مقدمه:
در دنیای امروز پیشرفت صنعت به کلی قیافه زندگی بشر را تغییر داده و تکامل صنعتی و تحول شگفت انگیزی که در همه شئون حیاتی پیدا شده است تاریکیها را روشن و مشکلات را آسان ساخته و سراسر عرصه گیتی از اعماق دریا تا اوج فضا میدان جولان انسان گردیده است. اما به موازات این پیشرفت ها و تمرکز نیروها و افکار بر روی مسائل مادی پایه های ایمان و تقوی سست و لرزان شده است، یک سلسله مفاسد وحشتناکی در دستگاههای مختلف اجتماع پدید آمده و آمار جرایم و جنایات و بی بند و باریها و فجایع ضد انسانی به مقیاس وسیعی رو به افزایش گذارده است، عوامل سعادت و صلاح اجتماع در برابر مظاهر فساد و تباهی زانو زده و بقایای معنویات نیز در شعله های سرکش تمایلات نفسانی مردم و رذایل و پلیدیها می سوزد و از میان می رود.
در جهان امروز غلبه (فضل) را بر فضیلت روشن و آشکارا می بینیم بشر با نیروی شگرف صنعتی و تکنولوژی مجهز شده ولی فرشته فضیلت که باید حافظ روح باشد پایمال اهریمن هوی و هوس گردیده و عواطف انسانی با مرگ فضیلت در حال احتضار و جان دادن است، چرا چنین شده، مشکل از کجاست؟ در مقاله حاضر تلاش شده است یکی از عوامل بسیار مؤثر انحطاط بشر از نظر اخلاقی مورد بررسی قرار گیرد، بدیهی است نباید مقاله را در این مورد کامل فرض کرد.
عصر دانش
عصر ما عصر دانش خوانده شده است یعنی در زمان ما ارزش هر چیز در تقابل با دانش معلوم می گردد اما آنچه به دانش ترجمه شده، چیزی جز واژه ساینس (Science) نیست یعنی مجموعه ای از روش ها و ابزار برای بررسی آنچه قابل درک و دریافت حسی است. (۱) این همان چیزی است که امروزه علم نامیده می شود، تکنولوژی صورت فعلیت یافته این علم است و علم جدید خود فرزند خوانده دانش و فرهنگ یونان باستان است از همین روست که در کتابهای تاریخی از آن زمان به عنوان عصر طلایی دانش یاد می شود. (۲) پس نگاهی اجمالی به یونان باستان به درک ما از اوضاع کنونی کمک خواهد کرد. در یونان قدیم، انسان ها نیز اربابان آزاد یونانی با دو گروه دیگر برای اداره جهان رقابت می کردند گروه اول کلیه اقوام غیر یونانی بودند که یونانی ها آنان را (بربر) می خواندند. (۳) و گروه دوم خدایان و الهه های گوناگون بودند. این رقابت بین یونانیان و خدایان در اکثر افسانه های باقی مانده از آن زمان به چشم می خورد بنابراین جای تعجب نمی باشد که علوم عقلی و طبیعی به عنوان ابزاری برای به قدرت رساندن آنها در مقابل خدایان و بربرها رواج یافتند. در طول زمان شعله های علم و فلسفه یونان رو به خاموشی نهاد و آتش زیر خاکستر گشت تا آن که عصر (رنسانس) (۴) در اروپا فرا رسید. همه ما ستایش های بسیاری در مورد رنسانس شنیده ایم و حکایت های فراوانی هم در مورد شکنجه های قرون وسطی خوانده ایم چنان که قرون وسطی جز سیاهی و تباهی و رنسانس جز نور و سعادت در ذهن ما القاء نمی کنند اما واقعا در قرون وسطی چه اتفاقی رخ داد که منجر به رنسانس و بازگشت به ادبیات دوره باستان شد؟
در عصر حکومت کلیسا در اروپا آنچه مستمسک زورمندان واتیکان قرار گرفته بود، صورت تحریف شده ای بود از دین مسیح (ع)، اما همین دین هم برای همه یکسان اجرا نمی شد. گناه ممنوع بود، اما نه برای متنفذان. لذاید دنیوی آزاد بود، اما فقط برای قدرتمندان. بهشت، ملکی بود که کلیسا می فروخت و هر کس می خواست می توانست سند آن را با امضای پاپ به دست آورد. جهنم، جایگاه هر جنبنده ای بود که قدمی خلاف میل کلیسا برمی داشت. پولهایی که از مردم بی نوا می گرفتند، صرف عیاشی و خاصه خرجیهای پاپ و زیردستان او می شد. (۵) بدین ترتیب کلیسا سدی بود در مقابل بدیهی ترین فطریات و غرایز اروپائیان. اولین ترکها به وسیله آشنایی با مسلمانان پدید آمد. وقتی کتابهای یونانی، از عربی به لاتین ترجمه شدند، (۶) آن آتش نهفته اندک اندک شعله ور شد و دامن کلیسا را که خود آتش بیار معرکه بود گرفت. وقتی در سالهای ۱۶۶۵ تا ۱۶۷۰ میلادی نیوتون قانون جاذبه عمومی را کشف و بیان کرد، (۷) آثاری در خصوص «دانیال نبی » و شرح کنایات «یوحنا» نیز نوشت. حال آن که یک قرن بعد، پاسکال در پاسخ به پرسش ناپلئون در مورد نقش خدا در جهان فیزیک گفت: «قبله عالم مرا به این فرضیه نیازی نیست!» (۸) بدین ترتیب علم، بار دیگر در مقابل خدا قرار داشت، نه در کنار آن. یگانگی و پیوند علوم جدید با علوم یونان باستان نیز از همین نکته آشکار می شود. علم امروز نیز قوانین وضع شده به وسیله خود را در تعارض با خدا قرار می دهد. یعنی گمان می کند که باور به خدا، پدیده ای است متعلق به قرون گذشته و توجیه کننده جهالت های گذشتگان. از این رو، معذب ساختن خود برای اجرای امر پروردگار نوعی بیماری روانی محسوب می شود و ایمان به قدرت های غیر مادی، خرافه پرستی است. این درست نقطه مقابل مطالعات دانشمندان مسلمانی است که بذر علوم یونانی را در خاک اسلام فشاندند و بدین وسیله به تقویت ایمان خویش پرداختند، نه رد و بطلان اعتقاد خود به وجود خدای یگانه. تکنولوژی ریشه در علم جدید دارد و طبیعتا سمت و سویی اختیار می کند که متناسب با اهداف آن باشد. یعنی ذاتا جهتی دارد که بشر را از توجه به ماوراء الطبیعه باز می دارد. اصلی که تمدن جدید بر آن نباشد، انسان خدایی بود. اما با گذشت زمان از آن جز ظاهری باقی نماند. امروز بت اعظم، تکنولوژی است; که بشر روح خود را فدایش می کند تا شاید بدان وسیله به عمر جاویدان دست یابد. این همان سرایی است که انسان امریکایی را به انجماد پیش از مرگ طبیعی وادار می کند; به امید روزی که تکنولوژی توانایی دیجیتال کردن او را داشته باشد و او را تا ابد، زنده سازد. (۹) در این دنیای ما به بشر آموخته اند برای رهایی از ترس مرگ به کبک اقتدا کند. و این آموزش از حیوانات سابقه ای طولانی دارد: قابیل هم دفن کردن جسد برادر را از کلاغ آموخت.
ما می خواهیم در چنین دنیایی کشوری داشته باشیم، متخلق به اخلاق و تربیت الهی، در عین حال نمی توانیم و نمی خواهیم این کار را با دیوار کشیدن دور خود انجام دهیم. پس خواه ناخواه پدیده های تکنولوژیک – با تمام محاسن و معایب خود – راه خود را به درون مرزهای ما پیدا خواهند کرد. سؤال این است که چطور از آنها استفاده کنیم که با حداقل عوارض، حداکثر فواید نصیبمان شود؟
تکنولوژی و آثار آن:
تکنولوژی از ارزش های خود قابل جدا ساختن نیست، یعنی نمی توان تکنولوژی را بدون اخذ ریشه هایش کسب کرد. اولین مثال در این مورد را از میان لوازم خانگی انتخاب می کنیم که در همه جا دیده می شوند: «جاروی برقی » وسیله ای است که برای راحتی کار ما اختراع شده است و ظاهرا استفاده از آن موجب سهولت در کار جاروکشی می شود. آیا استفاده از «جاروی برقی » بار فرهنگی خاصی دارد که از مصرف آن نگران شویم؟ این وسیله به صورت یک عنصر «شکل گرفته » وارد کشور ما شد. یعنی به قول اقتصاد دانان یک متغیر برونزا بود. و طبیعتا به هنگام ورود سیستم مصرف خاص خود را به همراه آورد. قسمتی از این مجموعه مستقیما بار فرهنگی دارد و بخشی غیر مستقیم. مثلا تبلیغاتی که برای فروش کالا انجام می گیرد، جامعه را به سمت مصرف، بیش از نیاز واقعی سوق می دهد. و روحیه مصرف گرایی را در مقابل «بخورید و بیاشامید ولی اسراف و زیاده روی نکنید» (۱۰) ترویج می کند. پس از مدتی که استفاده از این وسایل منحصر به طبقات مرفه جامعه بود، قیمت آن به حدی می رسد که خانواده های با درآمد متوسط هم به خرید آنها ترغیب می شوند. این به مفهوم کار بیشتر برای کسب درآمد بیشتر است; تا هزینه لازم برای خرید کالاها صورت فعلیت پیدا کند. این امر به نوبه خود روحیه سودپرستی افراد را تقویت می کند تا آنجا که اندک اندک دیگر کسی کاری را که سودی برای آن متصور نباشد انجام نمی دهد. از سوی دیگر این کار کردن بیش از ظرفیت، آن رفاه وعده داده شده را مخدوش می کند و انسان در پارادوکسی گرفتار می شود که با دست و پا زدن در آن، خود را بیش از پیش گرفتار می کند. در این حالت اخلاق و تربیت جای خود را به وجدان اجتماعی می دهد. زیرا بشر قوانین وضع شده به وسیله اجتماع را جایگزین «شرع » می کند. و آشکار است که مفاهیم اخلاقی مانند شرف، غیرت عزت نفس و… کم رنگ تر می شوند. زیرا قوانین اجتماعی «ما»، برگرفته از تمدن تکنولوژیک «ما» هستند و طبیعتا هدفی جز سهل تر کردن راه توسعه تکنولوژی ندارند. پس عجیب نیست، اگر مردم ایتالیا، هنرپیشه فیلم های پورنوگرافیک را به عنوان نماینده مجلس انتخاب می کنند و کلیسای نروژ، ازدواج میان دو هم جنس را به رسمیت می شناسد. در چنین تمدنی انسان در حد ابزار متوقف شده و تا وقتی که خوب کار می کند و بهره وری دارد، می تواند از تمام لذایذ حیوانی موجود بهره ببرد تا فرصتی برای فکر کردن نداشته باشد. وقتی کار، از عبادت بودن به حد یک شر لازم تنزل یافت، مفهومی پدید می آید به نام اوقات فراغت که در طی آن فرد فرصت دارد، دست رنج خود را صرف فراموشی کند. در این زندان شیشه ای، پناهگاه او گاه شراب و افیون است، گاه بستری آلوده به گناه، اگر مفهومی برای گناه مانده باشد! اگر بخواهد به آنچه «تفریح سالم » خوانده می شود بپردازد رو به رسانه های جمعی می آورد. و اگر هم بدن سالم را مساوی عقل سالم بداند، سعی می کند در هر فرصتی به ورزش مشغول شود. دیگر کمتر کسی اوقات فراغت خود را صرف مطالعه، تفکر و بحث در مورد حقیقت می کند. برای انسان عصر ما، زندگی بدون تلویزیون، تلفن و هواپیما مفهومی ندارد. او به حال نسل های پیشین افسوس می خورد که از مواهب تکنولوژی بی بهره بوده اند و حاجات خود را با توسل به موجودی برتر به نام خدا برآورده می ساخته اند. او هرگز نمی تواند آنچه را تکنولوژی بر سرش آورده ببیند، مگر آن که پا را از حریم ممنوع فراتر نهد. در آن صورت هم، دیگران او را موجودی ابله می بینند که عقل ناقصش توانایی فهم و درک این همه پیش روی به سوی سعادت را ندارد. چون مجنونی طردش می کنند.
رسانه های جمعی و تبعات آن
مثال قبلی ما، جاروی برقی بود که به خودی خود، توانایی ارایه پیامی مستقیم به مصرف کننده نداشت. اگر توجه خود را به محصولاتی معطوف نماییم که هدف آنها برقراری ارتباط مستقیم با مصرف کننده است، شاهد واقعیت های تلخی خواهیم بود. بحث در مورد اثرات فرهنگی رسانه های جمعی خود مثنوی هفتاد من است. پس چاره ای نیست جز آنکه فقط اشاره ای بکنیم و بگذریم تا… . وقتی صحبت از رسانه های جمعی به میان می آید، بسته به میزان تحصیلات و موقعیت اجتماعی افراد مختلف، مفاهیم گوناگونی پیدا می کند. برای اکثر مردم، رادیو و تلویزیون تنها رسانه هایی هستند که هر روز به نوعی به آن توجه می کنند. همین جا، مشکلات شروع می شود و اصول اولیه مربوط به این وسایل برای ما درد سر ساز می گردند. عدم درک صحیح از تکنولوژی و ماهیت این وسایل برای بشریت بسیار گران تمام شده و می شود. می دانیم که راز موفقیت فیلم های غربی در جذابیت آنها نهفته است اما نمی دانیم جذب تماشاگر چگونه ممکن است. تماشاگر بی خبر از نتایج این فیلم ها سراغ ویدئو رفت. با توجه به نتایج زیانبار، مسئولین جلوگیری کردند، اما نتیجه آن شد که شبکه های مخفی توزیع فیلم های ممنوع پدید آمد بناچار ویدئو کلوپها قرار شد نوش دارویی باشند هرچند بعد از مرگ سهراب اما متاسفانه این دارو هم نتیجه بخش نشد هنوز شر این یکی ادامه داشت که آن دیگری، ماهواره، قدم به جهان گذاشت این بار شدیدتر و وسیعتر و راحت تر از قبل در اختیار همه قرار گرفت در چنین آشفته بازار اخلاق و تربیت متاعی است که کمتر خواهان دارد و شاید از کسادی کامل برخوردار است و تلاشهای مربیان بی نتیجه می نماید. و اینجاست که این سؤال مفهوم پیدا می کند: چرا فلان جوانک در پی تماشای فیلم های آن چنانی است؟ چرا رفتار و ظاهر خود را از الگوهای غربی می گیرد؟ چرا جامعه چنین شده است؟ بدیهی است که از میان علل گوناگون پیدایش این گرفتاریها، بخش مهم از عدم درک صحیح تکنولوژی و ناآگاهی از پی آمدهای خطرناک آن است. بشریت چنان از پشت خنجر خورده و نادانسته گرفتار بیماریی شده است که داروی اخلاق و تربیت اثر نمی گذارد. و سخنان رهبران راستین الهی نامفهوم می نماید و هدایت آنان گوش شنوا ندارد.
تکنولوژی و سردرگمی و بی هویتی
اما مهمترین قسمت ماجرا هنوز باقی است نخستین آشنایی ما با تکنولوژی به شکل گسترده به دوره صفوی برمی گردد. شاهان صفوی توپ را برای جنگ می خواستند و آن وقت ها آشنایی ما با تکنولوژی در مراحل ابتدایی بود و هنوز کار به رفت و آمد کشیده نشده بود. مدتی بر همین منوال گذشت تا آن که باب رفت و آمد باز شد، از این طرف دار و ندار ما می رفت و از آن طرف محصولات تکنولوژی می آمد و کم کم خریداران خود را پیدا می کرد. یکی از این محصولات هم خبرهایی بود که از اوضاع و احوال و ترقیات فرنگستان می رسید یک دفعه خواب از سر تمام دربار پرید و کاشف به عمل آمد که دنیا کجاست و ما کجا! هول و ولا همه را گرفت و تلاش برای کسب هرچه سریعتر این همه پیشرفت شروع شد و توجه ها همه به سوی غرب شد. بسیاری چنین فکر کردند که باید برای رسیدن به ترقیات از سر تا پا حتی کلاه! باید غربی باشد، لباس ها و سر و صورت همه باید شکل غربی پیدا کند حتی تعارفات اجتماعی و ادبیات نیز تغییر یابد! و لذا برخی به فکر تغییر در ادبیات و فرهنگ آمدند. در چنین شرایط هدف، تربیت هرچه سریعتر نیروی متخصص، فقط متخصص، است مدارس جدید به شیوه مدارس اروپایی ساخته می شوند معلم های فرنگی در لباس های گوناگون وارد می شوند، در راس همه آنها مسیونرهای مسیحی قرار دارند، پس از مدتی تدریس از کتابهای فرنگی آن ها را به فارسی روان ترجمه می کنند تا آموزش سریع تر پیشرفت کند اما آموزش چی؟
در این فاصله آنان که فرنگ رفته و بی خبر از همه جا فریفته مظاهر فریبنده غرب شده اند در آرزوی مدینه فاضله صنعتی شدن، آب دهن قورت می دهند. گرچه با نیت پاک ولی غافل از این که آیا شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در چه حد آماده است اگر صنعتی شدن خوب است به چه قیمتی؟ به قیمت خرابی صنایع خودی و کشاورزی یا به قیمت از بین رفتن فرهنگ و آداب و رسوم مذهبی و ملی و بالاخره به قیمت از دست دادن استقلال و وابستگی سیاسی و در یک کلمه به قیمت از دست دادن هویت مکتبی و ملی! توجه به علم و تکنولوژی به حدی نفوذ کرده است و انسان ها را به خود متوجه کرده است که بعد از قریب به دو دهه که از انقلاب دینی الهی می گذرد و یکی از بزرگترین افتخارات آن اعطاء شخصیت و هویت به مردم است، وقتی می خواهند نامدارترین بانوی عالم را به بچه ها معرفی کنند کسی جز ماری کوری به ذهنشان نمی رسد. (۱۱) چنین است که وقتی کتاب معارف اسلامی هم می خواهد حرفی در مورد خدا بزند ناچار با حالت تدافعی و بررسی تاریخ ادیان و تحلیل تحولات علمی و دینی اروپا شاید به نحوی ثابت کند که معارف الهی با علم تنافی ندارد و هماهنگ هستند! !
دانشگاه و تکنولوژی
در مورد دانشگاهها اوضاع از این هم بدتر است. تفکر، گناهی است نابخشودنی; چرا که لحظه ای شک کردن در مقبولات عام جماعت علم زده، جامعه را از رسیدن به قافله تمدن و تکنولوژی باز می دارد! همه به دنبال تربیت متخصصانی کارآمد هستند; کارگران ماهری می خواهند که چرخهای تمدن تکنولوژیک را سریعتر بچرخانند. از اینروست که رشته های مهندسی و پزشکی خواهان فراوان دارند. (۱۲) و تقریبا تمام پست های مملکت در اختیار متخصصان است، نه متفکران. دیگر کمتر کسی است که بپرسد پیشرفت چیست؟ چرا جوامعی که توسعه تکنولوژیک پیدا کرده اند، پیشرفته تلقی می شوند و دیگران عقب مانده؟ اصلا «پیش » کدام است و «پس » کدام؟ تمام اینها مفاهیمی پذیرفته شده تلقی می شوند که ایمان به آنها از واجبات است و هر کس آنها را قبول نکند «متحجر» و دچار «جمود فکری » است. انبوهی از مطالب که در کلاس های دانشگاهی ارایه می شود، همگی در جهت ایجاد و تثبیت یک نظام تکنولوژیک است. از علوم پزشکی و فنی گرفته، تا جامعه شناسی و روانشناسی، درصدد توجیه و تبیین این نکته هستند که انسان موجودی است اجتماعی، که رشد و تعالی فکری خود را مرهون ارتباط با دیگران است: «سعادت بشر در پیشرفت اوست. پیشرفت بشر ملازم با رفاه بیشتر است. تکنولوژی تامین کننده رفاه بیشتر است. جامعه ای پیشرفته است که به توسعه تکنولوژیک دست یافته… اخلاق و تربیت انسانی هم منشا گرفته از تمدن است. مهم نیست که بشر چه دینی داشته باشد. مهم انسانیت است. آزادی مقدس ترین کلمات است… نظام دموکراسی بیشتر از همه نظام های حکومتی توانسته است که آزادی افراد بشر را تامین کند، اما کدام آزادی و کدام بشر؟ !
هر سنتی که در برابر پیشرفت و ترقی بایستد منکوب است. نوگرایی و تجدد از صفات طبیعی بشر است…» (۱۳) چرا این حرفها به نظر ما «تحصیل کردگان » بدیهی جلوه می کند. جز این است که ما پرورش یافته نظام آموزشی هستیم که همه چیز – از جمله انسان – را فدای پیشرفت تکنولوژی می کند؟ این نظام آن چنان ما را مسخ می کند که نیاز تکنولوژی را نیاز خود می پنداریم و توسعه تکنولوژی را پیشرفت انسانیت! آزادی در این دنیا، توهمی بیش نیست. البته ما «مختاریم » که از اصول این جامعه «عدول » کنیم; همانطور که اختیار «عدول » کردن از اوامر الهی هم به ما داده شده است. اما اگر از این «اختیار» استفاده کردیم، بلادرنگ محاکمه ای در کار خواهد بود. آزادی ما فقط در محدوده غرایزمان به رسمیت شناخته می شود، هرگاه بخواهیم مسیری خلاف آنچه تکنولوژی از ما می خواهد طی کنیم و نوع دیگری از زندگی را تجربه کنیم، پی می بریم تا چه حد فریب ظاهر الفاظ را خورده ایم. در تمام طول مدت تحصیل، تنها چیزی که به ما می آموزند علم است; و تنها روشی که برای نگریستن به دنیای اطراف در اختیار ما می گذارند «روش علمی » است. و این مهم ترین معضلی است که تکنولوژی پدید می آورد. زیرا علم جدید در پی یافتن حقیقت نیست و در نتیجه کسی که تنها از این دریچه به عالم هستی نگاه کند، چیزی به نام حقیقت برایش مفهومی ندارد. (۱۴)
«واقعی » برای او یعنی آنچه قابل مشاهده است. و هر چیز غیر قابل مشاهده ای، غیر علمی و غیر قابل بررسی است. از سوی دیگر چون قوانین عملی مطلق نیستند و حتی غیر قابل اثباتند، او جهان را فاقد هر مطلقی می بیند. و این درست نقطه مقابل اندیشه و تفکری است که اخلاق اسلامی بر آن بنا گشته است. طبیعی است که با چنین پایه تربیت، نمی توان چنان ساختمانی از اخلاق و تربیت اسلامی بنا کرد.
نتیجه و راه حل
گفتیم که تکنولوژی، سیستمی یکپارچه است که با ورود یکی از محصولات آن، راه برای ورود سایر اجزای سیستم باز می شود. هم چنین اشاره کردیم که تکنولوژی قابل جدا ساختن از ریشه های خود نیست، و برای دسترسی به آن، تهیه مقدماتی خاص ضرورت دارد. نکته بعدی آن بود که تکنولوژی فرهنگ خاص خود را همراه می آورد و استفاده از محصولات تکنولوژیک به خودی خود موجب تحول فرهنگی در جامعه می شود. یعنی لازم نیست حتما کسی، آنچه را «آثار منفی تکنولوژی » می خوانیم بار بزند و وارد کشور کند. کافی است ما بدون شناخت کامل پای در این عرصه دشوار نهیم، تا خود به خود این وضعیت پیش آید. مثلا وقتی از درب کوچکی عبور می کنیم، با هم تعارف می کنیم. اما وقتی می خواهیم از چراغ قرمز عبور کنیم، فکر می کنیم زیرکی کرده ایم! آدم همان آدم است، اما برخورد او با پدیده ای به نام «اتومبیل و فرهنگ اتومبیل رانی » بسیار متفاوت با هنگامی است که او از سنت های کهن جامعه پیروی می کند. به عقیده نگارنده، برای دستیابی به تکنولوژی دو راه وجود دارد: راه اول، تسلیم بی قید و شرط در مقابل آن و پذیرفتن تمامی زمینه ها و آثاری است که منجر به ظهور یک جامعه تکنولوژیک می شود. این همان راهی است که رضاخان، به تقلید از آتاتورک قصد پیمودنش را داشت. آتاتورک، این نکته بسیار مهم را درک کرده بود که برای دستیابی به جامعه ای «توسعه یافته » سریعترین و کامل ترین راه آن است که الگوی غرب را دقیقا «مشابه سازی » کند. و در این راه تا آنجا پیش رفت که حتی خط ترکی را از عربی به خطی مشابه خطوط لاتین تغییر داد. اشتباه او آن جا بود که ریشه های سنتی و دینی جامعه ترک را دست کم گرفته بود و گمان می کرد می تواند با اتکاء به فرهنگ جدید آن را به طور کامل نابود کند. شیوه فوق در برخی جوامع به نتایج مورد انتظار رسید. ژاپن، سنگاپور، کره جنوبی و… رابطه میان «فرهنگ سنتی » و «تجدد» در این جوامع بسیار آموزنده است; اما از آنجا که در بحث ما نمی گنجد، از طرح آن صرف نظر می کنیم. (۱۵) راه دوم، که تا حال هیچ کشوری آن را نیازموده، این است که با شناخت کامل مبانی غرب و تکنولوژی اقدام به برقراری ارتباط با آنها کنیم. مسلما این راه مشکل تر به نظر می رسد. چون بشر «عصر جدید» جز از دیدگاه علمی نمی تواند به اطراف خود نظر کند; پس نمی تواند به حقیقت تکنولوژی پی ببرد. برای درک تکنولوژی، نخست باید از آن فاصله گرفت و سپس چون ناظری بی طرف بر آن نگریست و این همان چیزی است که راه دوم را مشکل می کند. در روزگاری که شاهرگ زندگی انسان ها به نوعی وابسته به تکنولوژی است. این کار به خودکشی می ماند و تنها کسانی در این راه توفیق می یابند که از مرگ نهراسند. تکنولوژی دفتر سفیدی نیست که نوشتنش بر عهده ما باشد; کتاب نوشته شده ای است که نقدش بر ما لازم است. اگر بدون درک جوهر و ذات آن، قصد تمتع داشته باشیم، به موجود بی هویتی بدل خواهیم شد که نه گذشته اش را به یاد می آورد نه بهره ای از آینده دارد. ظاهر تکنولوژی چنان است که گویی به راحتی در خدمت فرهنگ و اندیشه ای درمی آید و اگر این ظاهر فریبنده نبود، این قدر هواخواه نداشت.
به عبارت دیگر
آنچه به عصر ما ظاهری متفاوت با بقیه اعصار بخشیده تکنولوژی است و ما خواه و ناخواه مجبوریم با این پدیده سر و کار داشته باشیم. بدون شک اگر درک صحیح و شناخت کامل از آن نداشته باشیم، ماییم که بنده و فرمانبردار می شویم. اما اگر جوهرش را تسخیر کنیم، قالبش نیز از آن ما خواهد بود، پایه های تکنولوژی بر ضعف های بشر استوار است. از این رو بسیار راحت تر از آنکه در خدمت حق درآید به شر خدمت می کند. پیکره اش چون کوه بلند و پایدار می نماید، زیرا حاصل عمر آنانی است که در پی سراب رفاه، تمام هستی خود را فدایش کرده اند، پس هر گاه فریبش عیان شود، فریب خوردگان سر از طاعتش برمی دارند و آن گاه باطن پوشالی اش آشکار می شود، پس برای غلبه بر تکنولوژی و واداشتن آن به خدمت بشر باید بر ضعفهای خود فایق آییم، اولین قدم در این مسیر خودشناسی است. که در این صورت به عظمت و اهمیت آن چه که خود داریم آگاه شده و با حفظ و نگهداری آن، موجبات عزت و سربلندی خود، فرهنگ، اخلاق و آئین خود را فراهم خواهیم کرد. به امید بیداری و آگاهی امت اسلامی و به دست آوردن عزت از دست رفته مقاله را با ابیاتی از اقبال لاهوری به پایان می بریم:
عصر حاضر فتنه ها زیر سر است طبع ناپروای او آفت گر است
بزم اقوام کهن بر هم از اوست شاخسار زندگی بی نم از اوست
جلوه اش ما را ز ما بیگانه کرد سازما را از نوا بیگانه کرد
بحر گم کردی زیان اندیش باش حافظ جوی کم آب خویش باش
منابع و مآخذ:
۱- تافلر،آلوین.(۱۳۶۸).موج سوّم.ترجمهء شهین دخت خوارزمی.تهران:نشر نو.
۲- تقی زاده،محمود.(۱۳۶۹).برنامهریزی اقتصادی- اجتماعی.تهران:نشر گستره.
۳- تودارو،مایکل.(۱۳۶۷).توسعهء اقتصادی در جهان سوم- جلد اوّل.ترجمهء دکتر غلامعلی فرجادی،تهران:سازمان برنامه بودجه.