا كه به خدا سوگند اولياء الله را به بهشت بالا مىبرد ! .
سپس به توصيف بيشترى در اين زمينه پرداخته مىگويد : اين در هنگامى
تفسير نمونه ج : 23ص :201
است كه زمين به شدت به لرزه درآيد ( اذا رجت الارض رجا).
اين زلزله به قدرى عظيم و شديد است كه كوهها در هم كوبيده و خرد مىشود ( و بست الجبال بسا).
و به صورت غبار پراكندهاى در مىآيد ( فكانت هباءا منبثا ) .
رجت از ماده رج ( بر وزن حج ) به معنى حركت دادن شديد است و رجرجة به اضطراب گفته مىشود.
بست از ماده بس ( بر وزن حج ) در اصل به معنى نرم كردن آرد به وسيله آب است.
هباء به معنى غبار است و منبث به معنى پراكنده ، بعضى گفتهاند هباء آن غبارهاى بسيار كوچكى است كه در فضا معلق است و در حال عادى ديده نمىشود مگر زمانى كه نور آفتاب از روزنهاى به درون محل تاريكى بتابد.
اكنون بايد انديشيد كه آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگين است كه مىتواند كوههاى عظيم را كه در صلابت و استحكام ضربالمثلند آنچنان متلاشى كند كه تبديل به غبار پراكنده كند ، و فريادى كه از اين انفجار عظيم برمىخيزد از آن هم وحشتناكتر است .
به هر حال در آيات قرآن در باره وضع كوهها در آستانه قيامت تعبيرات گوناگونى ديده مىشود كه در حقيقت مراحل مختلف انفجار عظيم كوهها را نشان مىدهد.
گاه مىگويد : كوهها به حركت در مىآيند و تسير الجبال سيرا ( طور – 10).
تفسير نمونه ج : 23ص :202
و گاه مىگويد : كوهها از جا كنده مىشوند و اذ الجبال نسفت ( مرسلات – 10).
و گاه مىفرمايد : برداشته مىشوند و در هم كوبيده مىشوند فدكتا دكة واحدة ( حاقه – 14 ) .
و زمانى مىگويد : به تلى از شن متراكم تبديل خواهند شد و كانت الجبال كثيبا مهيلا ( مزمل – 14).
و گاه مىفرمايد : به صورت غبار پراكندهاى در مىآيند ! ( آيه مورد بحث).
و سرانجام مىگويد : همچون پشم زدهشدهاى در فضا پخش مىشوند كه تنها رنگى از آن ديده مىشود و تكون الجبال كالعهن المنفوش ( قارعه – 5).
البته هيچكس جز خدا دقيقا نمىداند مسير اين حوادث چگونه است ؟ و شايد با الفاظ و در قالب سخنان ما قابل توصيف نباشد ، ولى اين اشارات پر معنى همگى حاكى از عظمت اين انفجار بزرگ است.
بعد از بيان وقوع اين واقعه عظيم و رستاخيز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پرداخته ، و قبل از هر چيز آنها را به سه گروه تقسيم كرده ، مىگويد : و شما در آن روز سه دسته خواهيد بود ( و كنتم ازواجا ثلاثة ) .
مىدانيم زوج هميشه به جنس مذكر و مؤنث گفته نمىشود ، بلكه به امورى كه قرين هم هستند نيز زوج اطلاق مىشود ، و از آنجا كه اصنافى از مردم در قيامت و حشر و نشر قرين يكديگرند به آنها ازواج اطلاق شده است.
در مورد دسته اول مىفرمايد : نخست اصحاب ميمنه هستند ، چه اصحاب
تفسير نمونه ج : 23ص :203
ميمنهاى ؟ ! ( فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة ) .
منظور از اصحاب الميمنه كسانى هستند كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مىدهند و اين امر در قيامت رمزى و نشانهاى براى مؤمنان نيكوكار و اهل نجات است ، چنانكه بارها در آيات قرآن به آن اشاره شده.
يا اينكه ميمنه از ماده يمن به معنى سعادت و خوشبختى گرفته شده ، و به اين ترتيب گروه اول گروه سعادتمندان و خوشبختانند.
و با توجه به اينكه در آيه بعد گروه دوم را به عنوان اصحاب المشئمة ( از ماده شوم معرفى مىكند مناسب همين تفسير اخير است).
تعبير به ما اصحاب الميمنة(چه گروه خوشبختى ؟ ) براى بيان اين حقيقت است كه حد و نهايتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نيست ، و اين بالاترين توصيفى است كه در اينگونه موارد امكان دارد ، مثل اين است كه مىگوئيم : فلانكس انسان است ، چه انسانى ؟ ! سپس به ذكر گروه دوم پرداخته ، مىافزايد : گروه ديگرى اصحاب شوم هستند چه اصحاب شومى ؟ ! ( و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة).
گروهى بدبخت و تيرهروز و بيچاره و بينوا كه نامههاى اعمالشان را به دست چپشان مىدهند كه خود نشانه و رمزى است براى تيرهبختى و جرم و جنايت آنها.
تعبير به ما اصحاب المشئمة نيز در اينجا نهايت بدبختى و شقاوت آنها را
تفسير نمونه ج : 23ص :204
منعكس مىسازد.
سرانجام گروه سوم را چنين توصيف مىكند : و پيشگامان پيشگام ( و السابقون السابقون).
آنها مقربانند ! ( اولئك المقربون).
سابقون كسانى هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند ، كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انسانى نيز پيشقدمند ، آنها اسوه و قدوه مردمند ، و امام و پيشواى خلقند ، و به همين دليل مقربان درگاه خداوند بزرگند.
بنا بر اين اگر بعضى از مفسران پيشگام بودن آنها را تنها به سبقت در طاعة الله ( اطاعت خدا ) يا نمازهاى پنجگانه ، يا جهاد ، يا هجرت ، يا توبه ، و امثال آن تفسير كردهاند ، هر كدام گوشهاى از اين مفهوم وسيع را مورد توجه قرار دادهاند ، و گرنه اين كلمه اينها و غير اينها از خيرات و بركات را شامل مىشود ، و نيز اگر در روايات اسلامى گاه سابقون به چهار نفر هابيل و مؤمن آل فرعون و حبيب نجار كه هر كدام در امت خود پيشگام بودند ، و همچنين امير مؤمنان على بن ابى طالب (عليهالسلام) كه نخستين مسلمان از مردان بود تفسير شده ، در حقيقت بيان مصداقهاى روشن آن است ، و به معنى محدود ساختن مفهوم آيه (تفسير نمونه ج : 23ص :205) نيست.
در حديث ديگرى آمده است كه رسول خدا فرمود : ا تدرون من السابقون الى ظل الله يوم القيامة ؟ : آيا مىدانيد چه كسانى پيشگامان به سوى سايه لطف پروردگار در قيامتند ؟ ! اصحاب عرض كردند : خدا و رسولش آگاهتر است ، فرمود : الذين اذ اعطوا الحق قبلوه ، و اذا سالوه بذلوه ، و حكموا للناس كحكمهم لانفسهم : آنها كسانى هستند كه وقتى حق به آنها داده شود پذيرا مىگردند ، و هنگامى كه از حق سؤال شوند آنرا در اختيار مىگذارند ، و در باره مردم آنگونه حكم مىكنند كه در باره خودشان!.
در بعضى از روايات نيز به پيامبران مرسل و غير مرسل تفسير شده است .
در حديثى نيز مىخوانيم كه ابن عباس مىگويد : از رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) در باره اين آيه سؤال كردم ، فرمود : جبرئيل به من چنين گفته است : ذلك على (عليهالسلام) و شيعته هم السابقون الى الجنة ، المقربون من الله بكرامته لهم : آنها على (عليهالسلام) و پيروان او هستند كه پيشگامان به سوى بهشت و مقربان درگاه خدايند به خاطر احترامى كه خدا براى آنها قائل شده است.
ولى اينها نيز در حقيقت بيان مصداقهاى روشنى از مفهوم گسترده فوق است ، مفهومى كه همه پيشگامان را در هر امت و ملتى شامل مىشود .
سپس در يك جمله كوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته ، مىگوید: (تفسير نمونه ج : 23ص :206)
مقربان در باغهاى پر نعمت بهشتند ( فى جنات النعيم).
تعبير به جنات النعيم انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مىشود.
ضمنا اين تعبير مىتواند اشاره به اين باشد كه باغهاى بهشت تنها كانون نعمت است بر خلاف باغهاى دنيا كه گاه وسيله زندگى و زحمت است ، همانگونه كه حال مقربان در آخرت با حالشان در دنيا متفاوت است ، زيرا مقام والايشان در اين دنيا توأم با مسئوليتهائى است در حالى كه در سراى ديگر تنها مايه نعمت است .
بديهى است منظور از قرب در اينجا قرب مقامى است نه قرب مكانى چرا كه خداوند مكان ندارد و از ما به ما نزديكتر است.
آيه بعد به چگونگى تقسيم نفرات آنها در امم گذشته و اين امت اشاره كرده ، مىگويد : گروه كثيرى از امتهاى نخستينند ( ثلة من الاولين).
و گروه اندكى از امت آخرين ( و قليل من الاخرين).
ثلة چنانكه راغب در مفردات مىگويد در اصل به معنى قطعه مجتمع از پشم است ، سپس به معنى جماعت و گروه به كار رفته است.
بعضى نيز آنرا از ثل عرشه ( تختش فرو ريخت و حكومتش قطع شد ) گرفته و آنرا به معنى قطعه مىدانند ، و در اينجا به قرينه مقابله با قليل من الاخرين به معنى قطعه عظيم است . (تفسير نمونه ج : 23ص :207)
طبق اين دو آيه گروه زيادى از مقربان از امتهاى پيشينند ، و تنها كمى از آنها از امت محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىباشند.
ممكن است در اينجا اين سؤال پيش بيايد كه چگونه اين مساله با اهميت فوقالعاده امت اسلامى سازگار است ، با اينكه خدا آنها را بهترين امت خطاب كرده و فرموده : كنتم خير امة … ( آل عمران 110).
پاسخ اين سؤال با توجه به دو نكته روشن مىشود : نخست اينكه منظور از مقربان همان سابقون و پيشگامان در ايمانند ، مسلم است كه در امت اسلامى پيشگامان در پذيرش اسلام در صدر اول گروه اندكى بودند كه نخستين آنها از مردان على (عليهالسلام) و از زنان خديجه بود در حالى كه كثرت پيامبران پيشين و تعداد امتهاى آنها و وجود پيشگامان در هر امت ، سبب مىشود كه آنها از نظر تعداد فزونى يابند .
ديگر اينكه كثرت عددى دليل بر كثرت كيفى نيست ، و به تعبير ديگر ممكن است تعداد سابقون اين امت كمتر باشند ولى از نظر مقام بسيار برتر ، همانگونه كه در ميان خود پيامبران نيز تفاوت است : تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض ما بعضى از رسولان را بر بعض ديگرى برترى داديم ( بقره – 253 ) .
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مىرسد كه ممكن است بعضى از مؤمنان در زمره پيشگامان در ايمان نباشند ، اما داراى صفات و ويژگيهاى ديگرى باشند كه آنها را همرديف سابقون قرار مىدهد و از نظر پاداش و اجر همرديف آنها هستند ، لذا در بعضى از روايات از امام باقر (عليهالسلام) چنين نقل شده كه فرمود : نحن السابقون السابقون و نحن الاخرون : ما پيشگامان پيشگام ، و ما آخرون هستيم. (تفسير نمونه ج : 23ص :208)
و درروايتى از امام صادق (عليهالسلام) آمده است كه به جمعى از پيروان خود خطاب كرد و فرمود : انتم السابقون الاولون ، و السابقون الاخرون ، و السابقون فى الدنيا الى ولايتنا ، و فى الاخرة الى الجنة : شما سابقون نخستين و سابقون آخرين هستيد ، در دنيا پيشگام در ولايت ما بوديد و در آخرت پيشگام در بهشتيد.
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه بعضى تعبير به اولين و آخرين را به اولين امت اسلام و آخرين امت اسلام تفسير كردهاند ، طبق اين تفسير همه مقربان از امت اسلامند.
اما اين تفسير نه با ظاهر آيات سازگار است ، و نه با رواياتى كه در ذيل اين آيات وارد شده كه افرادى از امم پيشين را بالخصوص به عنوان سابقون اولين معرفى كرده است .(تفسير نمونه ج : 23ص :209)
عَلى سرُرٍ مَّوْضونَةٍ(15) مُّتَّكِئِينَ عَلَيهَا مُتَقَبِلِينَ(16) يَطوف عَلَيهِمْ وِلْدَنٌ مخَلَّدُونَ(17) بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ(18) لا يُصدَّعُونَ عَنهَا وَ لا يُنزِفُونَ(19) وَ فَكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيرُونَ(20) وَ لحَْمِ طيرٍ مِّمَّا يَشتهُونَ(21) وَ حُورٌ عِينٌ(22) كَأَمْثَلِ اللُّؤْلُو الْمَكْنُونِ(23) جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(24) لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً(25) إِلا قِيلاً سلَماً سلَماً(26) (تفسير نمونه ج : 23ص :210)
ترجمه:
15 -آنها ( مقربان ) بر تختهائى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند.
16 -در حالى كه بر آن تكيه كرده و روبروى يكديگرند.
17 -نوجوانانى جاودانى ( در شكوه و طراوت ) پيوسته گرداگرد آنها مىگردند.
18 -با قدحها و كوزهها و جامهائى از نهرهاى جارى بهشتى ( و شراب طهور)!
19 -اما شرابى كه از آن درد سر نمىگيرند و نه مست مىشوند.
20 -و ميوههائى از هرنوع كه مايل باشند.
21 -و گوشت پرنده از هر نوع كه بخواهند.
22 -و همسرانى از حور العين دارند.
23 -همچون مرواريد در صدف پنهان!
24 -اينها پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مىدادند.
25 -در آن باغهاى بهشت نه لغو و بيهودهاى مىشنوند نه سخنان گناهآلود.
26 -تنها چيزى كه مىشنوند سلام است سلام!
تفسير : نعمتهاى بهشتى كه در انتظار مقربان است
اين آيات انواع نعمتهاى بهشتى را كه نصيب گروه سوم يعنى مقربان مىشود بازگو مىكند ، نعمتهائى كه هر يك از ديگرى دلانگيزتر و روحپرورتر است ، نعمتهائى كه مىتوان آنها را در هفت بخش خلاصه كرد : نخست مىفرمايد : آنها بر تختهائى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند ( على سرر موضونة ) .
در حالى كه تكيه بر آن كردهاند و روبروى يكديگر قرار گرفته و مجلسى پر از انس و سرور دارند ( متكئين عليها متقابلين).
سرر جمع سرير از ماده سرور به معنى تختهائى است كه (تفسير نمونه ج : 23ص :211) صاحبان نعمت در مجالس انس و سرور بر آن مىنشينند.
موضون از ماده وضن ( بر وزن وزن ! ) در اصل به معنى بافتن زره است ، سپس به هر منسوجى كه تار و پود آن محكم است اطلاق شده ، و در اينجا منظور تختهائى است كه كاملا در كنار هم قرار گرفته و به هم پيوسته است ، يا خود اين تختها داراى بافت مخصوصى است از لؤلؤ و ياقوت و مانند آن ، چنانكه جمعى از مفسران گفتهاند .
و در هر حال ساختمان اين تختها ، و طرز قرار گرفتن آنها ، و مجلس انسى كه بر آنها تشكيل مىشود و سرور و شادمانى در آن موج مىزند ، با هيچ بيانى قابل توصيف نيست.
در قرآن مجيد كرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دستجمعى بهشتيان توصيفهاى جالبى شده كه نشان مىدهد يكى از مهمترين لذات آنها همين جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است ، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چيست ؟ كسى به درستى نمىداند ، آيا از اسرار آفرينش سخن مىگويند و شگفتيهاى خلقت خداوند ؟ يا از اصول معرفت و اسماء و صفات حسناى او ؟ و يا حوادثى كه در اين جهان رخ داده ؟ يا از مصائب جانكاهى كه از آن راحت و آسوده شدند ؟ و يا امور ديگرى كه ما در شرائط زندگى اين دنيا قادر بر درك آن نيستيم ؟ كسى نمىداند .
سپس از دومين موهبت آنها سخن گفته ، مىفرمايد : نوجوانانى كه همواره در شكوه و طراوت جوانى به سر مىبرند گرداگرد آنها مىگردند و در خدمت آنها هستند ( يطوف عليهم ولدان مخلدون).
تعبير به يطوف از ماده طواف اشاره به خدمت مداوم آنها است ، (تفسير نمونه ج : 23ص :212)
و تعبير به مخلدون با اينكه همه اهل بهشت مخلد و جاودانى هستند اشاره به جاودانگى نشاط جوانى و طراوت و زيبائى آنها است.
در اينكه اين نوجوانان كيانند ؟ تفسيرهاى گوناگونى براى آن ذكر كردهاند : بعضى گفتهاند آنها فرزندان مردم دنيا هستند كه پيش از بلوغ چشم از دنيا بسته ، و چون كار نيك و بدى نداشتهاند به لطف پروردگار چنين منصبى را يافتهاند ، البته آنها از اين كار خود بيشترين لذت را مىبرند كه در خدمت مقربان درگاه خدايند .
در حديثى از على (عليهالسلام) اين معنى نقل شده است.
ولى در تفسير ديگرى مىخوانيم : كه اينها اطفال مشركينند كه به خاطر بى گناهى داراى چنين مرتبهاى شدهاند ، چرا كه اطفال مؤمنان به پدران و مادران خود ملحق مىشوند.
و در تفسير سومى مىخوانيم كه آنها خدمتكارانى هستند بهشتى كه خداوند مخصوصا آنان را براى اين هدف آفريده است.
اين نوجوانان زيبا با قدحها و كوزهها و جامهاى پر از شراب طهور كه از نهرهاى جارى بهشتى برداشته شده در اطراف آنها مىگردند و آنان را سيراب مىكنند ( باكواب و اباريق و كاس من معين). (تفسير نمونه ج : 23ص :213)
اما نه شرابى كه عقل و هوش را ببرد و مستى آورد ، بلكه هنگامى كه بهشتيان آنرا مىنوشند نه درد سر مىگيرند و نه مست مىشوند ( لا يصدعون عنها و لا ينزفون).
تنها يك حالت نشئه روحانى توصيف ناپذير به آنها دست مىدهد كه تمام وجودشان را در لذتى بى نظير فرو مىبرد ! سپس به چهارمين و پنجمين قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره كرده ، مىگويد : نوجوانان بهشتى هر نوع ميوهاى كه آنها مايل باشند به آنها تقديم مىكنند ( و فاكهة مما يتخيرون).
و گوشت پرندگان از هر نوع كه بخواهند ( و لحم طير مما يشتهون ) .
مقدم داشتن ميوه بر گوشت ، به خاطر آن است كه از نظر تغذيه بهتر و عاليتر است ، به علاوه ميوه قبل غذا لطف ديگرى دارد.
البته از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مىشود كه شاخههاى درختان بهشتى كاملا در دسترس بهشتيان است ، به طورى كه به آسانى مىتوانند از هر گونه ميوهاى شخصا تناول كنند اين معنى ، در باره غذاهاى ديگر بهشتى (تفسير نمونه ج : 23ص :214)
نيز مسلما صادق است ، ولى شك نيست ، كه وقتى خدمتكارانى آنچنان غذاهائى اين چنين را براى آنها بياورند لطف و صفاى ديگرى دارد، و به تعبير ديگر اين يكنوع احترام و اكرام بيشتر نسبت به بهشتيان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنها است ، حتى در مجالس معمول دنيا نيز بسيار مىشود كه با وجود قرار داشتن ميوه و غذا در دسترس ميهمانان ، ميزبان شخصا به آنها تعارف مىكند ، و اين نوعى احترام و محبت محسوب مىشود.
و البته در ميان انواع گوشتها ، گوشت پرندگان برترى دارد لذا روى آن تكيه شده است.
اين نكته نيز قابل ذكر است كه در مورد ميوه تعبير به يتخيرون ( انتخاب مىكنند ) و در مورد گوشت تعبير به يشتهون ( اشتها دارند ) شده است بعضى از مفسران خواستهاند در ميان اين دو تعبير ، تفاوتى قائل شوند ، ولى بيشتر به نظر مىرسد كه هر دو ناظر به يك معنى است با دو عبارت متفاوت ، منظور اين است بهشتيان هر نوع غذائى را بپسندند از سوى خدمتكاران بهشتى در اختيارشان گذاشته مىشود .
سپس به ششمين نعمت كه همسران پاك و زيبا است اشاره كرده ، مىگويد : و همسرانى از حور العين دارند ( و حور عين).
همچون مرواريد در صدف پنهان ! ( كامثال اللؤلؤ المكنون). (تفسير نمونه ج : 23ص :215)
حور چنانكه قبلا نيز گفتهايم جمع حوراء و احور ، به كسى مىگويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيديش كاملا شفاف است .
و عين جمع عيناء و اعين به معنى درشت چشم است ، و از آنجا كه بيشترين زيبائى انسان در چشمان او است روى اين مساله مخصوصا تكيه شده است.
بعضى نيز گفتهاند كه حور از ماده حيرت گرفته شده ، يعنى آنچنان زيبا هستند كه چشمها از ديدن آنها حيران مىشود.
مكنون به معنى پوشيده است ، و در اينجا منظور پوشيده بودن در صدف است ، زيرا مرواريد به هنگامى كه در صدف قرار دارد و هيچ دستى به آن نرسيده از هميشه شفافتر و زيباتر است ، بعلاوه ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه آنها از چشم ديگران كاملا مستورند ، نه دستى به آنها رسيده ، و نه چشمى بر آنها افتاده است ! بعد از ذكر اين شش موهبت جسمانى مىافزايد : اينها همه پاداشى است در برابر اعمال صالحى كه انجام مىدادند ( جزاء بما كانوا يعملون ) .
تا تصور نشود اين نعمتهاى بيشمار بهشتى بى حساب به كسى داده مىشود ، و يا ادعاى ايمان و عمل صالح براى نيل به آنها كافى است ، نه ، عمل مستمر و خالص لازم است تا اين الطاف نصيب انسان شود ( توجه داشته باشيد كه يعملون فعل مضارع است و معنى استمرار را دارد).
هفتمين و آخرين نعمت آنها كه جنبه معنوى دارد اين است كه : آنها در باغهاى بهشت نه لغو و بيهودهاى مىشنوند ، نه سخنان گناهآلود ( لا يسمعون (تفسير نمونه ج : 23ص :216) فيها لغوا و لا تاثيما).
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد ، و نه استهزاء و غيبت ، نه كلمات نيشدار ، نه تعبيرات گوشخراش ، نه سخنان لغو و بيهوده و بى اساس ، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زيبائى و متانت و ادب و پاكى است و چه عالى است محيطى كه سخنان آلوده در آن نباشد ، و اگر درست فكر كنيم بيشترين ناراحتى ما در زندگى اين دنيا نيز از همين سخنان لغو و بيهوده و گناهآلود و زخم زبانهاو جراحات اللسان است ! سپس مىافزايد : تنها چيزى كه در آنجا مىشنوند سلام است سلام ! ( الا قيلا سلاما سلاما).
آيا اين سلام از ناحيه خداوند است ؟ يا از ناحيه فرشتگان ؟ يا خود بهشتيان نسبت به يكديگر ؟ و يا همه اينها ؟ از همه مناسبتر تفسير اخير است چنانكه در آيات ديگر قرآن به سلام خداوند و فرشتگان و بهشتيان بر يكديگر اشاره شده است.
آرى آنها جز سلام چيزى نمىشنوند ، سلام و درود خداوند و ملائكه مقربين او ، و سلام و درود خودشان به يكديگر ، در آن جلسات پر شور و پر صفا كه لبريز از دوستى و محبت است.
محيط آنها آكنده از سلام و سلامت است ، و همين معنى بر تمام وجود آنها (تفسير نمونه ج : 23ص :217)
حكومت مىكند ، هر چه مىگويند بر همين محور دور مىزند و نتيجه تمام گفتگوها و بحثهاى آنها به سلام و صلح و صفا منتهى مىشود ، اصولا بهشت دار السلام و خانه سلامت و أمن و امان است چنانكه در آيه 127 انعام مىخوانيم لهم دار السلام عند ربهم. (تفسير نمونه ج : 23ص :218)
وَ أَصحَب الْيَمِينِ مَا أَصحَب الْيَمِينِ(27) فى سِدْرٍ مخْضودٍ(28) وَ طلْحٍ مَّنضودٍ(29) وَ ظِلٍّ ممْدُودٍ(30) وَ مَاءٍ مَّسكُوبٍ(31) وَ فَكِهَةٍ كَثِيرَةٍ(32) لا مَقْطوعَةٍ وَ لا ممْنُوعَةٍ(33) وَ فُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ(34) إِنَّا أَنشأْنَهُنَّ إِنشاءً(35) فجَعَلْنَهُنَّ أَبْكاراً(36) عُرُباً أَتْرَاباً(37) لأَصحَبِ الْيَمِينِ(38) ثُلَّةٌ مِّنَ الأَوَّلِينَ(39) وَ ثُلَّةٌ مِّنَ الاَخِرِينَ(40)
(تفسير نمونه ج : 23ص :219)
ترجمه:
27 -و اصحاب يمين ، چه اصحاب يمينى ؟
28 -آنها در سايه درختان سدر بىخار قرار دارند.
29 -و در سايه درخت طلح پر برگ به سر مىبرند ( درختى است خوشرنگ و خوشبو).
30 -و سايه كشيده و گسترده.
31 -و در كنار آبشارها .
32 -و ميوههاى فراوانى.
33 -كه هرگز قطع و ممنوع نمىشود.
34 -و همسرانى گرانقدر.
35 -ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم.
36 -و همه را بكر قرار دادهايم.
37 -همسرانى كه به همسرشان عشق مىورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سالند.
38 -اينها همه براى اصحاب يمين است.
39 -كه گروهى از امتهاى نخستينند.
40 -و گروهى از امتهاى آخرين.
تفسير : مواهب و نعمتهاى اصحاب اليمين
بعد از بيان مواهب معنوى و مادى مقربان ، نوبت به اصحاب اليمين مىرسد ، همان جمعيت سعادتمندى كه نامه اعمالشان به علامت پيروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مىشود ، و در اينجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مىكند كه با مقايسه به نعمتهاى مقربان كه در هفت بخش آمده بود يك (تفسير نمونه ج : 23ص :220) مرحله پائينتر است.
نخست براى بيان بلندى مقام آنها مىفرمايد : اصحاب يمين ، چه اصحاب يمينى ؟ ! ( و اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين).
و اين برترين توصيفى است كه از آنها شده ، زيرا اين تعبير در مواردى به كار مىرود كه اوصاف كسى در بيان نگنجد ، و به هر حال اين تعبير بيانگر مقام والاى اصحاب اليمين است .
آيه بعد به نخستين موهبت اين گروه اشاره كرده ، مىگويد : آنها در سايه درخت سدر بىخار قرار خواهند گرفت ( فى سدر مخضود).
در حقيقت اين رساترين توصيفى است كه براى درختان بهشتى در قالب الفاظ دنيوى ما امكان پذير است ، زيرا سدر به گفته بعضى از ارباب لغت درختى است تناور كه بلنديش گاهى تا چهل متر مىرسد ، و مىگويند تا دو هزار سال عمر مىكند ( و سايه بسيار سنگين و لطيفى دارد ) تنها عيب اين درخت اين است كه خاردار است ، ولى با توصيف به مخضود ( از ماده خضد بر وزن مجد به معنى بريدن و گرفتن خار است ) اين مشكلنيز در درختان سدر بهشتى حل شده.
در حديثى آمده است كه هر گاه بعضى از لغات قرآن براى ياران پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مشكل مىشد مىگفتند خداوند به بركت اعراب باديهنشين و سؤالات آنها ما را بهرهمند مىكند ، از جمله اينكه عربى باديهنشين روزى خدمت (تفسير نمونه ج : 23ص :221) پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) آمد عرض كرد اى رسول خدا ! خداوند متعال در قرآن نام از درخت موذى و آزار دهى برده است ، و من فكر نمىكردم در بهشت چنين درختى باشد ! فرمود : كدام درخت ؟ عرض كرد : درخت سدر ، زيرا داراى خاراست ، پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : مگر خداوند نمىفرمايد : فى سدر مخضود مفهومش اين است كه خارهاى آنرا قطع كرده است ، و بجاى هر خار ميوهاى قرار داده كه هر ميوهاى هفتاد و دو رنگ ماده غذائى دارد كه هيچيك شباهتى به ديگرى ندارد!.
دومين موهبت اين است كه آنها در سايه درختان طلح متراكم به سر مىبرند ( و طلح منضود).
طلح درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو ، جمعى گفتهاند همان درختان موز است كه برگهاى بسيار پهن و سبز و زيبا ، و ميوهاى شيرين و گوارا دارد ، و منضود از ماده نضد به معنى متراكم است.
ممكن است اين تعبير اشاره به تراكم برگها يا تراكم ميوهها ، و يا هر دو باشد ، حتى بعضى گفتهاند ، اين درختان چنان پر ميوه است كه ساقه و شاخهها غرق ميوه و پوشيده از آن مىباشد.
بعضى از مفسران گفتهاند با توجه به اينكه درخت سدر برگهائى بسيار كوچك و درخت موز برگهائى بسيار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذكر اين دو درخت اشاره لطيفى به تمام درختان بهشتى است كه در ميان اين دو قرار دارد.
سومين نعمت بهشتى را چنين بيان مىكند و سايه كشيده و گسترده (تفسير نمونه ج : 23ص :222) (و ظل ممدود).
بعضى اين سايه گسترده را به حالتى شبيه بين الطلوعين تفسير كردهاند كه سايه همه جا را فرا گرفته است و در حديثى در روضه كافى اين معنى از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده است .
غرض اين است كه حرارت آفتاب هرگز بهشتيان را متالم و ناراحت نمىكند ، و دائما در سايههاى مطبوع و گسترده و روحافزا به سر مىبرند.
در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره كرده مىفرمايد : بهشتيان در كنار آبهائى آبشار مانند ( كه منظره فوق العاده زيبا و دلانگيزى دارد ) به سر مىبرند ( و ماء مسكوب).
مسكوب از ماده سكب ( بر وزن كبك ) در اصل به معنى ريزش است، و از آنجا كه ريزش آب از بالا به پائين به صورت آبشار بهترين مناظر را ايجاد مىكند ، زمزمههاى آن گوش جان را نوازش مىدهد و منظره آن چشم را فروغ مىبخشد ، اين امر يكى از مواهب بهشتيان قرار داده شده است.
و البته آن درختها و آنهمه آب جارى دائم انواع ميوهها را نيز همراه دارد ، و لذا در پنجمين نعمت مىافزايد : و ميوههاى فراوانى ( و فاكهة كثيرة).
كه نه قطع مىشود و نه هيچگاه ممنوع مىگردد لا مقطوعة و لا ممنوعة).
آرى همچون ميوههاى اين جهان نيست كه محدود به فصول معينى باشد ، و تنها چند هفته يا چند ماه در سال بر درخت ظاهر شود ، و نيز همچون ميوههاى (تفسير نمونه ج : 23ص :223) اين جهان نيست كه گاه خارها مانع چيدن آن است و گاه بلندى خطرناك درخت مانند نخل ، و يا مانعى در وجود خود انسان از تناول آن وجود داشته باشد ، و نه ميزبان اصلى بهشت كه خداوند منان است و ماموران او بخل و منعى دارند بنابر اين هيچ مانعى در كار نيست بلكه مقتضى كاملا موجود و مانع در هر شكل و هر صورت مفقود است.
سپس به نعمت ديگرى اشاره كرده ، مىافزايد : آنها داراى همسران گرانقدرى هستند ( و فرش مرفوعة).
فرش جمع فراش در اصل به معنى هر گونه فرش يا بسترى است كه مىگسترانند و به همين تناسب گاه به عنوان كنايه از همسر به كار مىرود ( خواه مرد باشد يا زن ) .
لذا در حديث معروف از پيغمبر گرامى آمده است الولد للفراش و للعاهر الحجر : فرزندى كه از زن شوهردار متولد مىشود متعلق به همان خانواده است و اگر مرد فاسق و زناكارى در اين ميان بوده بهرهاش تنها سنگ است ( و احتمال انعقاد فرزند از نطفه او پذيرفته نيست).
بعضى نيز فرش را به معنى حقيقى ( نه به معنى كنائى ) تفسير كردهاند ، و آنرا اشاره به فرشها و بسترهاى بسيار گرانبها و پر ارزش بهشت دانستهاند ، ولى در اين صورت ارتباط آيات بعد كه حكايت از حوريان و همسران بهشتى مىكند از آن قطع مىشود .
سپس به اوصاف ديگرى از همسران بهشتى پرداخته ، مىگويد : ما آنها را آفرينش نوينى بخشيدهايم ( انا انشاناهن انشاءا). (تفسير نمونه ج : 23ص :224) اين جمله ممكن است اشاره به همسران مؤمنان در اين دنيا باشد كه خداوند آفرينش تازهاى در قيامت به آنها مىدهد ، و همگى در نهايت جوانى و طراوت و جمال و كمال ظاهر و باطن وارد بهشت مىشوند كه طبيعت بهشت طبيعت تكامل و خروج از هر گونه نقص و عيب است.
و اگر منظورحوريان باشد خداوند آنها را آفرينش نوينى بخشيده به گونهاى كه هرگز گرد و غبار پيرى و ناتوانى بر دامان آنها نمىنشيند.
ممكن است كه تعبير به انشاء ، اشاره به هر دو نيز بوده باشد.
سپس مىافزايد ما آنها را همگى بكر قرار داديم ، ( فجعلناهن ابكارا ) و شايد اين وصف هميشه براى آنها باقى باشد ، چنانكه بسيارى از مفسران به آن تصريح كردهاند و در روايات نيز به آن اشاره شده ، يعنى با آميزش ، وضع آنها دگرگون نمىشود.
و در اوصاف آنها باز مىافزايد : آنان نسبت به همسرانشان ، عشق مىورزند و خوش سخن و فصيحند ( عربا).
عرب جمع عروبة ( بر وزن ضرورة ) به معنى زنى است كه وضع حالش حكايت از محبتش نسبت به همسر و مقام عفت و پاكيش مىكند ، زيرا اعراب ( بر وزن اظهار ) به همان معنى آشكار ساختن است ، اين واژه به معنى فصيح و خوش سخن بودن نيز مىآيد ، و ممكن است هر دو معنى در آيه جمع باشد.
وصف ديگرشان اينكه آنها هم سن و سال با همسرانشان هستند و همگى در خوبى و جمال ظاهر و باطن همانندند و يك از يك بهتر ( اترابا). (تفسير نمونه ج : 23ص :225) اتراب جمع ترب ( بر وزن ذهن ) به معنى مثل و همانند است و بعضى گفتهاند اين معنىاز ترائب كه به معنى دندههاى قفسه سينه است گرفته شده زيرا با يكديگر شباهت دارند.
اين شباهت و برابرى ممكن است در سن و سال نسبت به همسرانشان باشد ، تا به اصطلاح ، احساسات يكديگر را كاملا درك كنند ، و زندگى با هم براى آنها لذتبخشتر باشد هر چند گاهى با تفاوت سن و سال نيز چنين است ولى در غالب چنين نيست ، و يا همانند در خوبى و زيبائى و حسن ظاهر و باطن ، درست شبيه تعبير معروف كه مىگويند : آنها همه خوبند و يك از يك بهتر.
سپس مىافزايد : همه اين نعمتها براى اصحاب اليمين است ( لاصحاب اليمين).
و اين تاكيدى است مجدد بر اختصاص اين مواهب ( ششگانه ) به آنها .
اين احتمال نيز داده شده است كه اين جمله تكميلى است براى جمله انا انشاناهن انشاءا يعنى ما آنها را آفرينش نوينى براى اصحاب اليمين داديم.
و در پايان اين مقال مىفرمايد : گروهى از آنان از امتهاى نخستينند ( ثلة من الاولين).
و گروهى از اقوام آخرينند ( و ثلة من الاخرين). (تفسير نمونه ج : 23ص :226) ثلة در اصل به معنى قطعه مجتمع از پشم است ، سپس به هر جمعيت انبوه درهم فشرده گفته شده است ، و به اين ترتيب گروه عظيمى از اصحاب اليمين از امتهاى گذشتههستند و گروه عظيمى از امت اسلام ، چرا كه در ميان اين است صالحان و مؤمنان ، بسيارند ، هر چند پيشگامان آنها در قبول ايمان نسبت به پيشگامان امم سابق با توجه به كثرت آن امتها و پيامبرانشان كمترند.
بعضى گفتهاند اين دو گروه هر دو از امت اسلامند ، گروهى از اولين آنها و گروهى از آخرين آنها ، ولى تفسير اول صحيحتر است.