اختیار انسان و قضا و قدر الهی
قضا و قدر الهی با اختیار انسان منافاتی ندارد، چون اگر مقصود از قضا و قدر الهی، نفی اسباب و مسببات و از آن جمله نیرو و اراده و اختیار بشر باشد، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد، زیرا نظام اسباب و مسببات و رابطه علّی و معلولی بین حوادث، غیر قابل انکار و جزئی از قضا و قدر الهی است و قرآن مجید آن را تأیید کرده است.
کسی که در سانحه تصادف جان باخته، به قضا و قدر الهی بوده و اگر احتیاط می کرد و سالم میماند، باز به قضا و قدر الهی بود، یعنی خداوند علم داشته است به این که فلان شخص در فلان روز با اراده خود تصادف خواهد کرد و اجلش فرا خواهد رسید. علم و قضا و قدر الهی از او سلب اختیار نکرده، بلکه حتی علم الهی به اختیار داشتن و با اختیار انجام دادن او بوده است؛ بنابراین علم الهی تأثیری در این جهت ندارد. البته عوامل مادی و معنوی میتواند در تغییر سرنوشت انسان نقش داشته باشد و این از قضا و قدر الهی است، مثلاً دعا یکی از مظاهر قضا و قدر است که در سرنوشت حادثهای میتواند مؤثر باشد یا جلوی قضا و قدر را بگیرد، یا گناه و طاعت، عدل و ظلم در سرنوشت بشر از نظر عمر و سلامت و روزی مؤثر میباشند. امام صادق(ع) میفرماید: “شمار کسانی که به واسطه گناهان میمیرند، از کسانی که به واسطه سرآمدن عمر میمیرند، بیش تر است و تعداد کسانی که به سبب نیکوکاری، زندگی دراز میکنند، از کسانی که با عمر اصلی خود زندگی میکنند، افزونتر است”. (3) یعنی با این که اجل و عمر به حکم قضا و قدر الهی تعیین شدهاند، این امور عامل تغییر و تبدیل قضا و قدر میباشند و البته تغییر هم به قضا و قدر الهی است، بدیهی است که این عوامل در اختیار انسان است و میتواند آن را به کار گیرد. پس بین اعتقاد به قضا و قدر و عقیده جبر باید فرق گذاشت. طبق عقیده قضا و قدر، علم و اراده الهی هیچ چیزی را جز از مجرای علل و اسباب خود ایجاب نمیکند. استاد مطهری میگوید: “اعتقاد به قضا و قدر، آن گاه مستلزم جبر است که بشر و اراده او را مؤثر در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوه و نیرو و اراده بشر بدانیم، در حالی که از ممتنعات و محالها این است که ذات حق بلاواسطه در حوادث جهان مؤثر باشد، زیرا ذات حق وجود هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاص او ایجاب میکند
تصور صحیح از قضا و قدر
ما باید در تمام شئون زندگی، به قضا و قدر الهی، اعتقاد داشته باشیم و تصورمان از قضا و قدر، تصور صحیح و درستی باشد. ما در این جا فقط به دو نکته مهم درباره این مسئله اشاره می کنیم که عبارتند از:
- یکی از مظاهر قضا و قدر، اختیار انسان است؛ یعنی قضای الهی بر این تعلق گرفته که انسان، موجودی مختار و آزاد باشد و با اختیار خود، انتخاب کند و نتیجه کار خود را مشاهده نموده، مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. بنابراین، هرکاری را که ما انجام می دهیم، به حکم قضا و قدر الهی است؛ نه این که قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته باشد که ما فلان کار مخصوص را انجام دهیم.
فرض کنید در دانشگاه، قانونی وضع می کنند که دانشجویان، به هر تعدادی که خواستند، واحد درسی انتخاب کنند. در این صورت، هر دانشجو، هر تعداد واحد درسی انتخاب کند، به حکم این قانون می باشد؛ اما قانون، هیچ گاه تعیین نکرده که فلان فرد، چند واحد درسی و چه واحدهایی را انتخاب کند.
- قضا و قدر الهی، هیچ گاه به امور جزئی تعلق نمی گیرد؛ برای مثال، قضای الهی بر این تعلق نگرفته که فرد خاصی، حتماً به بیماری خاصی مبتلا شود یا فرد خاصی، حتماً فقیر شود یا فلان فرد، کور به دنیا بیاید؛ بلکه قضا و قدر الهی، همواره به امور کلی تعلق می گیرد؛ یعنی در مورد اول، قضای الهی بر این تعلق گرفته که هر کس غذای آلوده خاصی را بخورد، به بیماری خاصی مبتلا شود و اگر نخورد، بیمار نمی شود. حال اگر کسی غذای آلوده ای را خورد و بیمار شد، به حکم قضای الهی است و کسی که نخورد و سالم ماند، آن هم به حکم قضای الهی است. بنابراین، سرنوشت های گوناگونی در کار است و این سرنوشت ها، می توانند جانشین یکدیگر شوند و جانشین شدن آنها نیز به حکم سرنوشت است.1
قضا و قدر الهی و اجل انسان ها
همه حوادث و پدیده های جهان، مطابق اراده و قضا و قدر الهی، واقع می شوند و قضا و قدر الهی نیز به این تعلق گرفته که هر موجود و پدیده، از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بیاید یا از بین برود. مسئله مرگ نیز طبق نظام علی و معلولی، پدید می آید. به طور کلی، مرگ، دو نوع است؛ یکی اجل مسمّی و دوم، اجل معلق یا غیرمسمی. نوع اول، همان مرگ طبیعی است که مطابق با نظام خلقت، هرموجود زنده ای پس از یک دوره زندگی، عوامل زیستی او رو به کاهش و زوال می گذارند تا روزی که عمر او به سر رسد. اجل معلق نیز مرگ زودرسی است که بر اثر تصادف، بیماری ها و… پدید می آید. هر دو نوع مرگ، به اراده و مشیت خداوند و بر طبق قضا و قدر الهی می باشد.
انسان می تواند با اعمال و رفتار خود، سرنوشت خویش را تعیین کند. یکی از اموری که رفتار انسان در تعیین آن مؤثر است، مرگ می باشد. انسان می تواند با رعایت اصول بهداشتی و…، عمر خود را به حد طبیعی و واقعی برساند. علاوه بر این، بعضی از گناهان یا کارهای خیر، مانند قطع رحم، ظلم، احسان، صله رحم، صدقات و… نیز در جلو یا عقب افتادن مرگ ها مؤثرند؛ اما همه اینها بر طبق قانون قضا و قدر الهی است و خداوند از ابتدا می داند که هر انسانی با اعمال و رفتار خوب یا بد خویش، چه نوع مرگی خواهد داشت.
بیشتر مرگ ها با اجل معلق تحقق می پذیرد؛ نه با اجل حتمی؛ یعنی یک سری عوامل، در جلو یا عقب افتادن آنها دخیل هستند؛ مثل اگر کسی از بدن خود مراقبت نکند و غذاهای ناسالم و مضر بخورد، در اثر مسمومیت، می میرد و اگر مراقبت کند، ممکن است عمرش طولانی تر باشد.
تأثیر برخی از اعمال نیز به همین شکل است. صله رحم، عمر را افزایش و قطع رحم، آن را کاهش می دهد؛ ولی دامنه تأثیر، در محدوده اجل معلق است، نه اجل مسمی. صدقه نیز مرگ را به تأخیر می اندازد؛ ولی باید بدانیم که یک حادثه، مرهون علل و عوامل مختلفی است که مجموع آنها، آن را پیش می آورند. بنابراین، چه بسا اگر صدقه در کار نبود، پیش از این حوادث، آن واقعه می شد و یا حادثه ناگوارتری پیش می آمد.
خداوند، انسان را با اختیار و قدرت آفرید و راه درست از نادرست را به او نشان داد و به او فرمان داد که به سمت نیکی گرایش پیدا کند؛ اما این فرد، به اختیار و قدرت خود، به بیراهه می رود و این را خدا می داند. مثال ساده برای این مسئله، معلمی دقیق و پرتجربه است که خوب درس می دهد و دانش آموزان را به درس خواندن تشویق می کند و در برابر تخلفات آنها می ایستد؛ اما از همان ابتدا، می داند که فلان دانش آموز، تجدید خواهد شد. علم معلم، تأثیری در قدرت و اختیار و تجدید شدن دانش آموز ندارد. او به اختیار خود به بیراهه رفته، از این درس، نمره نمی آورد و معلم نیز همه این مطالب را از قبل می داند؛ بنابراین، علم الهی، قطعی و تخلف ناپذیر است؛ اما این علم، درباره موجودی است که با اختیار و قدرت خود، فعالیت می کند
علیرضا
۱۳۹۴-۱۰-۲۶ at ۸:۴۲ ب.ظ
لطفا فیلم هم درباره ی این موصوع بگزارید