محبّت مايه و سرمايهاى است كه جايگاهش ، قلبى كه در معارف الهيه از آن تعبير به
بيت اللّه و حرم اللّه و عرش اللّه شده است ، قلبى كه همه ارزش انسان به اعتبار
محتويات مثبت و نورانى آن است ، قلبى كه افق طلوع ايمان و يقين و عشق به حق
و مهرورزى نسبت به خلق خداست ، قلبى كه صاحبش از آن مراقبت و مواظبت
نموده و از اين كه جايگاه رذايل شود حفظش كرده و آن را به صلاح و سواد آراسته و
فضاى آن را شايسته جلوه فيوضات حضرت فيّاض نموده است . قلب خالى از حالات
مثبت و محروم از مايه مهر و محبّت بنا به نظر اولياى حق و به ويژه حضرت مولى
الموحدين ، صاحبش موجودى بىمنفعت و وجودى فاقد ارزش است .
۱) عِظَمُ الْجَسَدِ وَطُولُهُ لاَ يَنْفَعُ إذا كَانَ الْقَلْبُ خَاوِياً
بزرگى و بلندى بدن در صورتى كه قلب خالى از حقايق و حالات مثبت باشد سودى
نمىدهد .
رسول خدا صلي الله عليه و آله مىفرمايد :
۲) إذَا طَابَ قَلْبُ الْمَرْءِ طَابَ جَسَدُهُ وَإذَا خَبُثَ الْقَلْبُ خَبُثَ جَسَدُهُ
هنگامى كه قلب انسان از همه رذايل پاك باشد ، حركات بدن و اعضا و جوارحش پاك
خواهد بود و چون قلب آلوده باشد جسد و حركات اعضا و جوارحش آلوده خواهد بود .
و نيز از آن حضرت در روايت بسيار مهمى آمده :
إنَّ للّهِِ تَعَالى فِى الاْءَرْضِ أوَانِىَ أَلا وَهِىَ الْقُلُوب فَأحَبُّهَا إلَى اللّه ِ أَرَقُّهَا وَأصْفَاهَا
- وَأَصْلَبُهَا ، أَرَقُّهَا ِلإخوانِ وَأَصْفَاهَا مِنَ الذُّنُوبِ وَأَصْلَبُهَا فِى ذَاتِ اللّهِ
براى خدا در زمين ظرفهايى است ، آگاه باشيد كه آن ظرفها قلبهاست محبوبترين آن
ظرفها در پيشگاه خدا مهربانترين و صافترين و سختترين آنهاست ، مهربانترينش
نسبت به برادران انسانى و ايمانى ، صافترينش از گناهان و سختترينش در استقامت
و پايدارى در راه خدا .
پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله در بيانى پر ارزش مىفرمايد :
۴) إنَّ اللّهَ تَبَارَكَ وَتَعالَى لاَ يَنْظُرُ إلى صُوَرِكُمْ وَلاَ إلى أمْوَالِكُمْ وَلَكِنْ يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُمْ وَأعمَالِكُم
خداى تبارك و تعالى نه به ظاهر شما مىنگرد و نه به ثروت و اموالتان ، بلكه به قلوب
شما و اعمالتان نظر مىكند .
بر پايه آيات و روايات ، قلب در وجود انسان از موقعيت ويژهاى برخوردار است تا جايى
كه صلاح و فساد و پاكى و ناپاكى انسان در ارتباط با حالات اين مركز حساس و اين
سرمايه ملكوتى و عنصر عرشى است .
پارهاى از حركات و امور انسان ريشه در عشق و محبّت فراوان او نسبت به خلق خدا
دارد كه لازم است انسان ، قدردان اين عشق و محبّت باشد و خدا را نسبت به اين
نعمت معنوى سپاسگزارى كند ، در مثل انسان از مسيرى عبور مىكند ، مىبيند در
راه رفت و آمد مردم خارى ، تيغى ، سنگ و يا شىء آزار دهندهاى افتاده ، بدون آن
كه وضع و شخصيت خود را ملاحظه كند ، براى آن كه انسان و يا جاندارى در رفت و
آمدش از اين مسير صدمه و آزار نبيند ، جاده و راه را از آن اشياء آزار دهنده پاك
مىكند و يا گم شدهاى را به محلى كه گم كرده ، راهنمايى مىكند يا به عيادت
بيمارى مىرود يا جنازهاى را كه نمىشناسد تشييع مىكند و . . . اينها امورى است
كه محرك انجامش ،مايه و سرمايهاى چون محبّت و عشق به ديگران است كه جز
قلب جايگاهى ندارد ، آن هم قلبى كه به حيات معنوى و فيوضات الهى و بركات
آسمانى و نور ايمانى زنده است .
مهر ورزيدن به خود و ديگران ، فرمان سعادتبخش حضرت حق و همه پيامبران خصوصاً
پيامبر با كرامت اسلام و امامان بعد از حضرتش به همه مردم و به تمام جهانيان است.
مهرورزى و رحم به خود و ديگران زمينه تجلى رحمت حق به انسان و مهر خداوندى به
آدمى است .
قرآن مجيد مىفرمايد : يكى از صفات اهل ايمان مهر و محبّت و سفارش به صبر و
رحمت و مهرورزى به يكديگر است .
ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ .
علاوه بر [ انجام ] اين [ تكاليف ] ، از كسانى باشد كه ايمان آوردهاند و يكديگر را به
صبر و مهربانى سفارش كردهاند .
روايات و معارف الهيه در رابطه با مهر و محبّت و اين كه به خود و ديگران محبّت ورزيد و
رحمت آريد مطالبى بسيار مهم و آموزنده دارند :
در روايتى از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است :
إرحَم تُرحَم
مهر و محبّت ورز تا مورد مهر و محبّت قرار گيرى .
رسول اسلام صلي الله عليه و آله مىفرمايد :
الرَّاحِمُون يَرحَمُهُم الرّحمنُ تَبارَكَ وَتَعَالى إرحَمُوا مَن فِى الأرضِ يَرحَمْكُم مَن فِى السَّماءِ
خداى مهربان به مهرورزان مهر مىورزد
هل الدين الاالحب. آيا دين غير از محبت است ؟
حافظ: نهال دوستي بنشان كه كام دل ببار آرد درخت دشمني بركن كه رنج
ببشمار آرد
بودائيسم ـ دهاماپادا: يك عقل صحيح و درست خدمتي را خواهد كرد كه نه يك پدر و
نه يك مادر و نه يك خويش مي كنند.
كنفوسيوس ـ آنالكتها1: يك جوان هنگامي كه در خانه است بايد نسبت به پدر و مادر
در خارج نسبت به بزرگتران با محبت و احترام باشد، بايستي مشتاق و درستكار
باشد. بايستي محبت او نسبت به همه جوشان بوده و دوستي نيكو را در خود
پرورش دهد.
دين كنفوسيوس: لائوتان از كنفوسيوس پرسيد: منظور شما از نيكوكاري و درستي
چيست؟ كنفوسيوس گفت: «منظور اين است كه در عميق ترين باطن قلب خود
نسبت به همه چيز محبت روا داريم، همة مردمان را دوست بداريم و سخت از افكار
خودخواهانه بپرهيزيم. اين است ماهيت نيكوكاري و درستي» در جائيكه محبت باشد
جدائي نيست.
دين تائو كان ينگ يين: با همه به مدارا و حسن سلوك و محبت رفتار كن
كتاب امثال سليمان نبي 15: خوان به قول درجائي كه محبت باشد بهتر است از
گاوپرواري كه با آن عدوات باشد.
رساله اول يوحناي رسول باب چهارم: اي حبيبان يكديگر را محبت بنمائيم زيرا كه
محبت از خداست و هر كه محبت مي نمايد از خدا مولود شده است و خدا را مي
شناسد و كسي كه محبت نمي نمايد خدا را نمي شناسد زيرا خدا محبت است.
امانوئل كانت: فرق است ميان آن كسي كه عملي از روي تمايل طبيعت انجام مي
دهد و آن كه براي اداي تكليف احترام به قانون مي كند، اولي حظ نفس برده و دومي
اداي وظيفه كرده است.
يوهان گتليپ فيخته: ظهور نيكي در اشخاص تجلي و نمايش ذات حق است و ذات
حق منشاء درستي اخلاق و كردار است.
شوپنهاور: شفقت بسيار خوب و بنياد اخلاق مي باشد، اما سعادت و آزادي تام در
سلب كلي اراده و خواهش است.
اگوست كنت: ترقي نوع انسان بسته به ميزان غلبه جنبة انساني بر جنبة حيواني
است. هنوز حس خودپرستي در مردم غالب است و مدار امر برزد و خورد و جنگ و
جدال است.
چارلز داروين: بزرگترين كمال كه موجودات جاندار در سير تحولي و تكاملي به آن
رسيده اند پديد آمدن عواطف و احساسات قلبي است كه در انسان بوجود آمده است
و انسان اگر مي خواهد حيوان نباشد بايد رحم و مروت و كرم و شجاعت و نوع پرستي
و خير خواهي را در خود بپرورد.
هربرت اسپنسر: چون در تكامل زندگي بايد كثرت به وحدت برسد مردم بايد به
معاشرت زندگي كنند و تا حدي دست از خود خواهي بردارند و رعايت حال ديگران را
كنند. هر فردي بايد خوشي ديگران را هم بخواهد.
فردريش نيچه: خودپرستي حق است و شفقت ضعف نفس و عيب است. حالا كه
خوب يا بد بدنيا آمده ام بايد از دنيا متمتع شوم هر چه بيشتر بهتر. براي حصول اين امر
اگر هم بيرحمي و مكرو فريب و جدال و جنگ لازم آيد انجام ميدهم . آنچه مزاحم و
مخالف اين فرض است اگر چه راستي و مهرباني و فضيلت و تقوي باشد بد است.
ارسطو: خودخواهي ازآن جهت بداست كه غالب مردم برتري كه براي خودنسبت
بديگران قائلند در تحصيل مال يا جاه يا لذتها است.
ولتـر: علم انسان را دانشمند ميكند ولي آدم نمي كند
مع استجلابک حسن ثنائهم و تبجحک باستفاضه العدل فیهم معتمداً فضل قوتهم بما
ذخرت عندهم من اجمامک لهم و الثقه منهم بما عوّدتهم من عدلک علیهم و رفقک
بهم فربّما حدث من الامور ما إذا عوّلت فیه علیهم من بعد احتملوه طیبه انفسهم به
فانّ العمران محتمل ماحمّلته
با بدست آوردن ثناء نیکوی آنها،جلب رضایت و خشنودی آنها و با خشنودی از عدالت
گستری در میان مردم در حالی که به افزایش توان آنها تکیه می کنی و بدانچه
نزدشان ( از محبّت ) اندوختی و به آنان بخشیدی و اطمینان به آنها بواسطه گسترش
عدالت وبواسطه مهر ورزی با آنان اگر در آینده مشکلی برای حکومت پیش آید
وبخواهی کاری را برعهده شان بگذاری ، با میل ورغبت خواهند پذیرفت زیرا عمران
وآبادی قدرت تحمل مردم را زیاد می کند .
امنیت ملی وبین اللملی هر نظامی برپشتوانه مردمی مبتنی است وتنها عاملی که
در 26 سال عمر نظام اسلامی ، موجب شده است که توطئه وترفندهای داخلی
وخارجی خنثی شده ودشمنان ناکام بمانند ، حضور گسترده مردم در صحنه بوده وبا
حماسه آفرینی مردم در 8سال دفاع مقدس ومبارزه با گروهکها در جنگ های قومیتی
، امنیّت ملّی وبین المللی نظام آنچنان تضمین شده است که دشمنان جرات رویارویی
با نظام اسلامی را ندارند . سخن امام علی (ع) در حدیث 339 غررالحکم در این رابطه
قابل توجه است که می فرماید: “من عدل فی سلطانه استغنی عن
اعوانه”زمامدارانی که عدالت گستری را پیشه خود کنند ، برای حفظ حاکمیت از اعوان
وانصار ویژه بی نیاز می شوند.
علت این بی نیازی ، پشتوانه عظیم مردمی است وامروز دولت هایی وجود دارد که به
علت ستم کاری به مردم موجودیت شان وابسته به ارتش ونیروهای ویژه می باشد
زیرا از پشتوانه مردمی محروم اند وآن حضرت در همان منبع در جمله ای بسیار زیبا
می فرماید :
“قلوب الرعیه خزائن راعیها فما اودعها من عدل أو جور وجده “
دلهای مردم خزینه ها وصندوقچه های زمامداران است پس اگر آنان عدالت پیشه کنند
، دلهای مردم از مهر ومحبت نسبت به عدالت گستری آنان لبریز می شود واگر
ستمکاری را پیشه کنند ، دلهای مردم از تنفر نسبت به آنان لبریز می گرد
دل های مردم عراق مملوّ از تنفر نسبت به صدام به خاطر ظلم وستم های بیشمار او
بود وبراین اساس هنگامی که آمریکا به عراق حمله کرد ،مردم نه تنها او را یاری
نکردند بلکه برای فروپاشی نظام جهنمی بعثی با آنان همکاری کردند و از نیروهای
بزدل و ویژه صدام هم کاری بر نیامد وپا به فرار نهادند ودرنقطه مقابل ، دل های مردم
ایران نسبت به امام خمینی (قدس سره شریف) سرشار از مهر ومحبت وصفا بود ودر
جنگ 8 ساله علیرغم اینکه همه قدرتمندان عالم پشت سر صدام قرار گرفتند اما دچار
شکست شدند ونظام جمهوری اسلامی به پیروزی رسید .
زمامداران ما خصوصاً دولت جدید به عدالت گستری باید به عنوان یک راهبرد اساسی
در امنیت ملی و بین المللی نگریسته وبحمدالله به این نکته تفطن وجود دارد .
که مردم را با عدالت می توان برای حفظ انقلاب وعبور نظام از گردنه های صعب العبور
در صحنه نگه داشت .
دولتى كه مردم سر كار مى آورند، نمى تواند با مردم بيگانه باشد، بدرفتارى كند و از
مردم فاصله بگيرد. دولت بايد غمخوار مردم باشد، نه فقط به عنوان يك ناصح مشفق،
بلكه كسى كه آستين بالا مى زند و در رفع مشكلات مردم گام برمى دارد، مردم از
گردش پيچيده كارها ناراضى اند. بايد گردش كارها روان شود و اين مستلزم بازنگرى
در نظامهاى حاكم ادارى است. تكثّر قوانين مصوب در موضوعات متماثل يا متشابه
نوعى امكان تفرق در اقدام يا فرار از مصلحتى را كه قانونگذار بر مبناى آن قانونگذارى
كرده است، فراهم آورده است. مجلس محترم با تنقيح قوانين مى تواند گامى مؤثر در
تسهيل امور و جلوگيرى از نارضايتيها بردارد. همچنين ما به عنوان دولت اسلامى بايد
در ترويج فرهنگ مهرورزى تلاش و جديت نماييم. دولت نبايد رقيب مردم در سرمايه
گذارى، توليد، جلب خدمات و تسهيلات و بهره گيرى از امكانات باشد. بسيارى از
نابسامانيها نارضايتيها به همين دليل است. بايد فرهنگ رقابت با مردم كنار رود و
سطح مشاركت مردم حتى المقدور بالا رود. كشور ما از اقوام گوناگون تشكيل شده
است. خوشبختانه، اكثر قريب به اتفاق مردم ما حول ايمان به اسلام و خداپرستى با
يكديگر مودت و برادرى دارند. گسترش فرهنگ مودت و محبت بين اقوام مختلف ايرانى
به انسجام ملى كمك مى كند و اقتدار ملى را بالا مى برد. توسعه مهرورزى يك اصل
پايه در حفظ وحدت و برادرى است كه رمز همه موفقيتهاست. كلام آسمانى امام را
فراموش نكنيم كه فرمودند: «رمز پيروزى شما وحدت كلمه است.» بايد سازوكارهاى
تقويت وحدت را پيدا كنيم، اصلى ترين ماده وحدت، محبت و مهرورزى است كه با
تحقق آن جايى براى تنازع، حسد، بخل، مانع تراشى و بداخلاقى باقى نمى ماند.
حفظ حقوق شهروندان هم با محبت رابطه مستقيم دارد؛ لذا گسترش فرهنگ
مهرورزى يك سياست و اصل مهم در دولت جديد خواهد بود..
سیره حکومتی امیرالمؤمنین (ع) کلید تحقق اصول چهارگانه دولت جدید کارگزاران نظام جمهوری اسلامی با نهادینه نمودن سیره های حکومتی پیامبر اکرم (ص) وامیر المومنان(ع)خواهند توانست تحقق بخش حکومت دینی واهداف وآرمانهای مقدس نظام باشند.
1-مهرورزی با مهربانی ، محبت و لطف قلبی
» و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم
دلت را با مهربانی و محبت و لطف واحسان نسب به مردم بپوشان
اشعار به معنای پوشیدن و شعار به معنی زیر پیراهن است و کنایه ازاین است که
رحمت و محبت و لطف تو نسبت به مردم ظاهری و بر اساس منافع وماصالح نباشد
بلکه باید قلبی باشد و همه جان تو آکنده از مهربانی ومحبت و لطف نسبت به آنها
باشد و نگذاری در دل تو ذره ای خشونت ، بغض و یا بی لطفی نسبت به آنها وجود
داشته باشد .
2- امانت دانستن پست و مقام » ، اساس مهرورزی
»و لاتکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم صنفان : اما اخ لک فیی الدیین و إما نظییر لک
فی الخلق یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و تؤتی علی ایدیهم فی العمد والخطاء فأعطهم
من عفوک و صفحک مثل الذی تحب أن یعطیک من عفو و صحفه فانک فوقهم و والی الامر علیک
فوقک و الله فوق من ولاک و قد استقاک امرهم و ابتلاک بهم و لاتنبصنّ نفسک لحرب الله إنه لاید
لک بنقمته و لا غنی بک عفوه و رحمته و لا تندمنّ علی عفو «
نسبت به مردم مانند یک حیوان درنده حمله ور نشو که خوردن آنها را مغتنم بشماری زیرا مردم
دو گروهند : یک گروه برادران دینی تواند و گروه دوم مخلوقات خدا هستند که در خلقت
نظیر تو که دچار لغزشهایی شده و اسباب بدکاری به آنها رو یآورده و دانسته وندانسته
مرتکب خطا شده اند . بس با بخشش و گذشت خود آنان را عفو کن همانطور که
دوست داری خداوند با بخشش و گذشت خویش تورا بیامرزد زیرا تو بالادست آنها و
ولی امر بالادست و خداوند بالادست و لی امر تو می باشد و اراده کرده است که
کارشان را تو به سامان رسانی و آنان سبب آزمایش تو قرار داده و مبادا خود را برای
جنگ با خداوند آماده سازی که ترا توانایی خشم او نبوده و از بخشش و مهربانیش بی
نیازی نسیتی و هرگز نباید از بخشش و گذشت پشیمان شوی .
امام علی (ع) درنامه ای به اشعث فرماندار آذربایجان که پس از جنگ جمل در شعبان
سال 36 هجری در شهر کوفه نوشتند ، خطاب فرمودند :
»و إن عملک لیس لک بطمعه ( مطعمه ) و لکنه فی عنقک امانه«
همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نبوده ، بلکه امانتی در گردن تو است .
حضرت علی (ع) براساس اصل « امانت » بودن پست و مقام مالک را بر حذر داشته
است که مردم را به چشم طعمه ای نگاه کند که با درنده خویی بخواهد گوشت تن آنان
( بیت المال ) تناول کند . حقیقت این است که اگر به مقام به دیده امانت نگاه نشود
موجب درنده خویی می شود و زمینه ستم و ستمگری را فراهم می سازد و لذا از این
دو سخن استفاده می شود که مبنای مهرورزی با بندگان خدا این است که پست و
مقام را یک امانت الهی بدانیم .
3-مهرورزی ؛ مبنای خوشبینی کارگزاران نسبت به مردم
امام علی (ع) در نامه به مالک اشتر می فرماید :
و( اعلم) انه لیس شیء بأدعی الی حسن ظن راع برعیته من احسانه الیهم و
تخفیفه الؤونات علیهم و ترک استکراهه ایا هم علی مالیس له قبلهم فلیکن فی ذلک
امر یجتمع لک به حسن الظن برعیتک فان حسن الظن یقطع عنک نصباً طویلاً «
بدان مالک ! هیچ وسیله ای برای خوش بین شدن کارگزاران نسبت ببه مردم کارآمدتر
از احسان نسبت به آنها و سبک کردن فشارهای زندگی از آنها و تحمیل نکردن آنچه را
که در حد توان مردم نسبت ، وجود ندارد . بنابراین برای موارد مذکور چنان تدبیر کن تا
اسباب خوشبینی نسبت به مردم برای تو فراهم شود زیرا خوشبینی نسبت به مردم
رنج طولانی مشکلات را از تو بر می دارد .
خوشبینی نسبت به مردم اساس تکیه به اراده الهی مردمی
امام علی (ع) دراین نامه سه مصداق از مهرورزی را بیان فرموده است :
1ـ احسان 2ـ سبک کردن فشارهای زندگی از دوش مردم 3ـ تحمیل نکردن آنچه که در
حد توان مردم نیست
سپس حضرت نتیجه مهرورزی را در مصادیق سه گاه خوشبینی نسبت به مردم مطرح
کرده اند حقیقت این است که حکومتهای سلطه پذیر در طول تاریخ استعمار ، باید
بدبینی نسبت به نقش وتوانمندی مردم در مقابله با دشمنان ، دست تسلیم در برابر
دشنان بلند کرده اند و با تکیه به آنها دچار خود فروختگی و خیانت به ملت شده اند .
این مطلب دردوران قاجار و پهلوی بخوبی مشهود می باشد و تاریخ سلسله این
دوخاندان آکنده از خیانتها و ذلتها می باشد .
عوامل اصلی این بد بینی درست نقطه مقابل عوامل سه گانه ای است که حضرت
امیر (ع) برای خوشبینی کارگزاران به مردم بیان شده است یعنی : ظلم ، سنگین
کردن فشارهای ناشی از حیف ومیل بیت المال بر مردم وتحمیل کردن خواسته های
استعماری دشمنان بر مردم بواسطه استبداد آن عوامل موجب به حاشیه رانده شدن
مردم از حیطه قدرت و اقتدار حکومتهای سلططه پذیر شده و نگرش تحقیر آمیز آنها
نسبت به مردم درمجموع بدبینی نسبت قدرت مردمی رابرای آنها بهمراه آورده و آنان
با تکیه به نبردهای نظامی و قدرت اطلاعاتی و قدرت دشمنان به حیات ننگین حاکمیت
خویش ادامه داده اند .
و اما حکومت دینی با مهرورزی بواسطه عوامل سه گانه مذکور به قدرت وتوان مردم
خوشبین می شود زیرا با مهرورزی ، مردم به صحنه قدرت ، اقتدار نظام وارد می شوند
وتوان عظیم و شگفت انگیز اراده مردم آشکار می شود و بدین ترتیب ، کارگزاران به
مردم و توان آنها خوشبین شده و بجای تکیه بر دشمنان به ارادة الهی مردم تکیه می
کنند .
بر این اساس یکی از دستاوردهای مهم نظام اسلامی ، ظهور و بروز قدرت ارادة مردم
است بنحوی که مقام معظم رهبری در موضع گیری در برابر توطئه هسته ای استکبار
جهانی فرمودند که ما بدنبال ساخت بمب اتمی نیستیم و بمب اتمی ما اراده مردم
است . امروز تنها قدرتی که میتواند برقدرت هسته ای استکبار جهانی غلبه پیدا نماید
، قدرت مردم است ، قدرتی که در چارچوب تئوری مردم سالاری دینی تحقق می یابد
و این همان قدرتی است که 26 سال است که نظام جمهوری اسلامی را در برابر
تمامی توطئه های استکباری و صهیونیستی حفظ نموده و سیر رشد و پیشرفت را
برای ایران اسلامی تضمین کرده است . حقیقت این است که هیچ قدرتی توان مقابله
با اراده مردمی را ندارد که با تکیه بر خداوند امدادهای غیبی او و با فرهنگ شهادت به
خود آگاهی وخود باوری رسیده است .
4-مهرورزی با مردم جز با دلهای پاک ممکن نیست
امام علی (ع) در نامه به مالک اشتر می فرماید :
» و إن افضل قره عین الولاه استقامه العدل فی البلاء و ظهور موّده الرعیه و إنه لاتظهر
موّدتهم الّا بسلامه صدورهم
همانا برترین چشم روشنی کارگزاران بر پایی عدالت در شهرها و ظهور محبت آنها
نسبت به مردم است و این محبت و مهرورزی ظهور پیدا نمی کند مگر بواسطه
سلامت و پاکی کارگزاران
5-مهرورزی کارمندان با مردم مستلزم نظارت است
» ثم أسبغ علیهم الارزاق فانّ ذلک قوه لهم علی استصلاح انفسهم وغنی للهم عن
تناول ما تحت ایدیهم و حجه علیهم إن خالفوا أمرک أوثلموا امانتک . ثم تفقد اعمالهم
وابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم فان تعاهدک فی السر لامورهم حدوه
لهم علی استعمال الامانه و الرفق بالرعیه
سپس حقوق فراوان به آنها عطا کن زیرا حقوق فراوان موجب توانایی آنها در اصلاح
خویشتن می گردد و موجب بی نیازی از دست درازی به اموال بیت المال می شود
واتمام حجتی است بر آنان در صورت مخالفت امر تو و یا خیانت در امانت . سپس رفتار
کارمندان را مورد بررسی قرار ده و بازرسانی را بر آنان بگمار از اهل صدق و وفاداری
زیرا بازرسی پنهانی سبب امانتداری ومهربانی آنان با مردم می شود .
6-آسیب شناسی مهرورزی
» ایاک والمن علی رعییتک باحسانک أو التزید یذهب بنور الحق و فتتبع موعدک
بخلفک فان المن یبطل الاحسان و التزید یذهب بنور الحق و الخلف یرجب المقت عند
الله و عند الناس قال الله تعالی کبر مقتا عند الله أن تقولوا تفعلون
بر حذر باش از اینکه نسبت به احسان به مردم بر آنها منت بگذاری و یا نسبت به کار
خویش برای مردم بزرگ نمایی کند یا وعده ای به مردم بدهی و خلف وعده کنی زیرا
منت گذاری احسان را باطل و بزرگ نمایی نور حق را خاموش می سازد و خلف وعده
موجب خشم خداوند و مردم می شود ، خداوند فرموده است : دشمنی بزرگ نزد
خداوند آن که بگوئید چیزی را که عمل نمی کنید .
احسان از مصادیق مهم مهرورزی نسبت به مردم است و آسیب آن منت گذاری است
که موجب می شود که تأثیر احسان که ایجاد محبت در دلهاست از بین برود .
7- مهرورزی به وسیله شفاف سازی و عذرخواهی
امام علی (ع) درنامه 53 فراز 129 تا 131 به مالک اشتر می فرماید :
» وإن ظنت الرعیه بک حیفا فأصحر لهم ببعذرک و اعدل عنک ظنونهم باصحارک فان
فی ذلک ریاضه منک لنفسک و رفقاً برعیتک و اعذاراً تبلیغ به حاجتک من تقویمهم علی الحق «
هرگاه مردم نسبت به بی عدالتی تو سوءظن پیدا کنند پس عذر خویش را آشکارا با
آنان در میان بگذار و سوءظن آنها را بر طرف کن که این کار ریاضتی برای خودسازی
توست و موجب مهرورزی به مردم است و در آن پوزش خواهی وجود دارد که نیاز
حکومت را بر بنیان گذاری جامعه و مردم بر حق تحقق می بخشد . یکی از ارکان مردم
سالاری دینی ، به فرمایش امام راحل (قدس سره الشریف) ، مردم را ولی نعمت خود
دانستن است . با این نگرش مردم حق دارند که در عملکرد کارگزاران خصوصاً در حوزه
عدالت ، حساس باشند در اینصورت اگر نسب عدالت کارگزاران گمانی ایجاد شود ، بر
طبق سخن امیرالمؤمنین علی (ع) ، این گمان باید از طرف حاکمیت به رسمیت
شناخته شود ودو گونه برخورد باید با آن صورت گیرد .
1.شفاف سازی افکار مردم در صورت عدم صحت گمانه زنی آنان
2.عذر خواهی از مردم در صورت صحت گمانه زنی آنان .
سپس حضرت سه اثر را برای چنین برخوردی با مردم بشمرده اند :
اثر اول : خود سازی کارگزاران
حقیقت این است که احترام به نقطه نظرات مردم موجب مبارزه با نفس اماره است
نفسی که خصوصاً در حوزه قدرت و مقام بسیاری از کارگزاران را به تکبر و تحقیر وامی دارد .
اثر دوم : مدارا با مردم
» رفق «با مردم دومین اثری است که چنین برخوردی با گمانه زنی مردم نسبت به
عدالت حکومت برای کارگزاران حاصل می کند . رفق به معنای مدارا است . اما
مدارایی که توأم با مهربانی و رفاقت است لذا آن حضرت در نامه 46 خطاب به یکی از فرماندارا می فرماید :
»ارفق ماکان الرفقق ارفق و اعتزم بالشده حین لاتغنی عنک الا الشده «
آنجا که مدارا کردن بهتر است مداراکن و در جایی که جز با درشتی کار انجام نگیرد درشتی کن
تقابل بین رفق و شدت در این سخن بیانگر آنست که رفق به معنای مدارا است اما
مدارای همراه با مهربانی و نرمش . مداراکردن با مردم که توأم با رفاقت و مهربانی
نمودن با آنهاست از مصادیق مهم مهروزی است که بواسطه شفاف سازی یا
عذرخواهی در برابر گمانه زنی های مردم درامر عدالت تحقق می یابد و اینگونه
مهرورزی نسبت به مردم مبتنی بر نگرش تکریمی به مردم است که از پایه های مهم
مردم سالاری دینی است . یعنی « خود را خام ملت دانستن » و« آنها را ولی نعمت
خود داشتن» است که مفادجمله رسول خدا (ص)است که می فرمود:«رئیس القوم
خادمهم»؛
رئیس قوم خادم آنهاست.
اثر سوم : امیر المؤمنین (ع) پایه گذاری جامعه ومردم بر حق را از نیازهای حکومت
اسلامی و کارگزاران آن دانسته اند و عذرخواهی کارگزاران در صورت قصور و تقصیر را
وسیله رفع این نیاز مطرح فرموده اند . « تقویم » از قوام یعنی بنیان ریشه گرفته است
و به معنای بنیان گذاری است و « تقویمهم علی الحق » یعنی بنیان گذاری مردم و
جامعه بر حق .
نویسنده در این فراز از نوشتار نمی تواند احساس عمیق خود را نسبت به امام
خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیان گذار نظام جمهوری اسلامی و احیاگر اسلام
ناب محمدی (ص) و جامعه اسلامی ابراز نکند که هر آنچه از مقوله های حکومتی که
تاکنون از منبع سرشار و دریا گونه نهج البلاغه استفاده نموده و برای نهادینه کردن در
حکومت اسلامی فرا روی کارگزاران قرار داده ایم، در سخن و عمل حضرت امام راحل
تجلی یافته است و معظم له از « ب » بسم الله رهبری خویش تا « س» و الناس آن
تمامی دستورات امیرالمؤمنین را مو به مو اجرا نموده است از صفحه ذهن می گذرد
هنگامی که صریحاً درقضیه نخست وزیری بازرگان از ملت عذر خواهی کرد و با این عذر
خواهی خط حق طلبی ملت را تقویت نمود و دائم با شناخت گمان هایی که برای
ملت بوجود می آوردند ، با شیوه شفاف سازی و روشنگری مردم را هدایت می نمدند
. روحش دراعلی علبین عند ملیک مقتدر مأوی گزیند .
8- مهرورزی بر رعایت حقوق متقابل ملت و دولت مبتنی است .
» و اعظم ماافترص سبحانه من تلک الحقوق ( التی افترضها لبعض الناس من علی
بعض ) حق الوالی علی الرعییه و حق الرعیه علی الوالی فریضه فرضها الله سبحانه
لکل علی کل فجعلها نظاماً لالفتهم و عزاً لدینهم «
بزرگترین و مهمترین حقوقی که خداوند میان مردم واجب نموده است ، حق رهبری بر
مردم و حق مردم بر رهبری است . حقوقی که دارای منفعت متقابل است برای هریک
بر دیگری و ای حقوق متقابل را نظام و سامانه ( سیستم ) الفت و همبستگی میان
رهبر و مردم و موجب عزت دین قرار داد . اصول چهارگانه ای که دولت اصول گرا بعنوان
پایه های مدیریت اجرایی کشور قرار داده است یعنی : عدالت گستری ، مهرورزی ،
خدمتگذاری و تحول از عواملی است که الفت و پیوند و همبستگی بین رهبریت نظام
و مردم را تحقق می بخشد مراد از رهبریت نظام ، شخص رهبر و کارگزاران حکومتی
امور آنها را تدبیر می کند . شایان توجه است که مهرورزی متقابل ملت و حکومت یکی
از پایه های الفت و همبستگی ملی و دینی است . یعنی همانگونه که دولت باید به
مردم مهرورزی کند ، مردم نیز باید به دولت مهرورزی نماید و دراینصورت است که الفت
و همبستگی میان دولت و مردم بوجود می آید . ان شاءالله در پایان به وظایف مردم در
برابر رهبری اصول چهارگانه دولت خواهیم پرداخت .
امیرالمؤمنین علی (ع) تحقق الفت و مهرورزی متقابل بین مردم و دولت را در چارچوب
نظام و سامانه حقوق متقابل مردم و دولت دانسته اند و در اینصورت است که
مهرورزی به الفت وهمبستگی باید از بین مردم و دولت منجر می شود .
9- غرور زدگی آفت ، مهرورزی
امام علی (ع) در فراز اول نامه 50 خطاب به فرماندهان خود می فرماید :
» اما بعد فان حقاً علی الوالی آلا ییغیره علی رعیته فضل ناله و لاطول خص به أن ما
قسم الله له من نعمه دنوا من عباده و عطفاً علی اخوانه
بر رهبر و دولت اسلامی واجب است که برتری که به آن دست یافته است و فضیلتی
که به او اختصاص یافته ، موجب طغیان نسبت به حقوق مردم نشود بلکه آن فضائل را
نعمتهایی مقدر شده از جانب خداوند می باشد که باید موجب نزدیک شدن به بندگان
خدا و محبت و مهربانی نسبت به برادران دینی شود .
امام كاظم (ع)عليه السلام مي فرمايد :
مهرورزي و دوستي با مردم ، نصف عقل است .
از آنجا كه امام كاظم (ع) در يكي از سخت ترين دورانهاي مبارزه و دشوارترين اوقات
تقيه و پنهانكاري مي زيسته است، ثبت ماجراها و داستانهاي ايشان و گذر از حصار
ممنوعيتهاي رژيم حاكم و رسيدن به نسلهاي بعدي در حد خود يك معجزه به حساب
مي آيد. بر ماست كه بر اين داستانهائي كه به دست ما رسيده استدلال كنيم اگر چه
مي دانيم آنچه به دست ما رسيده قطره اي از معجزات و داستانهاي شگفت انگيز آن حضرت مي باشد.
مهرورزی به بندگان خدادرکلام مولاعلی(ع)» و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم
دلت را با مهربانی و محبت و لطف واحسان نسب به مردم بپوشان
اشعار به معنای پوشیدن و شعار به معنی زیر پیراهن است و کنایه ازاین است که
رحمت و محبت و لطف تو نسبت به مردم ظاهری و بر اساس منافع وماصالح نباشد
بلکه باید قلبی باشد و همه جان تو آکنده از مهربانی ومحبت و لطف نسبت به آنها
باشد و نگذاری در دل تو ذره ای خشونت ، بغض و یا بی لطفی نسبت به آنها وجود
داشته باشد
»و لاتکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم صنفان : اما اخ لک فیی الدیین و إما
نظییر لک فی الخلق یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و تؤتی علی ایدیهم فی
العمد والخطاء فأعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب أن یعطیک من عفو و
صحفه فانک فوقهم و والی الامر علیک فوقک و الله فوق من ولاک و قد استقاک امرهم
و ابتلاک بهم و لاتنبصنّ نفسک لحرب الله إنه لاید لک بنقمته و لا غنی بک عفوه و
رحمته و لا تندمنّ علی عفو«
نسبت به مردم مانند یک حیوان درنده حمله ور نشو که خوردن آنها را مغتنم بشماری
زیرا مردم دو گروهند : یک گروه برادران دینی تواند و گروه دوم مخلوقات خدا هستند
که در خلقت نظیر تو که دچار لغزشهایی شده و اسباب بدکاری به آنها رو یآورده و
دانسته وندانسته مرتکب خطا شده اند . بس با بخشش و گذشت خود آنان را عفو
کن همانطور که دوست داری خداوند با بخشش و گذشت خویش تورا بیامرزد زیرا تو
بالادست آنها و ولی امر بالادست و خداوند بالادست و لی امر تو می باشد و اراده
کرده است که کارشان را تو به سامان رسانی و آنان سبب آزمایش تو قرار داده و مبادا
خود را برای جنگ با خداوند آماده سازی که ترا توانایی خشم او نبوده و از بخشش و
مهربانیش بی نیازی نسیتی و هرگز نباید از بخشش و گذشت پشیمان شوی
امام علی (ع) درنامه ای به اشعث فرماندار آذربایجان که پس از جنگ جمل در شعبان
سال ۳۶هجری در شهر کوفه نوشتند ، خطاب فرمودند :
»و إن عملک لیس لک بطمعه ) مطعمه ( و لکنه فی عنقک امانه«
همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نبوده ، بلکه امانتی در گردن تو است .
حضرت علی (ع) براساس اصل « امانت » بودن پست و مقام مالک را بر حذر داشته
است که مردم را به چشم طعمه ای نگاه کند که با درنده خویی بخواهد گوشت تن
آنان ( بیت المال ) تناول کند . حقیقت این است که اگر به مقام به دیده امانت نگاه
نشود موجب درنده خویی می شود و زمینه ستم و ستمگری را فراهم می سازد و لذا
از این دو سخن استفاده می شود که مبنای مهرورزی با بندگان خدا این است که
پست و مقام را یک امانت الهی بدانیم .
امام علی (ع) در نامه به مالک اشتر می فرماید :
» و اعلم) انه لیس شیء بأدعی الی حسن ظن راع برعیته من احسانه الیهم و
تخفیفه الؤونات علیهم و ترک استکراهه ایا هم علی مالیس له قبلهم فلیکن فی ذلک
امر یجتمع لک به حسن الظن برعیتک فان حسن الظن یقطع عنک نصباً طویلاً
بدان مالک ! هیچ وسیله ای برای خوش بین شدن کارگزاران نسبت ببه مردم کارآمدتر
از احسان نسبت به آنها و سبک کردن فشارهای زندگی از آنها و تحمیل نکردن آنچه را
که در حد توان مردم نسبت ، وجود ندارد . بنابراین برای موارد مذکور چنان تدبیر کن تا
اسباب خوشبینی نسبت به مردم برای تو فراهم شود زیرا خوشبینی نسبت به مردم
رنج طولانی مشکلات را از تو بر می دارد .
خوشبینی نسبت به مردم اساس تکیه به اراده الهی مردمی
امام علی (ع) دراین نامه سه مصداق از مهرورزی را بیان فرموده است :
1- احسان
2- سبک کردن فشارهای زندگی از دوش مردم
3- تحمیل نکردن آنچه که در حد توان مردم نیست
سپس حضرت نتیجه مهرورزی را در مصادیق سه گاه خوشبینی نسبت به مردم مطرح کرده اند.
حقیقت این است که حکومتهای سلطه پذیر در طول تاریخ استعمار ، باید بدبینی
نسبت به نقش وتوانمندی مردم در مقابله با دشمنان ، دست تسلیم در برابر دشنان
بلند کرده اند و با تکیه به آنها دچار خود فروختگی و خیانت به ملت شده اند . این
مطلب دردوران قاجار و پهلوی بخوبی مشهود می باشد و تاریخ سلسله این دوخاندان
آکنده از خیانتها و ذلتها می باشد .
عوامل اصلی این بد بینی درست نقطه مقابل عوامل سه گانه ای است که حضرت
امیر)ع) برای خوشبینی کارگزاران به مردم بیان شده است یعنی : ظلم ، سنگین
کردن فشارهای ناشی از حیف ومیل بیت المال بر مردم وتحمیل کردن خواسته های
استعماری دشمنان بر مردم بواسطه استبداد آن عوامل موجب به حاشیه رانده شدن
مردم از حیطه قدرت و اقتدار حکومتهای سلططه پذیر شده و نگرش تحقیر آمیز آنها
نسبت به مردم درمجموع بدبینی نسبت قدرت مردمی رابرای آنها بهمراه آورده و آنان
با تکیه به نبردهای نظامی و قدرت اطلاعاتی و قدرت دشمنان به حیات ننگین حاکمیت
خویش ادامه داده اند .
و اما حکومت دینی با مهرورزی بواسطه عوامل سه گانه مذکور به قدرت وتوان مردم
خوشبین می شود زیرا با مهرورزی ، مردم به صحنه قدرت ، اقتدار نظام وارد می شوند
وتوان عظیم و شگفت انگیز اراده مردم آشکار می شود و بدین ترتیب ، کارگزاران به
مردم و توان آنها خوشبین شده و بجای تکیه بر دشمنان به ارادة الهی مردم تکیه می کنند .
بر این اساس یکی از دستاوردهای مهم نظام اسلامی ، ظهور و بروز قدرت ارادة مردم
است بنحوی که مقام معظم رهبری در موضع گیری در برابر توطئه هسته ای استکبار
جهانی فرمودند که ما بدنبال ساخت بمب اتمی نیستیم و بمب اتمی ما اراده مردم
است . امروز تنها قدرتی که میتواند برقدرت هسته ای استکبار جهانی غلبه پیدا نماید
، قدرت مردم است ، قدرتی که در چارچوب تئوری مردم سالاری دینی تحقق می یابد
و این همان قدرتی است که 26 سال است که نظام جمهوری اسلامی را در برابر
تمامی توطئه های استکباری و صهیونیستی حفظ نموده و سیر رشد و پیشرفت را
برای ایران اسلامی تضمین کرده است . حقیقت این است که هیچ قدرتی توان مقابله
با اراده مردمی را ندارد که با تکیه بر خداوند امدادهای غیبی او و با فرهنگ شهادت
به خود آگاهی وخود باوری رسیده است .
امام علی (ع) در نامه به مالک اشتر می فرماید :
همانا برترین چشم روشنی کارگزاران بر پایی عدالت در شهرها و ظهور محبت آنها
نسبت به مردم است و این محبت و مهرورزی ظهور پیدا نمی کند مگر بواسطه
سلامت و پاکی کارگزاران
سپس حقوق فراوان به آنها عطا کن زیرا حقوق فراوان موجب توانایی آنها در اصلاح
خویشتن می گردد و موجب بی نیازی از دست درازی به اموال بیت المال می شود
واتمام حجتی است بر آنان در صورت مخالفت امر تو و یا خیانت در امانت . سپس رفتار
کارمندان را مورد بررسی قرار ده و بازرسانی را بر آنان بگمار از اهل صدق و وفاداری
زیرا بازرسی پنهانی سبب امانتداری ومهربانی آنان با مردم می شود .
بر حذر باش از اینکه نسبت به احسان به مردم بر آنها منت بگذاری و یا نسبت به کار
خویش برای مردم بزرگ نمایی کند یا وعده ای به مردم بدهی و خلف وعده کنی زیرا
منت گذاری احسان را باطل و بزرگ نمایی نور حق را خاموش می سازد و خلف وعده
موجب خشم خداوند و مردم می شود ، خداوند فرموده است : دشمنی بزرگ نزد
خداوند آن که بگوئید چیزی را که عمل نمی کنید .
احسان از مصادیق مهم مهرورزی نسبت به مردم است و آسیب آن منت گذاری است
که موجب می شود که تأثیر احسان که ایجاد محبت در دلهاست از بین برود .
نقش محبت در جهان ارواح
وقتى علنى بودن همه شئون زندگى در جهان ارواح قانون نخست و اساسى حیات اجتماعى
آنجا باشد ، توافق روحى هم طبعاً قانون دوم آن جهان محسوب مىشود و محبّت و دوست
داشتن قانون سوم ، حتى ارواح محبّت را از حیث اثر و عمل ، بزرگترین و والاترین قانون حیات
اجتماعى معرفى كردهاند .
محبتى كه ارواح پیشرفته از آن سخن مىگویند ، رشددهنده و مثبت مىباشد كه از قلب
انسان برانگیخته مىشود نه از زبانش .
محبتى است كه وجدان آدمى به خوبى درك مىكند و مىبیند كه نور و حرارت آن مانند
خورشید به همه انسانها و همه مكانها مىتابد و با نیكى و راستى و دل سوزى عمل
مىكند .
همین محبّت است كه انسان را مىسازد و براى حیات آدمى هدف و غرض نشان مىدهد و
به همت او كرامت و ارزش مىبخشد ، زیرا محبّت مثبت ، رشددهنده همه سعادتها و
اساس اعتماد و زیربناى تواضع و امانت و حكمت و عدالت است و به همه ، تهذیب اخلاق و
از خودگذشتگى هدیه مىكند .وقتى علنى بودن همه شئون زندگى در جهان ارواح قانون نخست و
اساسى حیات اجتماعى آنجا باشد ، توافق روحى هم طبعاً قانون دوم آن جهان محسوب مىشود و
محبّت و دوست داشتن قانون سوم ، حتى ارواح محبّت را از حیث اثر و عمل ، بزرگترین و والاترین
قانون حیات اجتماعى معرفى كردهاند .
محبتى كه ارواح پیشرفته از آن سخن مىگویند ، رشددهنده و مثبت مىباشد كه از قلب انسان
برانگیخته مىشود نه از زبانش .
محبتى است كه وجدان آدمى به خوبى درك مىكند و مىبیند كه نور و حرارت آن مانند خورشید به
همه انسانها و همه مكانها مىتابد و با نیكى و راستى و دل سوزى عمل مىكند .
همین محبّت است كه انسان را مىسازد و براى حیات آدمى هدف و غرض نشان مىدهد و به همت
او كرامت و ارزش مىبخشد ، زیرا محبّت مثبت ، رشددهنده همه سعادتها و اساس اعتماد و زیربناى
تواضع و امانت و حكمت و عدالت است و به همه ، تهذیب اخلاق و از خودگذشتگى هدیه مىكند .
بنابراین محبّت ، اصل همه تمدنها و پیشرفتهاست و بدون وجود محبّت ، اضطراب و
پریشانى جاى آرامش و سعادت را مىگیرد ، درنتیجه ، برخوردها جاى ایثار و حماقتها جاى
حكمت را اشغال مىكند و تعدّى و زورگویى ، جانشین عدالت ، و شهوت ، جایگزین عاطفه
مىگردد ، همان طورى كه بدون وجود محبّت ، در عوض الهام ، شك و وسواس به آدمى
غلبه مىكند.
محبّت ، یگانه راه شناخت حقایق است كه آدمى را به كشف عجایب و زیبایىهاى آسمانى
از راه قلب كمك مىكند ، زیرا وقتى كه انسان در سایه محبّت متوجه شد كه چگونه با رأفت
و دل سوزى از آتش غرور و خشم نجات یابد و هنگامى كه پرتو احسان را شناخت ، آن وقت
مىتواند آن را بدون توجه به حاجت و یا شهوت و یا ریا انجام دهد .
همین محبّت به موقعِ خود ، یگانه منبع هوش و ذكاوت انسان است چون بدون محبّت ، روح
آدمى و فكرش به سوى تاریكى ، خودخواهى و غرور كشانده مىشود ، چه بسا مردان
بزرگى هستند كه حسد ، آنان را داخل آتش هلاككننده مىاندازد و چه بسا انسانهاى
عادى ولى شریفى هستند كه محبّت ، آنان را به سوى نور مىكشاند و براى آنان قدرتى به
وجود مىآورد كه دانش دانشمندان از كسب آن مقام عاجز است .
محبّت ، یگانه نیرویى است كه جباران قدرتمند را مىترساند و همین محبّت است كه اثبات
مىكند جهان هستى غیر از جهان مادى است كه تا حدى محكوم قدرت و خواست ما
انسانهاست ، در حالى كه جهان هستى واقعى محكوم یك قدرت بالاتر از اراده مىباشد كه
خیر و نیكى و حیات را مجسم مىكند و مانع از این مىشود كه ماده با همه استحكامى كه
دارد به وى حكومت كند .
به همین جهت است كه پاسكال مىگوید :«محبّت ، برتر از ماده و عقل است ، نه از این
جهت كه آدمى را از قید و بند این جهان مادى نجات مىدهد بلكه از این حیث كه شخص را از
قید نفس خود هم آزاد مىنماید و او را با سایر آدمیان مربوط مىسازد . محبّت ، از عقل و
ماده بالاتر است زیرا آدمى را از جهان وجودش نجات داده ، به سوى خدا مىبرد تا متحد
شدن با اقیانوس هستى را تحقق بخشد .»
هنگامى كه ما این حقایق را فهمیدیم آنوقت مىفهمیم كه محبّت مبدأ و اساس همه چیز در
جهان است و اساس معرفت و شناخت خدا و خود انسان نیز مىباشد .
فیلسوف نعیمه درباره محبّت چنین گفته است :«اگر محبّت در میان انسانها نبود ، آدمى
لذت هستى را درك نمىكرد و از ساغر حیات بهرهمند نمىشد ، پس ما به محبّت بدهكاریم
نه تنها به خاطر این كه براى روح ما افقهاى آرامبخش كشف مىكند و ما را آنقدر بالا مىبرد
كه از جاذبه زمان و مكان رها مىسازد كه در آنجا نه غم هست و نه فنا شدن ، نه شك
گمان وجود دارد و نه ترس و خوف بلكه به این جهت به محبّت مدیونیم كه حیات را با
جاودانگى همراه مىسازد .»
محبّت است كه به تو مىفهماند كه تو نسبت به این حیات زمینى به منزله روح در جسد
مىباشى ، آن هم روح كامل و جسد كامل ، این است جهانى كه محبّت درِ آن را به روى ما
باز مىكند و ما را به درون آن مىبرد . حیات نمىتواند مزه محبّت را به بچشاند مگر این كه
ما را به داخل جهان آرامبخش وحدت راهنمایى كند چون وجود ، وحدتی است كه شامل
همه موجودات مىشود و بالاتر از همه نفرتها و تناقضات و اختلافات است و در آنجا حیات به
ما مىگوید : این همان بهشت « معنوى » است كه از ابتداى تأسیس جهان هستى براى
شما آماده شده است ، این بهشتى است كه كلید آن محبّت مىباشد .
روشنایى روح ، منبع همه گذشتهاى جوانمردانه و كریمانه است ، بنابراین محبّت به معناى
واقعى خود به قلب یك انسان خیرخواه نزدیكتر است تا به عقل یك فیلسوف ، حتى محبّت از
هر دوى اینها به قلب مادر نزدیكتر است ، به همین جهت است كه دین اسلام بهشت را
زیر پاى مادران معرفى كرده ، نه زیر قدمهاى علما ، مكتشفین و رهبران ظاهرى
.
براى نابود كردن محبّت عاملى مؤثرتر از كینه و حسد نداریم به همین جهت است كه بالاترین
قدرت در انسان ، قدرت گذشت و عفو مىباشد . فراموش كردن دشمنىها نسبت به
دیگران كوتاهترین راه به سوى آسمانهاست .
براى آگاهى به اهمیت محبّت در تنظیم زندگانى اجتماعى و انفرادى لازم است ما پیامهاى
بعضى از ارواح مترقى را درباره محبّت بیان كنیم ، مثلاً مىبینیم كه روح ژولیا در پیام خود
براى ویلیام سیتد محقق رومى چنین مىگوید :«جهان ما رحمت ، حیات ، زیبایى و بالاتر از
همه آنها محبّت است ، در همه جاى جهان ما زیبایى و پاكیزگى و محبّت حكمفرماست
چون خدا مصدر مهر و محبّت است ، هنگامى كه شما خود را در فضاى محبّت گم مىكنى و
به دیگران مهرورزى مىنمایى ، وجود خود را در اقیانوس وجود خدا پیدا مىكنى .»
براى ما ارواح ، ممكن نیست كه در محبّت و عنایت خدا شك كنیم ، چون ما اكنون در داخل
آن اقیانوس محبّت خداوندى هستیم ، پس محبّت خدا نسبت به همه موجودات ، بزرگترین
حقیقت و بلكه یگانه شىء واقعى در جهان هستى مىباشد ، رنجها و مشقتها منحصر به
زمین شما نیست بلكه در جهان ما هم رنج گناه ، حسد ، كبر ، ستم و زورگویى هست كه
براى هر كدام اینها جهنم و عذاب در كنار جهان ما هست همان طور كه بهشت و نعمتها
هم در طرف دیگر جهان ما وجود دارد .
اگر براى من بازگشت دوباره نزد شما زمینىها ممكن مىشد هیچ آرزویى در آنجا نداشتم
جز این كه به شما بگویم به یكدیگر محبّت كنید چون محبّت به ناموس هستى كمال
مىبخشد ، اگر مىخواهید به خدا نزدیك شوید ، محبّت كنید ؛ محبّت شما را قادر به نزدیك
شدن به خدا مىكند ، محبّت بزرگترین صفت خداست و خدا در محبّت تجلى مىكند ، اگر
مىخواهید در جوار خدا باشید ، محبّت كنید ؛ اگر مىخواهید در آسمان باشید ، محبّت كنید
زیرا اختلاف زیاد آسمان با زمین و دوزخ در این است كه همه موجودات آسمانى به هم
محبّت دارند و از اعماق وجودشان به یكدیگر محبّت مىكنند ، پس دوست بدارید و محبّت
كنید ، این اولین و آخرین سخن من است .
محبّت نیرویى است كه سعادت و كمال حیات به سوى آن جلب مىشود ، بر انسانهاى
روى زمین لازم است كه یاد بگیرند ، چگونه از این نیروى ابداعكننده و سازنده استفاده كنند ،
متأسفانه آدمى به واسطه نادانى ، این نیروى داخلى و درونى را در میان شهوتها و
خواستههاى بىموردش نابود مىكند ، كم كم شهوت و خشم و حسد و نفرت جاى آن
نیروى الهامى را مىگیرد و آن آتش مقدس را خاموش مىكند »
سلام کردن
در فرهنگ سخنان پیامبر رحمت، با نگاهی دیگر به برخی از گفتارهای آن حضرت، با آثار و
پیامدهای مثبت سلام آشنا می شویم. پیامبر خدا (ص) درباره نقش گسترده سلام در ایجاد
دوستی و الفت عمومی می فرماید : «سلام را آشكار كنید تا دوستی و محبت در میان شما
استوار گردد.» و «سلام را آشكار كنید تا در پرتوی آن به سلامتی دست یابید».
رمز این گفتار پیامبر از سخن دیگرش به دست می آید كه می فرماید:«سلام نامی از
نامهای خداوند است كه آن را در زمین نهاده است. پس سلام را در میان خودتان
بگسترانید.» این سخن رسول گرامی به آیه 22 از سوره حشر اشاره دارد كه سلام در این
آیه، یكی از نامهای خداوند معرفی شده است.
در گفتاری دیگر، پیامبر اكرم (ص) حسادت و دشمنی را عامل دین زدایی معرفی فرموده و راه
ورود به بهشت را ایمان و شرط ایمان را دوستی همگانی و فراگیر دانسته است و آنگاه
راهكار دوستی ومحبت ورزیدن به هم دیگر را گسترش سلام در میان افراد جامعه معرفی
كرده است.
آمرزش و مغفرت الهی، موهبتی است كه نصیب هر كس نمی شود؛ زیرا آمرزش خداوند
آنجا محقق می شود كه بنده با اعمال خویش رضایت حق تعالی را به دست آورده باشد.
یكی دیگر از آثار و فواید سلام در گفتار نبوی این است كه می فرماید: «از جمله لوازم
آمرزش، ادای سلام و نیكی كلام است.»
سخن پایانی در این بخش اینكه هر چند سلام خود پیام آور دوستی و محبت و امنیت
است، اگر همراه با گشاده رویی و برخورد محبت آمیز و آمیخته به عاطفه باشد، از فضیلت
بیشتری برخوردار است تا آنجا كه چنین سلامی، صدقه به شمار می آید. به این گفتار پیامبر
بنگریم كه فرموده است: «سلام كردن به مردم با گشاده رویی صدقه است».
ولايت
به هم پیوستگى مردم و حاكمان ولایت، معناى عجیبى است. اصل معناى ولایت، عبارت از
نزدیك بودن دو چیز با یكدیگر است. فرض بفرمایید وقتى كه دو ریسمان محكم به هم تابیده
مىشوند و جدا كردن آنها از یكدیگر بهآسانى ممكن نیست، آن را در عربى «ولایت»
مىگویند. ولایت، یعنى اتصال و ارتباط و قرب دو چیز به صورت مماس و مستحكم با یكدیگر.
همهى معانىاى كه براى «ولایت» در لغت ذكر شده است – معناى محبت، معناى قیومیت و
بقیهى معانى، كه هفت هشت معنا در زبان عربى هست – از این جهت است كه در هر كدام
از اینها، به نوعى این قرب و نزدیكى بین دو طرف ولایت وجود دارد. مثلاً «ولایت» به معناى
محبت است؛ چون محب و محبوب با یكدیگر یك ارتباط و اتصال معند.
به هم پیوستگى مردم و حاكمان ولایت، معناى عجیبى است. اصل معناى ولایت، عبارت از
نزدیك بودن دو چیز با یكدیگر است. فرض بفرمایید وقتى كه دو ریسمان محكم به هم تابیده
مىشوند و جدا كردن آنها از یكدیگر بهآسانى ممكن نیست، آن را در عربى «ولایت»
مىگویند. ولایت، یعنى اتصال و ارتباط و قرب دو چیز به صورت مماس و مستحكم با یكدیگر.
همهى معانىاى كه براى «ولایت» در لغت ذكر شده است – معناى محبت، معناى قیومیت و
بقیهى معانى، كه هفت هشت معنا در زبان عربى هست – از این جهت است كه در هر كدام
از اینها، به نوعى این قرب و نزدیكى بین دو طرف ولایت وجود دارد. مثلاً «ولایت» به معناى
محبت است؛ چون محب و محبوب با یكدیگر یك ارتباط و اتصال معند.
معناى ولایت چیست؟
معناى آن، این است كه در نظام سیاسى اسلام، آن كسى كه در رأس قدرت قرار دارد و آن
كسانى كه قدرت حكومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتصال و پیوستگى جدایىناپذیرى
از هم دارند. این، معناى این قضیه است. این، فلسفهى سیاسى اسلام را در مسألهى
حكومت براى ما معنا مىكند. هر حكومتى كه اینطور نباشد، ولایت نیست؛ یعنى حاكمیتى
كه اسلام پیشبینى كرده است، نیست. اگر فرض كنیم در رأس قدرت، كسانى باشند كه با
مردم ارتباطى نداشته باشند، این ولایت نیست؛ اگر كسانى باشند كه رابطهى آنها با مردم،
رابطهى ترس و رعب و خوف باشد – نه رابطهى محبت و التیام و پیوستگى – این ولایت
نیست؛ اگر كسانى با كودتا بر سر كار بیایند، این ولایت نیست؛ اگر كسى با وراثت و
جانشینى نَسَبى – منهاى فضائل و كیفیات حقیقى كه در حكومت شرط است – در رأس كار
قرار بگیرد، این ولایت نیست. ولایت، آن وقتى است كه ارتباط والى یا ولى با مردمىكه ولایت
بر آنهاست، یك ارتباط نزدیك، صمیمانه، محبتآمیز و همانطورى كه در مورد خود پیامبر وجود
دارد – یعنى : از خود آنها كسى را مبعوث كرده است – باشد؛ یعنى از خود مردم كسى باشد
كه عهدهدار مسألهى ولایت و حكومت باشد. اساس كار در حاكمیت اسلام این است.
پس، علاوه بر آن معانىِ حقیقىاى كه وجود دارد، حكومت در اسلام، حكومت ولایى است و
ولایت یعنى حكومت، كه با این تعبیر لطیف و متناسب با شخصیت و شرافت انسان بیان
شده است. در اسلام، چون افراد جامعه و افراد انسان، در حساب سیاسى اسلام به
حساب مىآیند، در واقع همه چیز مردمند. مردم هستند كه شخصیت و خواست و مصالح و
همه چیز آنها، در نظام سیاسى اسلام به حساب مىآید. آن وقت، ولایت الهى با چنین
حضورى از مردم معنا مىدهد. حقیقت ولایت الهى این است: ارتباط با مردم.لذا شما
مىبینید امیرالمؤمنین كه مظهر ولایت اسلام و مصداق كامل ولىاى است كه براى مردم
مشخص شده است، در هیچ برههاى، از این حالت ارتباط و اتصال و انسجام با مردم خالى
نبوده است. نه در دورانى كه او را عملاً از حكومت كنار گذاشتند و مردم را از او به عنوان
ارتباط حكومتى جدا كردند؛ یعنى عملاً حكومت را از او گرفتند؛ ولایت و حكومت و فرماندهى و
حكمرانىاى كه در اسلام از آن به «ولایت» تعبیر مىشود و حق او بود، از او سلب كردند –
البته ولایت معنوى، آن چیزى كه در امامت تشیع فرض شده است و وجود دارد؛ در هر حال
هست و بسته به ولایت ظاهرى نیست – و نه در دورههاى دیگر، از ارتباط و اتصال با مردم
خالى نبوده است. در همان وقت هم امیرالمؤمنین یكى از آحاد ملت و جزو مردم است؛
منزوى و منعزل و كنارهجوى از مردم نیست. آن وقتى هم كه به حكومت مىرسد، یك حاكم
به تمام معنا مردمى است.
درس مهم دیگرى كه وجود دارد، این است كه حكومت آیندهى حضرت مهدى موعود
(ارواحنافداه)، یك حكومت مردمى به تمام معناست. مردمى یعنى چه؟ یعنى متكى به
ایمانها و ارادهها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنیا را پر از عدل و داد نمىكند. امام
زمان از آحاد مؤمن مردم و با تكیه به آنهاست كه بناى عدل الهى را در سرتاسر عالم استقرار
مىبخشد و یك حكومت صددرصد مردمى تشكیل مىدهد؛ اما این حكومت مردمى با
حكومتهاى مدعى مردمى بودن و دموكراسى در دنیاى امروز، از زمین تا آسمان تفاوت دارد
. آنچه در دنیاى امروز اسم دموكراسى و مردمسالارى را روى آن گذاشتهاند، همان
دیكتاتورىهاى قدیمى است كه لباس جدید بر تن كرده است؛ یعنى دیكتاتورى گروهها. اگر
رقابت هم وجود دارد، رقابت بین گروههاست و مردم در این میان هیچكارهاند. … مردمسالارى
امام زمان – یعنى مردمسالارى دینى – با این روش، بكلى متفاوت است
اسلام دين شادي ؛نشاط ؛تحرک
در اسلام دستوراتی است که از آنها بوی شادمانگی استشمام می شود و عمل کردن به
این دستورات باعث تحرک و نشاط آور است و سرور و شادی باعث می شود انسان تحرک
بیشتری از خود نشان دهد وفعالیت بیشتری کند وکارهایش را به نحواحسن انجام دهد
حالااین کار فعالیت بدنی باشد یا روحی وفکری .
وهمچنین دراسلام اعیاد بسیاری است مثل عید فطر و عید قربان و عید غدیر و همچنین
روزهای تولد امامان (علیه السلام ) که در این روزها توصیه به دید وبازدید و در بعضی آنها نماز
وغیره شده است که همگی نشانه شادی و جشن و سرور است واینکه اسلام موافق
جشن و سرور است .
واین دید وباز دید اقوام و فامیل و همسایه و همچنین توجه به همسایه وحق او باعث
احساس محبت و شادی در انسان و تأثیر این شادی بر جامعه که همه در زندگی کردن در
جامعه ای شاد و پر از محبت احساس خوشحالی وخوشبختی می کنند.
کمک به مسکین (انفاق ) :
و طعامشان را به سبب دوستی خدا به مسکین و یتیم و اسیر می دهند وبرای رضای خدا و
خداوند در روز قیامت ، روز حساب از آنها استقبال می کند در حالیکه شادمانند و مسرورند .
انسان اگر خود را در غم دیگران ومشکلات آنها شریک کند در واقع این غم، پایان آن شادی
وعین شادمانگی است چرا که او خود محبت را گسترش داده و چه چیز شیرین تر از محبت.
و با محبت است که زندگی انسان و دنیای او تبدیل به بهشتی می شود که هر روز تازه تر و
شاداب تر و نو به نو تر از دیروز است ونفس کشیدن در چنین جامعه و بهتر بگویم بهشتی
کمال شادمانی است.
منابع کتاب در اینترنت
1-وسائل الشیعه
2- مستدرک الوسائل
3-خصال
4- الکافی
5- بحارالانوار
6- نظام حقوق زن در اسلام، مطهری، مرتضی
7- بحارالانوار
8- بحارالانوار
9- غررالحکم
10- بحارالانوار
11- رفتارشناسی امام علی (ع)، شرفخانی، احمد
12- نماز و اخلاق دانشجویی، حیدری تفرشی، غلامحسین
13- اخلاق اسلامی، آیت الله مشکینی
14- نظریه ی اخلاق اسلامی، ابوالاعلی مودودی، ترجمه ی سید غلامر ضا سعیدی
مهرورزی ویژگی اصلی جامعه اسلامی
براى عالمين رحمت بود. آن قدر دلش براى آدمها مى سوخت كه نزديك بود خودش را به
خاطر مردم بكُشد. ائمه ما (ع) هم همين طور بودند. حضرت زهراى اطهر (س) مجسمه
مهرورزى، عشق به ناس و مردم است و الان هم امام زمان و حضرت حجة بن الحسن
العسكرى (ع) نماد عشق به مردم است. اصلاً مگر مى شود بدون مهر به يكديگر به آن نقطه
رسيد. به فرض اينكه ما به نقطه اى رسيديم كه همه جاده هايمان اتوبان چهارخطه شد، همه
شهرهايمان فرودگاه داشت، در همه خانه ها آسانسور و سيستمهاى صوتى و تصويرى
پيشرفته بود و اصلاً به جايى رسيديم كه آدمها يك شاسى مى زدند طى الارض مى كردند.
از اينجا يك شاسى مى زد، با يك چشم به هم زدنى در مشهد، كرمان، شيراز و اهواز بود.
قطارها، متروها، اتوبوسها و آخرين و پيشرفته ترين فناوريها در اختيار ملت ما بود، اما دلهاى
مردم از هم جدا بود، آيا آن محيط با جهنم تفاوتى داشت؟ حتماً تفاوتى نداشت. پس برنامه
هايى كه ما تنظيم مى كنيم، حتماً بايد در متن و بطنش نزديك كردن و علاقه مند كردن دلهاى
مردم به هم باشد. اتفاقاً آثار وضعى فراوانى هم براى ما دارد. اگر مردم همديگر را دوست
داشته باشند، اجحافها، تقلبها و بعضى كارهاى سطح پايين انجام نمى شود. سسيتها، كم
گذاشتنها و خلاف قانون انجام دادنها صورت نمى گيرد. مگر پدر يا مادرى براى بچه شان كم
مى گذارند؟ نمى گذارد. دوستش دارند…«
مهرورزی پایه فعالیتهای اجتماعی »…
ما يك خانواده بزرگيم. يك ملتيم. ما با بعضى از اين مدعيان فرق مى كنيم كه از اين طرف و آن
طرف دنيا يك عده دور هم جمع شده اند، بوميها را يا كشته اند يا اسير كرده اند يا مغلوب
كرده اند و چيزى درست كرده اند و اسمش را كشور گذاشته اند. ما فرق مى كنيم. ما يك
ملتيم؛ يعنى همه وجودمان در هم تنيده است. دين، آيين، رسوم، شادى، غم و اهدافمان،
همه اش به هم گره خورده است. ما يك تن واحديم و يك ملتيم و طبيعى است كه بايد
همديگر را دوست داشته باشيم. اصلاً اين عشق به يكديگر پايه هر نوع فعاليت اجتماعى
است. اگر ما به بقيه علاقه نداشته باشيم و عشقى وجود نداشته باشد، براى چه بايد الان
بياييد اينجا بنشينند. براى چه؟ به قول آقاى شكريه چرا بايد افتخارى بياييم وقت، جان و
مالمان را بگذاريم؟ براى اينكه همديگر را دوست داريم. بايد دوست داشته باشيم. فضاى
جامعه ما بايد به گونه اى باشد كه همه همديگر را دوست داشته باشيم. اگر همه همديگر را
دوست داشته باشيم، ديگر بسيارى از بدبينيها، اجحافها و ظلمها از بين مى رود. آدم به
كسى كه دوست دارد ديگر نمى كند. اينكه مى بينيد بعضيها تلاش مى كنند زمين را به
آسمان بدوزند، بالاخره با كلكى چيزى را به جيب خودشان بياورند، اگر يك لحظه فكر كنند اين
چيزى را كه مى آورند، مال بقيه است، بقيه را هم او دوست دارد، با پارتى بازى و كلك در يك
جايى مى خواهد يك چيزى را ببرد، و به سمت خودش ببرد، حتماً اين كار را نمى كند. پايه
اش اين است كه ما همه همديگر را دوست داشته باشيم. اين دستور خدا و پيامبر خداست.
اين تعليمات اهل بيت (ع) است. تا جايى كه شما مى بينيد، آن قدر دوست دارند كه
دشمنانشان را هم دعا مى كنند. خيلى عجيب است. پيامبر چقدر انسانها را دوست دارد؛
رحمة للعالمين. عزيزترين كس او كه عمويش حضرت حمزه است، در جنگ احد جگرش را مثله
كردند، بعد همان كسى كه اين كار را كرده، شهادتين را مى گويد، مى گويد بسيار خوب، برو
جايى كه من تو را نبينم؛ در صورتى كه بين آدمهاى معمولى كمترين مجازات او اين بود كه
شبيه آن كار را به سرش بياورد. بسيار خوب اين قدر رئوف است كه مى نشيند براى امتش،
حتى آنهايى كه بعداً مى آيند، استغفار و طلب آمرزش مى كند. از خدا پيروزى، سهولت و
آرامش مى طلبد. ما پيرو آن نبى هستيم. بايد همديگر را دوست داشته باشيم. اين را دائماً
به خودمان تلقين كنيم، ابراز كنيم و عمل كنيم…«
جایگاه محبت و مهر ورزی در اسلام
گرچه استفاده از قدرت، ميتواند ما را به هدف برساند، ولي بهرهگيرياز «محبت» و «عشق» و
ايجاد جاذبه و کشش قلبي، اهرمي قويتر است وانگيزههاي ماندگارتري ايجاد ميکند. در روايات نيز
آمده است: «محبت ودوست داشتن برتر از ترس و بيم است.
نوع رابطه ما با اهل السلام، بر چه مبنايي است و بر چه مبنايي بايدباشد؟
آيا مثل رابطه ملت و حاکم و مردم و رهبر است؟
يا رابطه علمي ميان شاگرد و استاد؟
يا رابطه «محبت» و «مودت» و پيوند قلبي و دروني است، که همکارسازتر، و هم بادوامتر و
ريشهدارتر است؟
خللپذير بود هر بنا که ميبيني مگر بناي محبت که خالي از خلل است.
قرآن کريم روي اين رابطه تاکيد دارد و «مودت السلام» را اجررسالت پيامبرصلي الله عليه وآله معرفي ميکند:
قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي
بگو: من بر انجام رسالت، از شما مزدي نميخواهم، مگر دوستي ومحبت درباره نزديکانم.
در روايات متعددي «مودة في القربي» به محبت و مودت اهل بيت وخاندان پيامبر تفسير شده است.
بالاترين محبت هم محبتي است که خدابه آن سفارش کرده باشد و صاحبان اين محبت را نيز
دوستبدارد.
در روايات هم، مودت و ولايت، به عنوان يک «فرض الهي» و ملاکقبول اعمال و عبادات به حساب آمده است
تولاي شما فرض خداي است قبول و رد آن مرز جدايي است
هر آن کس را که در دين رسول است ولايت، مهر و امضاي قبول است
ديانتبي شما کامل نگردد بجز با عشقتان دل، دل نگردد (5)
اهل سنت هم طبق احاديثشان اين نکته را قبول دارند و در شعرشافعي چنين آمده است:
يا اهل رسول الله حبکم فرض من الله في القرآن انزله
کفاکم من عظيم القدر انکم من لم يصل عليکم لا صلاة له (6)
اي خاندان پيامبر خدا! حب شما فريضهاي استخدايي که خداوند درقرآن آورده است، براي افتخار
بزرگ شما همين بس که هر کس (در نماز)بر شما صلوات و درود نفرستد، نمازش درست نيست و نماز ندارد.
از آنجا که اين پيوند دروني، هم بيمه کننده دوستدار اهل در مقابلانحرافها و لغزشهاست، هم هدايتگر
امتبه سرچشمه زلال دين است،رسول خداصلي الله عليه وآله فرموده است که مردم را دوستدار اهل
بار آوريد و برمبناي اين محبت، تربيت کنيد:
«ادبوا اولادکم علي حبي و حب اهل بيتي والقرآن
فرزندانتان را با محبت من و محبتخاندان من و محبت قرآن تربيت وتاديب کنيد.
امام صادقعليه السلام نيز فرموده است:
«رحم الله عبدا حببنا الي الناس ولم يبغضنا اليهم
خدا رحمت کند کسي را که ما را محبوب مردم سازد و ما را در نظر مردممبغوض و منفور نسازد.
نيز از سخنان آن حضرت در توصيه به مسلمانان است:
«احبونا الي الناس و لا تبغضونا اليهم، جروا الينا کل مودةوادفعوا عنا کل قبيح
ما را در نظر مردم محبوب سازيد و در نظرشان ما را منفور نگردانيد، هرمودت و دوستي را به
طرف ما بکشيد و هر زشتي را از ما دور سازيد.
هر چه محبت و دلباختگي و ارتباط قلبي بيشتر باشد، تبعيت وهمرنگي و همراهي و همدلي هم بيشتر
خواهد شد. نقش عشق و محبتدر ايجاد همساني و همفکري و همراهي و همسويي بسيار عظيم است
ومردم پيوسته از چهرههاي محبوبشان الگو و سرمشق ميگيرند. ايمانعاطفي به رهبري حتي در
اطاعتسياسي و اجتماعي هم تاثير میگذارد وزمینهساز تبعیتی عاشقانه میشود، نه صرفا تشکیلاتی
و رسمی.
از این رو، ارتباط شیعه با اهل بیت را علاوه بر جنبههای اعتقادی برمبنای علمی و احادیث و منابع
دینی، باید عاطفی و روحی و احساسی قرارداد و «آگاهی عقلی» را با «عاطفه قلبی» در هم آمیخت و
عقل و عشق رابا هم پیوند زد. همچنانکه در آموزش هم، اگر معلم، بیش از رابطه علمی،رابطه قلبی
و زمزمه محبت و مودت باشد «جمعه به مکتب آورد طفلگریزپای را»، در ارتباطهای ولایی با ائمه
نیز دل، قلمرو فرمانروایی آنانمیگردد.
در این صورت، میان «شناخت»، «عشق» و «پیروی»، رابطهایمستحکم پدید میآید و «معرفت»،
محبت میآورد و محبت، «ولایت وتبعیت». در حدیثی رسول اکرمصلی الله علیه وآله به این سه
عنصر و نقش آن در سعادتانسان اشاره فرموده است:
«معرفة آل محمد برائة منالنار و حب آل محمد جواز علیالصراط والولایة لآل محمد امان من
العذاب.
معرفت و شناخت آل محمد، برائت و نجات از دوزخ است و «محبت» آلمحمد، جواز عبور از
صراط است و «ولایت» نسبتبه آل محمد، امان ازعذاب است.
این رابطه را میتوان چنین ترسیم کرد:
معرفت محبت اطاعت.
در حدیث امام صادقعلیه السلام نیز آمده است:
الحب فرع المعرفة
محبت، فرع و شاخه شناخت است.
در سیره پیامبر اکرم نیز آمده است که هر کس با او از روی معرفت وشناخت، رفاقت و نشست و
برخاست میکرد، محبت او در دلش میافتاد
این نشاندهنده تاثیر معرفت در پیدایش محبت است.
ایجاد محبت و عشق را باید از مراحل ساده و بسیط و عاطفی شروعکرد و در مراحل بعدی با
بصیرت و ناخت بیشتر، آن را تعمیق داد، تا آنجاکه «حب»، جزء سرشت انسان گردد و
جزء دین یکمسلمان و شیعه درآید،
امام صادقعلیه السلام فرمود: آیا دین جز محبت است؟ و امام باقر علیه السلام فرمود:
الدین هوالحب والحب هو الدین
دین همان محبت است و محبت همان دین است.
روشن است که محبت راستین به عمل و تبعیت هم میانجامد و ازعصیان و تخلف دور میسازد
برای این کار، باید زمینههای روحی و آمادگیهای قبلی افراد را در نظرگرفت، وگرنه محبت اهل
بیتبه دلهای غیر مستعد و غیر آمادهنمیچسبد، آنچنان که کاشی به دیوار کاهگلی نمیچسبد. گاهی هم
بایدموانع را زدود، همچنانکه در لحیمکاری، ابتدا با سنباده و مواد دیگر،چربیها، آلودگیها و جرمها را
از محل میزدایند، تا لحیم، بچسبد و جوشبخورد.